در پيشگاه تو ايستاده ام،
و دستهايم را بسوي تو بلند کرده ام،
آگاهم که در بندگي ات کوتاهي نموده و در فرمانبري ات سستي کرده ام،
اگر راه حيا را مي پيمودم از خواستن و دعا کردن مي ترسيدم...
ولي... پروردگارم!
آن گاه که شنيدم گناهکاران را به درگاهت فرا مي خواني،
و آنان را به بخشش نيکو و ثواب وعده مي دهي،
... براي پيروي ندايت آمدم،
و به مهرباني هاي مهربانترين مهربانان پناه آوردم.
و به وسيله پيامبرت که او را بر اهل طاعتت برتري داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشيدي،
و به وسيله برترين زن،
و به فرزندانش، که پيشوايان و جانشينان اويند،
و به تمامي فرشتگاني که به وسيله اينان به تو روي مي کنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تواند، وسيله قرار مي دهند، به تو روي مي آورم.
... پس بر ايشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصان و دوستانت قرار ده،
پيشاپيش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و ديدن تو مي شود قرار دادم
اگر با اين همه، خواسته ام را رد کني، اميدهايم به تو به يأس مبدل مي گردد،
همچون مالکي که از بنده خود گناهاني ديده و او را از درگاهش رانده،
و آقايي که از بنده اش عيوبي ديده و از جوابش سر باز مي زند.
واي بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگيرد،
اگر مرا از درگاهت براني، پس به درگاه چه کسي روي کنم؟