تو آفتاب هشتمی سر چهارده عدد
بيداركن خواب مرا از وحشت اين ديو درد
بنگر كه از هفت آسمان، جايي فراسوي زمان
نوري هبوط مي كند، در غربت اين لا مكان ...
بنگر كه دريا خون شده ، فواره ها گلگون شده
ليلاي بي دل را ببين از عشق تو مجنون شده ...
در اين غروب واپسين، از چتر خورشيد يقين
نور حقيقت مي چكد، بر خاک مشكوک زمين
فرياد و بانگي مي رسد، عالم سكوت مي كند
از هيبتش سلطان قهر آرام سقوط مي كند
عالم هراسان مي شود محشر نمايان مي شود
از تاول آينه ها خورشيد گريان مي شود
تقدير ما در دست توست، زنجير بر دستان ما
مارو رها كن از عدم هستي بده بر جان ما...
خورشید جاودانگی ایران زمین، امام رضا (درود خدا بر شما و خاندان بزرگوارتان) تمامی بیماران ما را در پیشگاه خداوند شفاعت فرما... آمین!