روزها که مي گذرند و تقويم که از نزديک شدن «غروب خورشيد در مشرق» حکايت مي کند، تمام راه هاي منتهي به شهر ما قدمگاه هزاران زائري مي شود که لحظه اي حضور در حريم آقا را به قيمت روزها سختي به جان مي خرند و قدم در مسير مي گذارند. همان هايي که ما مي شناسيمشان به نام زائر پياده آقا... و حالا من لحظه هايي را همراه شده ام با آن ها که پس از طي کيلومترها راه به نزديکي شهر شمس الشموس رسيده اند... راه جاده قديم مشهد- قوچان را در پيش مي گيريم.
تنها چند دقيقه از شهر فاصله گرفته ايم که اولين گروه زائران پياده در حاشيه جاده نظرمان را جلب مي کند. به سراغشان مي رويم و هم کلامشان مي شويم. حدود ۲۰ نفر هستند و مي گويند از روستاي باسفر تربت حيدريه به شوق زيارت آقا در اين مسير گام گذاشته اند. امروز پنجمين روزي است که در راه هستند و آن طور که خودشان مي گويند در اين روزها هواي باراني و برفي را هم تجربه کرده اند. «حسين درويش نيا» يکي از آن هاست. از حسين مي پرسم در راه به چه چيز فکر مي کرده است؟ که مي گويد:« فقط امام رضا(ع)» مصطفي حيدري يکي ديگر از بچه هاي اين گروه است. وقتي به سراغش مي روم در استراحتگاهي کنار جاده نشسته و کفش هايش را از پا خارج کرده است. پاهايش زخمي شده و احتمالا حالا درد زيادي را تحمل مي کند. اما حرف هايش به هيچ عنوان نشاني از آن درد ندارد: «پاهايم کمي گرفتگي دارد، اما مهم نيست» به او مي گويم چند ساعت ديگر وقتي که به حريم آقا رسيدي، اولين حرفت چيست؟ « خدا را شکر مي کنم و از آقا هم تشکر مي کنم که ما را قابل دانست زائرش شويم». بعد از چند لحظه اي هم کلامي با بچه هاي گروه به سراغ مداح شان مي روم. نامش حسن سالاري است و برايم از مداحي براي زائران پياده مي گويد: «مداحي در اين راه و براي زائران پياده اصلا با همه مجالس فرق دارد، هرقدر که بيشتر مي خوانم کمتر خسته مي شوم و بچه ها هم خيلي همراه هستند و حال و هواي عجيبي دارند». از سرودي که در راه مي خوانده است مي پرسم که دفترچه اش را باز مي کند و شروع به خواندن مي کند:
دلمون پر مي زنه براي حرمت امام رضا
نظري کن بياييم کنار حرمت امام رضا
آن قدر دوست داريم که روز و شب به ياد تو
اشک ماتم مي ريزيم براي غصه هات، امام رضا...