بهت زمان شكست و زمين بر شادماني نشست. نسيم به رقص در آمد و آفتاب جهان فروز، تابيدن گرفت و رضا عليه السلام با هودجي از نور بر زمين آمد. نوازشِ گام هاي مهربانش، بغض انتظار را به گريه شوق بدل كرد و در نگاه نخست، همه در عمقِ چشمان هاشمي اش، غرق شدند و به طوفان مژگان او، همه سرها به باد رفت. رضا عليه السلام آمد و طلسم همه پروانه هاي عاشق را شكست و گريه شمع را به قيمت همه اقيانوس ها خريد، دسته هاي گل را هديه آئينه ها كرد و در يك كلمه، عشق را معني نمود. فرخنده ميلاد خورشيد ولايت عشق، حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام را به دلباختگان و عاشقان او تبريك و تهنيت عرض مي نماييم.
اي ضامن آهوان غريب! اي همدم جان ها! اي صياد آهوي دل هاي رميده! مي آيي و نفس ها سبز مي شوند، سينه ها مي رويند و پژواك تپش قلب ها، از هزار توي غنچه لبخند، شنيده مي شود. مي آيي و از نيل عشق تا فرات جنون و از آن جا تا جلگه توس، رودي از زلال اشك مي گشايي و بر جان ها، حكمراني مي نمايي. به انگشت اجابت، بغض نياز را شكوفا مي كني و با اشاره اي، هزاران دل شوريده و نيازمند را حاجت روا مي سازي، آهوان رميده دل را كه از تازيانه قهقه پائيز به سويت گريزان اند، سامان مي دهي و سرشار از ناز، لبريز از نيازمان مي كني، اي آفتاب توس! همه چشم هاي دنيا، تاروپود فرش راهت.
همه بندهاي سبز دعا و قفل هاي بغض كرده نياز، بر پنجره فولادت دخيل بسته اند و چشم هاي نگران، در چراغاني هاي حرم با صفايت، مي درخشند و موج مي زنند. كبوتران حرمت، بالاي گنبد طلايي تو، دل هاي عاشق و سرگردان در صحن عتيقت را تماشا مي كنند و همگي در حرمت گرد آمده اند تا لحظه ميلاد تو را از نزديك تبريك بگويند. حرمت غرق سرود و ضريحت غرق اجابت شد. كبوتر دل، نامه تبريك ميلاد تو را با خود آورده، گرد گنبد و گلدسته هايت مي گرداند. ميلادت مبارك.
اي هشتمين فروغ مهرورزي! اي خورشيد توس! خزان طبيعت جستي به سوي بهار زد و از طراوت، مژدگاني خواست. آسمان شكاف برداشت و زمين در سيال طلايي نور، فرو رفت و مهر تابان تو به درخشش در آمد. در اين روز با سعادت، كبوتر جان، نيز، آرزو دارد يكي از هزاران كبوتر سپيد بال گنبد زريّن تو باشد و هر پگاه، پرواز را در آستان تو آغاز كند. در اين روز فرخنده، دستمان را رها مكن و حاجات دلمان را بر آور، اي آفتاب بي همتاي خراسان!