وقتي كه دلش را به مقصود سپرد، راه در نگاهش شد«طريق عشق». حالا ديگر راه هر قدر هم كه طولاني باشد و هوا هر قدر هم كه سرد باشد، فرقي به حال عاشق ندارد. عاشق در پي معشوق مي آيد و با تمام سختي ها عشق بازي مي كند.
قدم هايش را استوار بر مي دارد و اشك مي ريزد و نجوا مي كند و مي سوزد و مي آيد. صلابت قدم هايش هيچ نشاني ندارد از 60 سالي كه به روايت شناسنامه از عمرش گذشته و 4 روزي كه در هواي سرد دي ماه پياده روي كرده است.
چطور مي شود تمام اين ها را گذاشت كنار هم و تحليل كرد. جواب اين سوال را در حرف هاي خودش ميابم ؛ وقتي كه واژه «عشق» را به كار مي برد و مي گويد كه امسال پانزدهمين سالي است كه از منطقه زور آباد، جنت آباد قصد سفر كرده و دل به طريق عاشقي سپرده راهي شهر شمس و الشموس شده است.
آقا «عظيم قائني» از آن پير مردهاي با صفايي است كه وقتي هم كلامشان مي شوي دلت مي خواهد ساعتها بنشيني و بشنوي حرف هاي بر آمده از دل صاف و صادقشان را.
او حالا در اين طريق عاشقي به حدود 40 كيلومتري مقصود رسيده و در يكي از مراكز ارائه خدمات بين راهي كه به همت خادمان آقا امام رضا(ع) براي زائران پياده مسير مشهد به سرخس داير شده، مشغول استراحت است.
وقتي كه متوجه مي شوم از 45 سالگي اش تا كنون هر سال در همين روزها كه كائنات به عزاي رسول الله(ص)، امام حسن مجتبي(ع) و امام رضا(ع) سوگوار است، قصد سفر كرده و با پاي پياده به پابوس آقا آمده است، اين سوال را از او مي پرسم: آيا تا به حال شده كه با خودتان بگوييد امسال ديگر پياده به مشهد نمي روم؟
با صداقت تمام به سوالم جواب مي دهد و مي گويد: چند باري شده كه با خودم گفته ام امسال ديگر هوا سرد است و ماهم پير شده ايم و نمي توانيم پياده به پابوس آقا برويم. اما نمي دانم چطور مي شود كه تا اين روزها مي رسد ديگر پيري و سردي هوا را فراموش مي كنم و با لطف خدا و مدد آقا راه مي افتم و مي آيم.
او رسم قدر داني را هم به جا مي آورد و در ميانه حرف هايش از خادمان امام رضا(ع) كه براي خدمت رساني به زائران پياده از حرم رضوي به جاده هاي منتهي به مشهد رفته اند و مراكز مختلفي را برپا كرده اند تشكر مي كند و مي گويد: اميدوارم امام رضا(ع) اجر اين خدمت رساني را به آن ها بدهد و در دنيا و آخرت دستگيرشان باشد.
پير و جوان مي آيند
جاده هاي منتهي به مشهد اين روزها تصويرگر خوبي است براي نشان دادن اوج ارادت و دل دادگي اين مردم به ساحت قدسي امام رئوفشان.
اين دلدادگي و ارادت را نه فقط در افراد كهنسالي همچون آقاي قائني كه در قدم هاي خسته و دل هاي سراسر نور و چشم هاي باراني خيلي از زائران پياده مي توان جست و جو كرد. فرقي ندارد كه پير باشند يا جوان. زن باشند يا مرد. همه آن ها زائرند. آن هم زائري از جنسي متفاوت؛ زائر پياده...
مهدي عالمي يكي از همين زائران پياده است كه فقط 16 سال دارد و امسال براي سومين سال متوالي در مسير صالح آباد به مشهد قدم گذاشته است.
با اينكه در 3-4 روز گذشته كه او در مسير بوده، هوا به سردي گرويده است، هوا را خوب توصيف مي كند و مي گويد: عشق آقا ما را مي كشاند و سرماي هوا نمي تواند مانع راهمان شود.
از مهدي مي خواهم برايم از اولين لحظه اي كه وارد حرم مي شود، بگويد. از آن لحظه اي كه پس از حدود 6 روز پياده روي به رو به روي پنجره فولاد مي رسد و عقده هاي دلش را باز مي كند.
