تاریکی و ظلمت همه جا را فراگرفته بود. فقط سیاهی بود. آه چه دلگیرم. چقدر روزگارم سخت و طاقت فرساست. دیگر توان گام برداشتن ندارم. از اعماق وجودم فریاد برمی آورم و یاری می خواهم.
از دور دست ها نوری سو سو می زند. با اندک باقیمانده توان قدم برمی دارم. با هر گامی که پیش می روم قدرت می گیرم. حسی دردرونم ایجاد می شود. ناگهان ...
دیگر هیچ نمی بینم؛ فقط نور است و نور است و نور...
و من تسلیم بهترین و ناب ترین و کامل ترین قانون پروردگار گشتم و در سایه ی کامل ترین کتابش به آرامش رسیدم.
www.http://razavi.aqr.ir/