در اصول کافی از یزید بن سلیط مذکور است گفت گاهی که برای به پای بردن عمره راه مینوشتیم در عرض راه حضرت ابیابراهیم علیهالسلام را ملاقات کردیم عرض کردم: «هلا تثبت هذا الموضع الذی نحن فیه» آیا میدانی و در نظر داری این مکانی را که در آن هستیم؟ و این از آن بود که آن حضرت در جوانی در خدمت پدر بزرگوارش از آنجا عبور داده بود بالجمله فرمود آری «فهل تثبته أنت» آیا تو نیز در خاطر داری و در نظر سپرده باشی؟ یعنی من در نظر دارم به علاوه مطلبی که گذشته آیا تو نیز آن جمله را ثابت داشته باشی.
عرض کردم آری همانا من و پدرم ملاقات کردیم تو را در اینجا و تو در خدمت پدرت ابوعبدالله علیهالسلام بودی و برادران تو نیز در خدمتش بودند پدرم به آن حضرت عرض کرد «بأبی أنت و أمی» شماها به تمامت ائمه مطهرون هستید و هیچ کس قامتش از جامه مرگ عاری نماند پس حدیثی تازه به من القا کن یعنی از آنکسی که خلیفه و وصی تو خواهد بود مرا حدیث گوی تا من با کسان و فرزندان من که از پی من در جهان خواهند زیست بازگویم تا به ضلالت دچار نگردند. و این کلام محض رعایت ادب است یعنی من خود هرگز متوقع نیستم که بعد از تو در جهان بمانم لیکن برای اولاد خود و آنانکه بعد از من خواهند بود این مسئلت مینمایم «قال نعم یا اباعبدالله هؤلاء ولدی و هذا سیدهم و اشار الیک».
فرمود آری یا اباعبدالله این جماعت فرزندان من هستند و این یک سید ایشان است و اشارت به تو کرد و فرمود «و قد علم الحکم و الفهم و السخا و المعرفة بما یحتاج الیه الناس و ما اختلفوا فیه من امر دینهم و دنیاهم و فیه حسن الخلق و حسن الجواب و هو باب من ابواب الله عزوجل و باب من ابواب الجنة و فیه اخری خیر من هذا کله».
پدرم عرض کرد آن یک کدام است به فدای تو پدرم و مادرم «قال یخرج الله عزوجل منه غوث هذه الامة و غیاثها و علمها و نورها و فضلها و حکمتها خیر مولود و خیر ناشیء یحقن الله عزوجل به الدماء و یصلح به ذات البین و یلم به الشعث و یشعب به الصدع و یکسو به العاری و یشبع به الجائع و یومن به الخائف و ینزل الله به القطر و یرحم به العباد خیر کهل و خیر ناش قوله حکم و صمته علم یبین للناس ما یختلفون فیه و یسود عشیرته من قبل اوان حلمه».
و مقصود ازین حضرت امام رضا علیهالسلام است. پدرم به آن حضرت عرض کرد آیا حضرت امام رضا را فرزندی روی نموده فرمود آری و سالها بر وی بر گذشته یزید میگوید «فجائنا من لم نستطع معه کلاما» و ازین کلام چنان برمیآید که یا اینکه کسی از معاندین بیامد که با وجود او استطاعت سخن کردن برای ما به سبب تقیه نماند یا اینکه میخواهد بگوید آنکس که آن حضرت فرمود که مراد فرزند حضرت امام رضا باشد ما را دریافت و چنان آثار فضایل و مناقب در وی مشهود بود که ما را جای سخن کردن و تردید نماید لکن علت نخستین درستتر باشد چنانکه در عیون نیز به آن اشارت شده است.
