امروز بیش از هر روز دیگر، دلتنگ شمایم یا علی بن موسی الرضا
آروزی صحن و سرایت را دارم، آرزوی مشهدالرضایت،
دلم می خواهد به سمت بارگاه ملکوتی ات بیایم، آهسته آهسته قدم بردارم و زیرلب زمزمه کنم:
سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر
مقابل اذن دخول نصب شده بر ورودی حرم بایستم،
… و شهادت دهم شما مرا می بینی و صدایم را میشنوی
شما سلامم را پاسخ می گویی...
که خدا محجوب کرد گوش مرا از صدای دلنوازت...
ولی باب مناجات لذیذ و جان نواز تو را برایم باز نموده است...
دوست داشتم هم اکنون مقابل گنبد طلایی زیبایت بایستادم و نگاهی به بارگاه ملکوتیت بیاندازم و بگویم:
يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ
آرام آرام داخل شوم،
لحظه لحظه به شما نزدیک تر شوم، و صدای تپش قلبم را در هیاهو و ازدحام جمعیت بشنوم.
مقابل ضریحت بایستم و به مغزم فشار بیاورم که چیزی بگویم،
اما گویی همه چیز پاک شده !
ذهنم خالی است،
فقط یک جمله:
دلم برایت تنگ شده آقا دلم شما را می خواهد!...
همه وجودم غرق محبّتت می شود، و قلبم احساس می کند لذت ارتباط با امام را....
به یک چیز فکر می کنم :
چقدر زیباست سخن گفتن با امام، چقدر عزیز است در محضر معصوم بودن، و با خود می گویم:
ای خدا، چه روزگار بدی است روزگار ما، آخر تا به کی ما محرومیم از حضور در محضر اماممان، تا به کی طعم شیرین نگاه به قد و قامت حجّت تو را نچشیم، پس کی چشمان تشنه ی ما به نگاهی سیراب می شود؟!!!
کی به دورش حلقه می زنیم؟!!!
کی از آب گوارای وجودش می نوشیم، و عطش جان تشنه ما رفع می شود؟!!!
خوشا بحال سلمان ها، مقداد ها،
خوشا بحال قنبر،
خوشا بحال فضه...
چقدر حسرت حالشان را خورده ام...
خدایا فقط تو می دانی که صبح و شب با امام بودن یعنی چه؟!!!
می دانم که در این دوران غیبت سدّ راه وصل امامم، جز گناهانم نیست، پس در این غروب جمعه به خاطر آن منتَظر ، نظر لطفی به حالم بکن، دل خسته ی مرا به انتظار حقیقی مولایم درمان کن،
تنهاییم را با مهدی ات پر کن،
بندگی کردن به من بیاموز،
و بیاموز که در این دوران غیبت و غربت، دلم جز به دور مهدی ات، دور هیچ کس نگردد، و جای خالی کسی جز او را احساس نکند...
کاری کن که من نیز به خیل منتظرین واقعی حضرتش بپیوندم...
اللهم عجّل لولیک الفرج