يك سلام، يك «السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا(ع)» تمام پاسخي است كه مهدي به اين سوالم مي دهد و مي گويد: من از امام رضا(ع) هيچ نمي خواهم و همين كه به من اجازه داده اند زائرشان باشم و يك سلام از نزديك خدمتشان تقديم كنم برايم بسيار ارزشمند است.
وقتي كه آقا طلب مي كند
در ميان زائران پياده بعضي ها هستند كه هم توفيق زائري يافته اند و هم توفيق خادمي. آن ها نه تنها خود قدم به قدم همپاي زائران پياده اند كه با رتق و فتق امور مختلف كاروان ها به اين زائران خدمت رساني نيز مي كنند.
آقاي حيدري يكي از اين زائران خادم است كه با لباسي شب رنگ از ديگر زائران كاروان تميز داده مي شود. مي گويد اين لباس نشانگر اين است كه او توفيق يافته در زمينه انتظامات و حفاظت از گروه در مسير خدمت رساني كند.
از چهره اش پيداست كه جواني را پشت سر گذاشته. به قول خودش 6 ماه ديگر 50 ساله مي شود.
مي گويم: در اين سن پياده پيمودن اين راه در اين فصل سرد، سخت نيست؟
مي گويد: نه! تا زماني كه خود آقا ما را نطلبند اجازه پيدا نمي كنم كه در اين راه قدم از قدم برداريم و وقتي هم كه بطلبند ديگر هيچ چيز مانع نيست.
او كه امسال براي دومين سال زائر پياده آقا شده است، حرف هايش را با اين جمله تمام مي كند: تا زماني كه توان داشته باشم اين راه را مي آيم.
يك نماز عاشقانه، عارفانه
حدود 70 كيلومتر از مشهد دور شده ايم كه تجمع گروهي در حاشيه جاده نظرمان را جلب مي كند. وقتي جلو تر مي رويم متوجه مي شوم كه آن ها هم گروهي از زائران پياده آقا هستند كه براي اقامه نماز اينجا اطراق كرده اند.
نماز جماعتي كه جماعتش زائران پياده آقا باشند و فرشش خاك هايي كه مسير راه آن هاست، حتما خيلي فرق مي كند با خيلي از نمازهاي ديگر.
در پيشاپيش جمع يك روحاني جوان به عنوان امام جماعت ايستاده و بقيه پشت سرش نماز را اقامه مي كنند.
بعد از سلام نماز عصر سراغ طلبه جوان مي روم. نامش «حسن بهار پور» است و اينطور درباره اين گروه از زائران توضيح مي دهد: اين گروه 60 نفره از روستاي قوش علي جان سرخس راهي شده اند و بنده هم به عنوان مبلغ از سوي جمعيت خادمان زائران پياده به جمع آن ها افزوده شده ام.
طلبه جوان با اشاره به اينكه سابقه تشرف زائران پياده از روستاي قوش علي جان به 12 سال قبل بر مي گردد، حال و هواي گروه را چنين توصيف مي كند: « با اين كه هوا سرد است، ولي حال و هواي اين كاروان ها از گرماي محبت و ارادت سرشار شده و هماهنگي ميان آن ها و همراهيشان تمام سختي ها را جبران مي كند.
حسين سراواني يكي از اعضاي اين كاروان كه 30 سال دارد و از 7 سال قبل به زيارت پياده آقا مشرف شده است نيز درباره تاثيرات اين سفر معنوي در زندگي اش برايمان سخن مي گويد: «از بعد اين سفر تا سال آينده تاثيرات زيادي را در زندگي ام احساس مي كنم و در يك كلام بايد بگويم كه حضور امام رضا(ع) را در زندگي ام بيشتر درك مي كنم.
خادم دل، خادم عشق، خادم مقصود
آري! يك راه وقتي كه مي شود «طريق عشق» ديگر نه سنگ هايش قدرت مانع شدن دارند و نه سرما و گرماي هوا مي تواند عاشق را منصرف كند از پيمودن راه ... دلت وقتي سپرده مي شود به مقصود، انگار تمام سلول هاي بدنت خادم مي شوند؛ خادم دل، خادم عشق، خادم مقصود. همه اين حكايت را حالا به خوبي مي توانم حس كنم؛ در قدم هايشان، در اشك هايشان، در زمزمه هايشان و در نگاه منتظرشان.