بالجمله یزید میگوید به حضرت ابیابراهیم عرض کردم مرا خبر گوی به آن طور که پدرت یعنی حضرت صادق علیهالسلام ما را خبر گفت «فقال لی نعم ان أبی علیهالسلام کان فی زمان لیس هذا زمانه» کنایت از اینکه حالا معاندین بسیار هستند و مثل ایام حضرت صادق علیهالسلام نیست که هر چه را بتوان آشکار نمود بلکه روزگار تقیه است من به آن حضرت عرض کردم هر کس راضی شود از تو بر این پس بر وی باد لعنت خدای یعنی هر کس راضی بشود که روزگار بر این منوال باشد و تو مثل این سخنان بلابد ادا بفرمائی یا اینکه هر کس راضی بشود از تو به مثل این کلام یعنی به این سخن قناعت نماید و از حقیقت امر بحث نکند و نداند بعد از تو امام کی خواهد بود لعنت خدای بر وی باد و این معنی دوم به کارتر است چه از آنکه میگوید آن حضرت بعد از شنیدن این کلام بخندید خندیدنی سخت مؤید این معنی است.
آنگاه موسی بن جعفر سلام الله علیهما فرمود «اخبرک یا اباعمارة انی خرجت من منزلی فاوصیت الی ابنی فلان و اشرکت معه بنی فی الظاهر و اوصیته فی الباطن فافردته وحده و لو کان الامر الی لجعلته فی القاسم ابنی لحبی ایاه و رافتی الیه لکن ذالک الی الله عزوجل یجعله حیث یشاء و لقد جاءنی بخبره رسول الله صلی الله علیه و آله ثم ارانیه و ارانی من یکون معه و کذالک لا یوصی الی احد منا حتی یاتی بخبره رسول الله و جدی علی صلوات الله علیهما و علی آلهما».
یعنی ترا مستخبر مینمایم ای ابوعماره همانا من بیرون آمدم از منزل خود گاهی که وصیت نهادم بسوی فلان پسرم یعنی علی الرضا علیهالسلام و شریک ساختم با او اولاد خود را در ظاهر، لکن در باطن وصایت با اوست و او را وصی کردم و او را در این امر منفردا وصایت دادم. بعد از آن میفرماید اگر زمام این امر یعنی امامت و وصایت باختیار من بودی تا بهر کسی خواهم بگذارم هر آینه این امر را با فرزندم قاسم گذاشتم به سبب دوست داشتن من او را و رأفت من با او، و اما این کار به اراده و اختیار پروردگار جل جلاله است که هر کس را سزاوار شمارد این ودیعت را در وی گذارد.
همانا خبر او را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من آورد یعنی یا در خواب یا به طور دیگر که از مقام اهلبیت هیچ یک مستبعد نیست آنگاه او را به من بنمود یعنی امام رضا را به من بنمود و ازین میرسد که قبل از آنکه متولد شده است رسول خدای او را بنمود و مقام او را باز نمود و به من باز نمود آنکس که با اوست و این میتواند که اشاره به شیعیان و محبان آن حضرت و موالیان او باشد یا مقصود خلفای معاندین آن حضرت با مأمون به یک لحاظی مقصود باشد یا عموم معاصرین آن حضرت از مؤالف و مخالف باشند آن وقت میفرماید و هم چنین وصیت نشده است به هیچ یک از ائمه یعنی هیچیک از ما به جای پدر خود به امامت و وصایت نشستهایم مگر اینکه خبر او را رسول خدای صلی الله علیه و آله و جدم صلوات الله علیهما و آلهما دادهاند یعنی به اذن و اشارت ایشان از جانب یزدان بوده است یعنی امر امامت آنطور نیست که به حسب محبت با پسران باشد بلکه به انتخاب ایزد وهاب است.
«و رایت مع رسول الله صلی الله علیه و آله خاتما و سیفا و عصا و کتابا و عمامة فقلت ما هذا یا رسول الله؟ فقال لی اما العمامة فسلطان الله عزوجل و اما السیف فعز الله تبارک و تعالی و اما الکتاب فنور الله تبارک و تعالی و اما العصا فقوة الله و اما الخاتم فجامع هذه الامور».
پس از آن رسول خدای صلی الله علیه و آله با من فرمود «و الامر قد خرج منک الی غیرک» و این امر امامت از تو بدیگری انتقال میشود یعنی وفات تو نزدیک شده است حضرت امام موسی علیهالسلام میفرماید عرض کردم «یا رسول الله ارنیه ایهم هو فقال رسول الله صلی الله علیه و آله ما رایت احدا اجزع علی فراق هذا الامر منک و لو کانت الامامة بالمحبة لکان اسمعیل احب الی ابیک ولکن ذلک من الله عزوجل».
