در ساعت استراحت خدمت در حرم امام رضا(ع)، دنبالشان مي گردم و پيدايشان نمي کنم.
از صحن انقلاب که مي گذرم، با خودم مي گويم: چه بسا که همين الان در صحن نشسته و در حال درد دل با آقا باشند. مهم نيست که تو پيدايشان نمي کني، مهم اين است که آقا مي داند کجا نشسته اند، کلامشان را مي شنود و سلامشان را پاسخ مي دهد: «اشهد انک تشهد مقامي، و تسمع کلامي، و ترد سلامي». او تمام آمار و اطلاعات همه زائرانش و بلکه همه اهل عالم را مي داند. مي داند که «ژرمين» و «نسرين»، دخترهاي دوقلوي خانواده «ابوشهبه»، در کويت از پدر و مادري مصري به دنيا آمده و پس از حمله صدام به کويت، راهي آمريکا شده اند.
مي داند که اين دو خواهر خودشان را «دوقلوهاي مصري اهل آمريکا» مي خوانند. امام حتي مي داند که ژرمين از نسرين پانزده دقيقه بزرگتر است! و اينکه هر دو ليسانس زيست شناسي و فوق ليسانس شيمي هستند و در دو شرکت داروسازي کار مي کنند. منصور، همان «زائري از نيوجرسي» که پيش از اين ماجراي زيارتش را در همين صفحه نوشته بودم، نام و نشان من را به دو همشهري اش داده است تا هم همراهشان باشم و هم لحظاتي در حرم امام رضا(ع) پاي صحبتشان بنشينم.
از ابتدا طلب شده بودم که آمدم
ژرمين و نسرين 27 ساله از زيارت کربلا آمده اند. پس از زيارت عتبات عراق، به زيارت اهل بيت(ع) در سوريه شتافته و سپس به مشهد آمده اند. قصد دارند از مشهد هم به قم بروند و به قول خودشان «سيده معصومه» را زيارت کنند. ژرمين در حالي که مثل خواهرش تسبيح تربت در دست مي گرداند، احساسش را از زيارت چنين بازگو مي کند: «احساسم از زيارت امام هشتم، علي بن موسي الرضا(ع)، قابل وصف نيست! الحمد لله توفيق زيارت عتبات نجف، کربلا و سوريه نصيبمان شد. ولي سفرمان به ايران توفيق بزرگتري بود؛ چون براي گرفتن ويزا با مشکلات زيادي دست و پنجه نرم کرديم، ضمن اينکه براي آمدن به ايران از تورمان جدا شديم و خودمان آمديم. در واقع زيارت امام رضا(ع) و خواهرش حضرت معصومه(س) معجزه و توفيقي از جانب خدا بود.
از بين تمام ائمه اي که به زيارتشان مشرف شديم، گويا بيشتر امام هشتم خودش ما را طلبيده بود! يادم مي آيد پيش از گرفتن ويزا، من و خواهرم از امام و خواهرش مي خواستيم که به ما اذن زيارت بدهند. به لطف خدا خادمان حضرت هم کمکمان کردند تا در اين کشور غريب که زبانش را هم نمي دانستيم، سرگردان نشويم. آمدن اين همه راه براي زيارت غريب الغربا من را به ياد امام حسين(ع) انداخت که او هم غريب و وحيد(تنها) است. زيارت امام رضا(ع)، با توجه به حديثي که پاداش زيارت با معرفت حضرت را بهشت معرفي مي کند، در واقع موهبتي از خداست که هيچ کس نمي تواند آن را جبران کند يا شکرش را به جا آورد.» نسرين هم مي گويد: «جدايي از عتبات عراق و سوريه بسيار سخت بود. اما تصور زيارت سلطان خراسان و خواهر بزرگوارش مرهمي بر اين غم بود. پرواز دمشق-مشهد بدون تأخير انجام شد و توقفي هم در بحرين داشت.
در طول پرواز حالم خوب نبود و قرار بود حدود ساعت 10 شب به مشهد برسيم. خيلي دوست داشتم به محض رسيدن به مشهد بلافاصله به حرم بروم، ولي حالت تهوع داشتم و فکر مي کردم با اين وضعيت آن شب حال زيارت نخواهم داشت. در راه مشهد خيلي دعا کردم و الحمد لله دعاهايم مستجاب شد؛ چون به محض اين که وارد مشهد شديم، حالم بهتر شد و احساس کردم نيرويي من را به طرف امام مي کشاند. از اين گذشته، آن همه راه از آمريکا آمده بودم که غريب الغربا را زيارت کنم، پس نبايد حتي لحظه اي را از دست مي دادم و هر چه زودتر براي عرض ادب خدمت ايشان مي رفتم. حالا مي فهميدم که حضور فيزيکي در حرم امام چه افتخار بزرگ و چقدر تکان دهنده است! »
زيارت و معرفت
از حرفهايشان معلوم است که با مطالعه به زيارت آمده اند و مي خواهند زيارت بامعرفتي داشته باشند. نسرين در اين باره مي گويد: «وقتي صحنه هاي سفر امام رضا(ع) از مدينه به مرو را مرور مي کردم که چطور مأمون ايشان را مجبور کرد که شهر جد بزرگوارش را ترک کند و به سفري بي بازگشت بيايد، ياد دردها و رنج هاي بي شمار حضرت مي افتادم. حتي ماجراي ولايتعهدي هم اجباري بود و مأمون حضرت را تهديد کرد که اگر آن را نپذيرد، ايشان را به قتل خواهد رساند. ولي امام رضا(ع) با صبر تمام از اين ظلمي که بر ايشان رفت، به بهترين وجه استفاده کرد.»
