مشکل خود منم که سلامم قبول نیست
تقصیر گنبد و تو و اذن دخول نیست
مشکل خود منم که دلم لنگ می زند
وقتی به پای دامنتان چنگ می زند
حالا کسی نشسته کنار ضریحتان
مردی شبیه شُرشر باران شبیه تو
مردی که باز بغض گلویش شکسته است
دل در ضریح خستهء آقا نبسته است
یک گوشه آن طرف تر، باران دلش گرفت
آفا که رفت باز خراسان دلش گرفت
آفا که رفت دست من و او غریب بود
و چشم های خیس کسی نا شکیب بود
آقا سلام می کنم آقا سلام، من ...
یک شیعه مردد پر اتهام من
حالا قدم قدم به تو نزدیک می شوم
تا عشق تا حرم به تو نزدیک می شوم
آقا ببخش من که تو را دوست داشتم
رفتم غریب و خسته تو را جا گذاشتم
آقا ببخش من که سلامم قبول نیست
تقصیر گنبد و تو و اذن دخول نیست
مشکل خود منم که دلم لنگ می زند
وقتی به پای دامنتان چنگ می زند