یعنی ای رسول خدای مرا بنمای که از ایشان کدام یک اوست رسول خدای صلی الله علیه و آله فرمود هیچ کس را ندیدهام که جزع او در فراق این امر افزون از تو باشد یعنی در میان ائمه هیچ کس مانند تو در مفارقت امر امامت جزع نداشته و این فرمایش یا به سبب آنست که حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیهما به واسطه کثرت محبتی که با فرزندش قاسم داشت دوست میداشت که امر امامت را با وی گذارد چنانکه خود به آن تصریح فرمود یا به جهت اختلاف در میان اخوان و افتراق امت در حضرت رضا سلام الله علیه میباشد، اما شق اخیرا نسب است زیرا که امام رضا علیهالسلام خود میداند که در میان اولادش کدام یک دارای این مقام رفیع و رتبت منیع، و مشیت خدای لم یزل در روز ازل بر کدام یک تقریر یافته و این نیز معلوم است که خواست ائمه هدی سلام الله علیهم جز خواست خدای نیست و این فرمایشات به ملاحظه وقت و مقام و تأکید در امر وصی و قوام مقام امام است.
بالجمله رسول خدای با ابوابراهیم علیهالسلام فرمود «و لو کانت الامامة بالمحبة لکان اسمعیل احب الی ابیک منک ولکن ذالک من الله عزوجل ثم قال ابوابراهیم علیهالسلام و رأیت ولدی جمیعا الاحیاء منهم و الاموات فقال لی امیرالمؤمنین علیهالسلام هذا سیدهم و اشار الی ابنی علی فهو منی و انا منه و الله مع المحسنین».
یعنی اگر امر امامت راجع به آن بودی که به محبت پدری و پسری یا به هر نحو که خواهد باشد صورت پذیر گردد اسمعیل پسر امام جعفر صادق علیهالسلام نزد پدر تو امام جعفر از تو محبوبتر بود یعنی بایستی وی امام باشد و این کلام نیز برای طرد جماعت اسمعیلیه است لکن این امر و این منصب باید از جانب خدای باشد پس از آن ابراهیم علیهالسلام فرمود که فرزندان خود را چه آنانکه از آن جمله زنده بودند و چه آن کسان که از ایشان مرده بودند بدیدم پس امیرالمؤمنین علیهالسلام با من فرمود این سید ایشان است و با پسرم علی علیهالسلام اشارت فرمود پس او از من است و من ازویم و خداوند با نیکوکاران است.
و لطافت این کلام این است که امام با هیچ کس مجانس نیست مگر با امامی دیگر این است که میفرماید بعد از آنکه علی الرضا از میان فرزندان من دارای رتبت امامت و وصایت گردید پس من و او یکی هستیم.
بالجمله یزید بن سلیط میگوید بعد از آن ابوابراهیم سلام الله علیه با من فرمود «یا یزید انها ودیعة عندک فلا تخبر بها الا عاقلا او عبدا تعرفه صادقا و ان سئلت عن الشهادة فاشهد بها و هو قول الله عزوجل «ان الله یامرکم أن تؤدوا الامانات الی اهلها» و قال لنا ایضا «و من اظلم ممن کتم شهادة عنده من الله».
یزید میگوید پس از آن ابوابراهیم صلوات الله و سلامه علیه فرمود «فأقبلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله فقلت قد جمعتهم لی بابی أنت و امی فایهم هو فقال هو الذی ینظر بنور الله عزوجل و یسمع بفهمه و ینطق بحکمته یصیب فلا یخطی و یعلم فلا یجهل معلما حکما و علما و هو هذا و اخذ بید علی ابنی ثم قال ما اقل مقامک معه فاذا رجعت من سفرک فأوص و أصلح أمرک و افرغ مما اردت فانک منتقل عنهم و مجاور غیرهم».
