
سخت است جدا شدن از شهر خاطره هاي پيامبر؛ اما تو «رضا» شده اي به رضاي الهي؛ غريب آمده اي تا اسلام را از غربت بيرون بياوري، تا غريبه ها را آشنا كني با هم.كبوتران مسافر را بنگر؛ رنج دوري را به جان مي خرند تا نزديك باشند به تو؛ كسي كه تو را دارد، غريب نخواهد شد.
چشم ها در ايوان طلاي تو، مثل گمشده ها به اصل خويش،به روزگار وصل خويش بازمي گردند. سناباد طوس، منزلي شده است تا هر كسي خودش را دوباره بيابد. آدمي، غريب است در اين دنيا و تو امام غريباني؛ آدمي مسافر است و تو كاروان سالارِ مسافران عشق؛ با ما بمان تا از رواق هاي تو، به دروازه هاي ملكوت برسيم.
چشم ها در ايوان طلاي تو، مثل گمشده ها به اصل خويش،به روزگار وصل خويش بازمي گردند. سناباد طوس، منزلي شده است تا هر كسي خودش را دوباره بيابد. آدمي، غريب است در اين دنيا و تو امام غريباني؛ آدمي مسافر است و تو كاروان سالارِ مسافران عشق؛ با ما بمان تا از رواق هاي تو، به دروازه هاي ملكوت برسيم.