گفتگو با خانم سيري سيتي دانشجوي مسلمان اندونزيايي
«وقتي مي خواستم به مشهد بيايم تا امام رضا(ع) را زيارت کنم، احساس عجيبي داشتم، درست مثل کسي که از چيزي هراس دارد، البته اين ترس و هراس بسيار شفاف بود و من حس مي کردم انعکاس خورشيد در قلبم موج مي زند. دنيا را طور ديگري مي ديدم، هنوز هم هر وقت زيارت مي روم همين ترس شفاف بامن هست، انگار نمي توانم فراموش کنم اولين باري نيست که به زيارتش مي روم...» اين حرفها، دل گويه هاي بانوي اندونزيايي، سيري سيتي است که به ايران آمده تا در رشته الهيات تحصيل کند.
او در خانواده اي مسلمان زندگي مي کند که مدتهاست به عالم تشيع راه يافته، او از زيارت حضرت رضا(ع) حرفهاي نگفته بسياري دارد که در ادامه مي خوانيد.
* خانم سيري سيتي! خاطرات جالبي از اولين زيارت حضرت رضا(ع) برايم تعريف کردي. از آن شرايط بيشتر بگو.
** البته زيارت امام رضا(ع) در هر شرايطي برايم خاطره داشته و دارد، از آنجايي که در خانواده اي مسلمان زندگي مي کنم، هر سال براي زيارت به مشهد مي رفتم اما بهترين خاطره ام برمي گردد به وقتي که تنها به زيارت رفتم.
* مثلاً چه وقتي بود؟
** مي دانيد که چند سالي است به ايران آمده ام براي تحصيل. يادم هست قرار بود از طرف جامعةالزهرا(س) عازم مشهد شويم. اما از آنجايي که هنوز به فارسي مسلط نشده بودم، ترجيح دادم جايم را به کس ديگري بدهم و زيارت را به زمان ديگري موکول کنم. وقتي به دوستم گفتم تو جاي من برو من نمي آيم، آنها رفتند و من به شدت حس عجيبي را در قلبم احساس مي کردم.
انگار بغض عجيبي سينه ام را فشار مي داد و شايد از نرفتن احساس گناه مي کردم. سريع بر خواسته قلبم که راهي شدن سوي مشهد بود، جواب دادم و عازم مشهد شدم. وقتي که در مسير اين شهر مقدس بودم در وجودم احساس شعف ويژه اي داشتم. يادم هست صبح زود رسيدم و قبل از هر کاري نماز صبح را خواندم. نتوانستم به اتاقم بروم و به سرعت خودم را به حرم امام رضا(ع) رساندم. تمام طول راه حس مي کردم کسي من را به سوي خودش مي خواند. خودم را که در مقابل ضريح ديدم، بي اختيار جلو رفتم وقتي دستم به شبکه هاي ضريح گره خورد، برق عجيبي تمام وجودم را گرفت و بي هوش شدم. خادمي به من کمک کرد و از آن فضاي شلوغ بيرون آورده شدم. باز تا دوباره چشمانم باز شد، آن ضريح نوراني را مي ديدم و زائران عاشقي که براي رسيدن به آن ضريح مقدس عجله داشتند. احساس آرامش عجيبي به من دست داد، بگذاريد آنچه پس از آن اتفاق افتاد بين من و ايشان بماند...
* فکر مي کني براي رسيدن به امام رضا(ع) راه زيادي باشد؟
** نه، امام هميشه در قلب ماست و اين ما هستيم که بايد او را پيدا کنيم.
* و اگر اين دل، شکسته باشد راه نزديکتر است؟
** بله، حتماً. مهمترين راه رسيدن به امام هشتم(ع) و همه بزرگان دين و قبل از همه آنها به خدا، صاف کردن و خلوص دل است. من عقيده دارم امام مي بيند، مي شنود و پاسخ مي دهد، همانطور که در زيارتنامه اش مي خوانيم. پس هر که باشي و هر کجا باشي، امام در قلب توست.
* سيري سيتي عزيز! مهمترين مطلبي که از امام رضا(ع) مي خواهي؟
** مورد قبول ايشان باشم و رضايت ايشان را در نظر داشته باشم، در راهي که او دوست دارد قدم بگذارم. همانطور که در دعاي کميل حضرت علي(ع) مي خوانيم که: خدايا! تحمل جهنم راحت تر از دوري توست. براي امام رضا(ع) هم همين طور بدترين شرايط را مي توان تحمل کرد ولي هرگز نمي توان لحظه اي دوري و غفلت از ايشان را تحمل کرد.
* در طي اين سالها دست نوشته اي براي ايشان داشته اي؟
** هنوز نه، ولي دوست دارم به اين معرفت برسم، چون نوشتن براي ايشان معرفت بسيار مي خواهد. اميد که توفيق آن نصيبم شود.
* روزنامه قدس