یعنی پس من روی با رسول خدای صلی الله علیه و آله کردم و عرض کردم فرزندان مرا بجمله برای من فراهم آوردی فدای تو باد پدرم و مادرم پس کدام یک از ایشان او هستند یعنی از میان ایشان کدام یک به منصب امامت مفاخرت دارند.
و این کلام نه از آن است که در کلام امیرالمؤمنین برای آن حضرت تشکیکی بوده باشد بلکه برای تشدید و تاکید امر امامت و تفاخر به خطاب رسول خدای یا از کمال فرح و سروری است که در تشیید این امر آن حضرت را حاصل شده بود بالجمله حضرت پیغمبر فرمود او همان کسی است مکه به نور خدای عزوجل نگران است یعنی همیشه در طرق و امور نور خدای با اوست و هرگز به ضلالت نمیافتد و میشنود به فهمانیدن او یا به سبب فهم او به آن چیزها که از پدران خود علیهمالسلام شنیده است یعنی هر چه بشنود همه از خدای و صواب و صلاح است و سخن میراند به حکمت خدای پس هرگز زبان مبارکش به لغو و بیهوده و ناستوده و ناحق نمیگردد پس چون چشم و گوش و زبان به نور و تفهیم و حکمت خدای بینا و شنوا و گویا باشد چنین کسی همیشه کار به صواب کند و هرگز به خطا نرود و همیشه میداند و هیچ وقت دست خوش جهل نگردد یعنی عالمی است که هیچ وقت جهل بدو راه نیابد و معلم و با حکمت و علم و دانش است یعنی چون دارای آن صفات گردید صاحب این رتبت و مقام خواهد بود و او این است! و دست فرزندم علی یعنی امام رضا را بگرفت.
پس از آن فرمود مقام تو با او بسیار کم است یعنی زود از وی مفارقت کنی و به سرای آخرت شوی پس چون از سفر خود مراجعت کنی یعنی از سفر مکه معظمه که در آن هستی به مدینه طیبه مراجعت گیری وصیت بگذار و امور خویش را به اصلاح آور، یعنی امر امامت و وصایت را به انجام رسان و از آنچه اراده داری یعنی از وصی گردانیدن او فراغت جوی چه تو از ایشان انتقال مییابی و بغیر ایشان مجاور میگردی.
فاذا اردت فادع علیا فلیغسلک و لیکفلک فانه طهرلک و لا یستقیم الا ذالک و ذالک سنة قد مضت فاضطجع بین یدیه وصف اخوته خلفه و عمومته و مره فلیکبر علیک تسعا فانه قد اسقامت وصیة ولیک و انت حی ثم اجمع له ولدک من بعدهم فاشهده علیهم و اشهد الله عزوجل و کفی بالله شهیدا.
رسول خدای صلی الله علیه و آله به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمود چون خواهی ازین جهان به رضوان یزدان و دار کرامت جاویدان راه برگیری علی الرضا را بخوان و او بباید تو را غسل دهد و کفن نماید چه او برای تو طهارت باشد یعنی این کردار مطهر تو است و اگر در زندان هارون وفات کنی و در ظاهر امامی تو را تغسیل و تکفین ننماید از پیش اینکار روی داده باشد یا اینکه این کردار که از علائم امامت و وصایت اوست طهری است برای تو یا غیر آن که خدای و رسول خدای بهتر داند و ازین است که میفرماید استقامت نمیگیرد مگر این و این سنتی است که از خامه تقدیر گذشته است یعنی اسباب استقامت آن امر به این میباشد.
پس تو در پیش روی او بخواب یعنی چنانکه مردگان در پیش روی امام رضا بخواب و برادرانش را از پس او بر صف بدار یعنی برادران و خویشاوندان را در پس او مأموم او بگردان و او را فرمان ده نه تکبیر بر تو بگذارد.
و ازین کلام چنان برمیآید که تکبیرات تسعه از خصائص ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین است چنانکه اخبار دیگر نیز دلالت برین میکند و بعضی گفتهاند که حضرت امام موسی به امام رضا فرمان داد که چهار تکبیر بر وی بگوید ظاهرا و این به سبب تقیه بود و پنج تکبیر خفی بگوید و بعضی گفتهاند ممکن است که مراد از تکبیرات تسعه مذکوره تکبیرات خمسه و ادعیه اربعه باشد و از روی تغلیب تکبیرات تسعه گفته باشد.
