اطرافتان شلوغ است.
اين روزها در صحن و سرايتان جاي سوزن انداختن نيست.
دست هرکسي هم به ضريح تان ملموس نخواهد شد
سقاخانه هم که ناگفته پيداست...
البته مي گويند: جاي تشنگان است، نه باختگان !
بوسه بر ضريح هم که ديگر فلسفه خود را دارد و معادله اش روشن است.
بوي خوش گلاب حرم را هم ره يافتگان لايق بوئيدن اند،
نه باختگان؛
آري!
ميدانم...
اما آقا
يک زائر گوشه گير؛
نه صحن، نه اطراف ضريح، و نه سقاخانه را اشغال مي کند.
او چيزي نمي خواهد
جز نداي سرزمين مهر را.
- آنجا که خورشيد مي تابد
و کبوتران کوچک با قلبي بزرگ گرد گنبدي طواف مي کنند.
آيا براي يک جفت چشم نظاره گر؛
نه کمتر و نه بيشتر...
جا هست آقا؟