چه سبز میشود دلم، چو میکند هوای تو
خوشا! دلی که می تپد، هماره از برای تو
خوشا! دلی که جز رضا دمی رضا نمیشود
در آتش است دم به دم ز عشق جانفزای تو
تو امتداد آبی زلال بیکرانهای
که مست گشته عالمی، ز جرعهی ولای تو
تو آفتاب روشنی به لحظه لحظه باورم
صفای باغ خاطرم ز روی باصفای تو
حضور سبز روشنت ، غروب غصههای من
صفای خلوت دلم ، زلال روشنای تو
به راه جاودانهام، به عاشقی یگانهام
تمام لحظههای من ، معطر از ثنای تو
کبوتر دلم ببین چه عاشقانه پر کشید!
در آسمان آبی خیال دلگشای تو
ببر مرا به خلوت همیشه آفتابیات
پناه آخرین من ، فدای تو ، فدای تو
مرا بخوان به درگهت ، که بیقرار بودنم
تمام هستیام رضا ! نثار خاک پای تو
گل ستاره میدمد به یادت از دو دیدهام
قسم به حرمت رضا ، رضای من رضای تو
ز مهربانی تو من چه قصهها شنیدهام
ز لطف بینهایت و ز بخشش و عطای تو
در انتظار مانده دل ، دل غریب « نسترن »
امید آن که میرسد به درد من دوای تو