فرّ باطن ظاهر اين جا، ظاهري بس قاهر اين جا
اول اين جا، آخر اين جا، نور يزدان است اين جا
من ندانم چيست اين جا، خفته گويي كيست اين جا؟
در خرد هرگز نگنجد آنچه پنهانست اين جا
نيست ريبت، نيست شبهت، چشم دل بگشا و بنگر
كآيتي محكم ز آيتهاي قرآن است اين جا
معني فرقان صورت، صورت قرآن معني
شرح قرآن است اين جا، جمع فرقان است اين جا
مبدأ تكوين عالم، غايت ايجاد أعيان
مظهر اجلاي ذات حيّ سبحان است اين جا
پاي در راه طلب نه، وز خود اندر خود سفر كن
گرت درگاهيست مركب، وقت جولان است اين جا
ما و من بگذار و خاك راه شو، كز فرط عزّت
خواجه ابليس از انا گفتن پشيمان است اين جا
شو مجّرد، خرقه دَركش، بت پرستيدن رها كن
سالكانه پاي درنه، قطب ايمان است اين جا
مرد شو، ثابت قدم شو، در وفا صاحب علم شو
شير يزدان است اين جا، شاه مردان است اين جا
گر تن بيمار داري ور دل رنجور، پيش آ
درد دنيا را و دين را جمله درمان است اين جا
بهر مهمانان امام ذوالكرم گسترده خواني
سبع الوان بهشتی چيده برخوان است اين جا
رزق معلومت چه بايد، رزق نامعلوم مي خور
مي خورد قوت سماوي آن كه مهمان است اين جا
دربهاي عشق سلطان مي دهد سَغراق وحدت
وانكه اصل از عشق دارد، مست سلطان است اين جا
روي در وجه الله آور و آنچه مي خواهي طلب كن
كز پي دريوزه آيد، گر سليمان است اين جا
هوش دار، اي دل، كه اين شه هول مي راند سياست
آن چنان كان روح قدسي هم هراسان است اين جا
اينت مي داني كه در وي بس تنا كافتاده بي سر
تا در اندازد سر آن كو مرد ميدان است انيجا
نيستم در خور نثاري تا بر افشانم به راهش
زان كه بس قيمت نيارد گر دل و جان است اين جا
اين قدر دانم كه در دل آتشي دارم ز عشقش
و اندر آتش بلبل طبعم غزل خوان است اين جا