شب شده بود و دلم دوباره غم گرفته بود
به یاد کرب و بلا برا حرم گرفته بود
داشتم از غصه می مردم به یاد کرب و بلا
گفتم امشبو میرم زیارت امام رضا
رفتم و رو به ضریح با صفاش زانو زدم
حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم
گفتم آی امام رضا تو رو به حق مادرت
یه نیگاه کن به دل سیاه این کبوترت
من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی
برای زیارت حسین منو راهی کنی
میون درد و دلام توی همین حال و هوا
دیدم انگاری نشسته رو به روم امام رضا
( از اینجا به بعدش آدمو میکشه...)
دیدم آقای غریبم داره گریه میکنه!
سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه
میگه آی اونی که حال خودتو خوب میدونی!
تو که صبح تا شب داری دل منو می سوزونی!
با چه رویی اومدی پیش منه امام رضا؟
با چه رویی اومدی میخوای بری کرب و بلا؟
به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره!
کربلا بری و آدم نشی فایده نداره
به آقام گفتم امام رضا به حق مادرت
یه نیگاه کن به دل سیاه این کبوترت
تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم
اونجوری که تو میخوای زائر کربلا بشم
پی نوشت:
خیلی دلم تنگ شده برا حرمش... فقط خودش میدونه چقدر...
آی امام رضا... ارباب... خودت میدونی که همه سعیم رو برای وظیفه ای که بهم داده بودی انجام دادم. اما شرایط تغییر کرده... خودت که میدونی برای من فرقی نمیکنه کجا! برای من مهم نوکریه... حالا هر جا شما بگی چه تو موسسه چه تو جاهای دیگه... اولش یکم دلخور بودم اما دوباره بهم فهموندی که همه کاره شمائید... دوباره به این نتیجه رسیدم ( رشته ای بر گردنم افکنده دوست/ میکشاند هر کجا دلخواه اوست...) چه اینجا چه جای دیگه خودتون میدونید که من فقط هدفم شمائید...ای غریب غریبا! توی این تنهایی و بی کسی و غربت که دلمو له کرده هیچ پناهگاهی غیر شما ندارم...
پس تو رو به جوادالائمه کمکم کنید... امام رضا..
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر / عمری گرفته ای و مبادا رها کنی
ارباب... قهر مکن با منه درد آشنا / اذن دخولی که گدایم گدا...
دلم برا حرمت لک زده... حسرت کربلا که به دلمون بوده همیشه اما هر وقت عرصه بهم تنگ میشد هر وقت دنیا دیگه برام جا نداشت میگفتم طوری نیست... انشاالله میرم حرم امام رضا... اونجا درد دلهام رو میگم. اونجا غصه هامو میگم. اونجا بی کسی هام رو میگم...
آن درد ها که از همه پوشیده داشتم / تنها در آن حرم به تو گفتم تو محرمی...
ولی امام رضا... اینبار دیگه خیلی طول کشیدش... تو که مارو میشناسی... دلمون زیاد طاقت دوری نداره.. گفتن دوری و دوستی نگفتند اینقدر طول بکشه ها... مارو دریاب ارباب...
گاه گاهی به نگاهی دل مارا دریاب / شهریارا بنده ی پست و گدا را دریاب
کاروان رفت و من از همسفران جا ماندم / منه از قافله شاه جدا را دریاب
برگرفته از وبلاگ http://www.javadol-aemeh.blogfa.com/8809.aspx