«السلام عليک يا علي بن موسي الرضا(ع)» لابه لاي دسته عزاداران وارد صحن و سراي حرم مي شوم. دلم مي خواهد از تک تک آ ن ها بپرسم «از امام رضا(ع) چه مي خواهي؟» اما چطور مي شود خلوت اين دلدادگان را شکست... جواني را مي بينم که در آستانه ورودي صحن به ديواري تکيه داده، لحظه اي چشم از گنبد طلايي حضرت برنمي دارد.
به او نزديک مي شوم. سکوت محض! هيچ چيزي نمي گويد فقط هر از چند گاهي قطره هاي زلال اشک بر روي گونه هايش مي نشيند. به خودم اجازه نمي دهم کلام او را با امام رضا(ع) قطع کنم.«صلي ا... عليک يا ابالحسن»... صداي مردي حدود ۵۰ساله است که با سوز و گداز جان سوزي زيارت امام رضا را زير لب زمزمه مي کند.
«قتل ا... من قتلک بالايدي و السن»
«خدا بکشد هرکه تو را کشت با دست و زبان» رضاجان...
جملات مرد در هق هق گريه هايش محو مي شود. کمي صبر مي کنم تا زيارتش را تمام کند و کمي آرام تر شود. سوالم را که مي پرسم دوباره اشک در چشمانش حلقه مي زند. «افسوس که اين همه عمر پا در بيراهه گذاشتم، وقتي فهميدم چه گوهري در اين صدف نهفته است که ديگر حتي نمي توانم ايستاده نماز بخوانم» او اهل لاهيجان است و هر سال ۳روز آخر ماه صفر را به مشهدالرضا مشرف مي شود. آمرزش گناهان اصلي ترين خواسته اوست.
«چندين سال است که در اين شب ها و روزها سر بر خاک آستان حضرت رضا(ع) مي گذارم و از خداوند مي خواهم به احترام اين خاک آستان مقدس قلم عفو بر گناهان من بکشد.»
منبع:روزنامه خراسان