به آستانة محبّت تو، دامن دامن حاجت می آوریم و صحرا صحرا کرامت می بریم.چه کنیم که ظرفیت دستو دامن کوچک ما اندک است، و الاّ دریای احسان تو بیکرانه است.میلیون ها زائر را می پذیری، نه منّت می گذاری و نه منّت می پذیری. هرکس را به نحوی می نوازی،تو«رضا» یی و همه را راضی بر می گردانی و ذرّه ای از عنایت تو و ارادت ما کم نمی شود.آنجا که فرشتگان به کفشداری حرمت مشغولند و کرّوبیان خادمان افتخاری آستان تواند،ما کمتر از آنیم که خاک پای خستة زائرانت باشیم و «اباصلت» آستانت به شمار اییم.اما تو زائرانت را دوست داری و در خانةخودت به حضور می پذیری.لحظه ای که دلمان می شکند و شانه هایمان می لرزد و اشک در دیدگانمانحلقه می زند، یعنی اذن ورودمان داده ای.