با اين حال، نسرين هم شوق بوسه اي بر ضريح را در دل دارد: «هر وقت به ياد مصائب امام رضا(ع) مي افتم، نمي توانم جلوي گريه ام را بگيرم و با خودم فکر مي کنم که چه الگوي کاملي در پيش چشمانمان داريم. هر چه به ضريح نزديکتر مي شوم، مي بينم زائران ديگر هم همين حس و حال را دارند و از غم امام اشک مي ريزند. راستش رسيدن به ضريح در ميان آن همه جمعيت کار سختي است، ولي از قديم گفته اند «نابرده رنج گنج ميسر نمي شود»، من هم حاضرم براي بوسيدن ضريح هر سختي اي را تحمل کنم! »
خواهر و برادر
مي گويند در حرم امام رضا(ع) زيارت سيده معصومه(س) را خوانده ايم و در حرم سيده معصومه(س)، زيارت امام رضا(ع) را خواهيم خواند. به آنها مي گويم که اتفاقاً زيارتنامه حضرت معصومه(س) از امام رضا(ع) روايت شده است. ژرمين و نسرين احساسشان را از زيارت حضرت معصومه(س) برايم ايميل کرده اند. خواهر بزرگتر نوشته است: «هميشه دوست داشتم قبر مطهر دختر پيامبر، حضرت فاطمه زهرا(س) را زيارت کنم، ولي افسوس که قبر ايشان مخفي است.
اما با زيارت حضرت معصومه توانستم با حضرت فاطمه زهرا ارتباط برقرار کنم. زيارت حضرت معصومه پس از زيارت برادرش امام رضا(ع) من را به ياد زيارت حضرت زينب(س) انداخت که پس از زيارت امام حسين(ع) انجام داده بوديم. اين دو رابطه خواهر و برادري بسيار زيبا و شبيه به هم است. يادآوري رنج هاي حضرت معصومه(س) براي ديدار برادرش در خراسان بسيار اندوه بار است؛ همچنان که مصائب حضرت زينب(س) در وداع با برادر و مشاهده صحنه شهادت ايشان در قربانگاه کربلا بسيار سنگين است. اين هر دو خواهر، خواهران باتقوايي بودند که نسبت به دو امام بزرگوار محبت فوق العاده اي داشتند و همه ما بايد از رابطه آنها با برادرانشان درس بگيريم. بنابراين، زيارت مشهد و قم تفسيري از زيارت کربلا بود و مصائب سيد الشهدا را بار ديگر برايمان زنده کرد.»
و نسرين نوشته است: «هنگام خداحافظي با امام رضا(ع) اشک مي ريختم و سپس به ذهنم آمد که لابد حضرت خوشحال است که دارم راهي زيارت خواهر عزيزش در قم مي شوم. همان جا نيت کردم که سلام امام را به حضرت معصومه برسانم و براي زيارت ايشان لحظه شماري مي کردم. قم در روايات به «آشيانه اهل بيت» تعبير شده است و من توفيق داشتم که در ميان طلاب و علماي اين شهر رفت و آمد کنم. خوشبختانه هتل ما درست رو به روي حرم حضرت معصومه قرار داشت. حرم حضرت معصومه(س) در مقايسه با حرم امام رضا(ع) خيلي کوچکتر بود و مي شد به راحتي زيارت کرد. بوي خوشي هم در فضاي حرم به مشام مي رسيد. امام رضا(ع) زيارت حضرت معصومه(س) را برابر زيارت خود دانسته و همين کافي است که ساعتها درباره عظمت اين بانو صحبت کنيم. خوشحال بودم که در کنار ايشان قرار گرفته ام و سلام برادرش را ابلاغ مي کنم.»
با خاطرات شيرين زيارت
لحظات وداع فرا رسيده است. وداع دو خواهر با امام مهربانشان و وداع من و همسرم با دو مشتاقي که حتي حاضر نشدند بخشي از وقت زيارتشان را به گرفتن ژتون غذاي حضرت و رفتن به مهمانسرا از دست بدهند. شب وداع برايشان زيارت جامعه با زيرنويس انگليسي مي خوانم! البته متن عربي را مي فهمند، ولي از توضيحات روضه گونه انگليسي هم استقبال مي کنند.آخرين لحظاتشان را در دارالحجة مي گذرانند. از دارالحجة خيلي خوششان آمده است. به ديوار مي چسبند و يک دستشان به ديوار و دست ديگر زيارتنامه، زيارت مي خوانند. آخر وقت است و دارند چراغهاي دارالحجة را خاموش مي کنند، ولي دلمان نمي آيد مزاحم حال زيارتشان شويم و صبر مي کنيم تا خودشان دل بکنند.
دو خواهر خوش حجاب آمريکايي را بدرقه مي کنيم و دلمان را به دست احساسات پاک نسرين از لحظات وداع مي سپاريم: «يکي از خاطرات زيباي من از زيارت، افتخار قدم زدن در صحنهاي متعدد حرم امام رضاست. سه روزي که در مشهد بودم، خيلي زود گذشت و تا چشم به هم زدم، ديدم دارم زيارت وداع مي خوانم. لحظه وداع با امام رضا(ع) از سخت ترين لحظات کل زيارتهاي ما در عراق و سوريه و ايران بود؛ چون با امامي وداع مي کردم که غريب بوده و هست و خواهد بود. انگار که من هم دارم امامم را تنها مي گذارم و بر غربت او مي افزايم و به همين خاطر، گويا احساس گناه مي کردم.موعد بازگشت از ايران هم خيلي زود فرا رسيد و نمي دانم که دوباره توفيق زيارت را به دست خواهم آورد يا نه. اين جا هم با خاطرات زيارت خوشم و دعا مي کنم زيارتم قبول شده باشد و امام به زودي دوباره من را بطلبد.»
منبع:روزنامه قدس