بالجمله میفرماید چون اینکار پایان گیرد وصیت او یعنی وصی بودن علی استقامت میگیرد و ولی تو میگردد و حال آنکه تو زنده باشی پس از آن فرزندان خود را برای او یعنی برای اتمام امر وصایت او بعد از ایشان یعنی بعد از عمومت ایشان [1] فراهم کنی یعنی تا برای مردم قولا و فعلا این امر محقق گردد و بعضی بعد را هم به ضم باء ضبط کردهاند یعنی هر کسی از ایشان دور باشد فراهم نمای و در بعضی نسخ تعدهم بتاء خطاب نوشته شده که از عد و شماره باشد.
بالجمله به هر تقدیر میفرماید ایشان را انجمن کن و برایشان دیگران را به شهادت گیر، و خدای عزوجل را شاهد بگیر و خدای برای شهادت کافی است و این حکم پیغمبر صلی الله علیه و آله برای آن است که برادران و خویشاوندان آن حضرت بدانند که امامت و وصایت با اوست و او به ولایت و خلافت اولی است و بجمله بر آن امر شاهد باشند تا با وی به منازعت و مخالفت نروند.
مکشوف باد که این تغسیل در زمان حیات از تغسیل بعد از موت کافی نیست و معصوم را جز معصوم تغسیل نمیدهد و تکفین نمیکند چنانکه از امام جعفر صادق علیهالسلام نیز مؤید این مسئله روایت رسیده حتی اینکه روایت است که امام حسین علیهالسلام صاحب الامر صلوات الله علیه را غسل میدهد اما با آن روایتی که از شیخ صدوقه علیه الرحمه در کتاب عیون از مسیب بن زهیر در هنگام وفات حضرت موسی بن جعفر و آمدن حضرت رضا و غسل دادن پدر بزرگوار رسیده چنانکه انشاءالله تعالی در ذیل احوالات حضرت امام موسی علیهالسلام نگارش رود معلوم میگردد که در این حدیث مذکور اشکالی به جای نمیماند و العلم عندالله و عند الراسخین فی العلم.
مع الحدیث یزید بن سلیط میگوید از آن پس حضرت امام موسی کاظم سلام الله علیه با من فرمود «انی اوخذ فی هذه السنة و الامر هو الی ابنی علی سمی علی و علی فاما علی الاول فعلی بن ابیطالب و اما الاخر فعلی بن الحسین علیهماالسلام اعطی فهم الاول و حلمه و نصره و وده و دینه و محنته و محنة الاخر و صبره علی ما یکره و لیس له ان یتکلم الا بعد موت هارون با ربع سنین.
این روایت با آنچه در ذیل نصوص به آن اشارت رفت تفاوت دارد چنانکه در آنجا به جای «وده» و «رداؤه» نوشتهاند مجلسی علیه الرحمه میفرماید شاید مراد برداؤه اخلاق حسنه باشد به جهت اشتمال آن بر صاحبش چنانکه خدای تعالی میفرماید «الکبریاء ردائی» و بعد از دینه در آنجا لفظ «محنته و محنة الاخر و صبره علی ما یکره» مذکور نیست اما صحیح این است که باشد به سبب آنکه لفظ اول که مقصود علی بن ابیطالب علیهالسلام باشد منتظر دوم است.
بالجمله میفرماید عطا شده است فهم اول و حلو او وود او و دین او و محنت او یعنی این صفات علی بن ابیطالب به او عطا شده است و محنت علی بن الحسین بر زیادت از آنچه از امیرالمؤمنین علیهالسلام به او عطا شده به وی دادهاند با صبر آن حضرت بر چیزی که مکروه آن جناب یعنی علی بن الحسین بود و این جمله به اختلاف زمان است و گرنه ائمه هدی سلام الله علیهم بجمله نور واحد هستند.
پی نوشت :
1- یعنی عمو های او که برادر تو باشند
منبع: ناسخ التواریخ (المجلد 01 )