
به لرزه می افتد پلک هایم در مقابل این عظمت بلند و پرشکوه پنجره فولاد آه پنجره فولاد.../ای مهربان ترین مهربان مجذوب کن قلبم را به سمت مشرق عشق/عظمت نورانی گنبدت زیباترین طلوعی است که در تمام عمرم به چشم دیده ام/تن سرد و خموشم گرمی نگاهت را می طلبد/پناهم ده به این گرمی/آتش عشقت را در من شعله ور کن/در این بیابان تاریک همچون موسی در طور سینا راهنمایم باش/من غریبم غریب عشق ای قریب تو پناهم باش/چه کسی گفته که خورشید فقط در آسمان می درخشد/مگر نه که تو خورشید را روی زمین نشانیده ای/ ای سخاوت چشمانت از خورشید نرم تر/ای که دم مسیحایی ات از عیسی گرم تر/ای که اعجازت بر تن صدها بیمار گرمی بخش/طلوع دوباره ات را محتاجم/شعله ای پرکن وجودم را پرشراره کن/آتش عشقت را بر جانم بدوان/دیرگاهی است انتظارش را می کشم/عمری را در انتظارش دویده ام/خوب می دانم خوب می دانم/جود و بخشش در خاندانت موروثی است/سالها در خونتان جاری است
/انگار تمامی ندارد این دریای بی کران احسان/رضا جان سر عصیانی من عجب شور و نوایی دارد/جز به خلوت حرمت محرمی نمی یابد/چه شکوهی دارد دو رکعت نماز عشق به هوای نگاه تو/نگاه تو که برایم از هر چیزی بالا تر است/نگاه تو که از همه نگاه ها گیرا تر است/چشمان تو را می طلبد این دل پر درد و خسته من/چقدر حرف زیاد است آنگاه که به تو نزدیک می شوم/اما خلوتم با تو چه سکوت عجیبی را می طلبد/چه سکوتی است چه خلوتی عجیب چه معنویتی دارد این آستان پر از نور و طلا/چه عظمتی است وقتی زائرانت با چشمانی پر از آه می آیند/مگر می شود کسی پا در آستان بگذارد و نگرید ؟/مگر می شود در مقابل سرچشمه خوبی ها سر تعظیم فرود نیاورد ؟/می دانم آنکه با تو همراه است عالمی را در آغوش خود گنجانده است/چه کسی می گوید در شب خورشید نمی درخشد/به گمانم آنها تا کنون به عظمت خورشید خراسان پی نبرده اند/تو آفتابی هستی در آسمان دل تمامی زائرا/تو آن عظمتی هستی که در آسمان ذهن نمی گنجی/ماه نورانی شب های سیاه عمر من/تو فرزند همان یاس کبودی/تو نوگل ان مادری هستی که عشق را جز با خدا قسمت ننمود/مادرت آیینه تمام بود یاس بود کوثر جاری در آسمان و زمین/همه می گویند فاطمه خورشید بود/تمام عظمت خورشید در بزرگی اوست/من می گویم او ستاره بود/کوچک اما بزرگ/من تو را با تمام لحظه های عاشقی دوست دارم/تو ای گوشه نشین بین الحرمین/اکنون در کدامین سمت از حرم پرنور رضا نشته ای به چه می اندیشی؟