در كوی تو نغمه خدا میشنوم
بوی شهدای كربلا میشنوم
از پردگیان عرش گرد حرمت
آوای خوش رضا رضا میشنوم
***
محبوب رضاست هر كه دل ریشتر است
از كعبه صفای این حرم بیشتر است
اینجاست طبیبی كه ندارد نوبت
هر دل كه شكستهتر بود پیشتر است
***
ای آستان قدس تو تنها پناه من
ای چلچراغ چشم تو، خورشید راه من
ای مظهر عنایت حق هشتمین امام
ای خاك پاك مرقد تو بوسه گاه من
***
جان فدای حرمت یار خراسانی من
چاره درد و غم و رنج و پریشانی من
میرسد نغمهات از سبزترین پنجرهها
ای تو آرام دل خسته و طوفانی من
***
ای كه بر خاك حریم تو ملائك زده بوس
زوجود تو شده قلب جهان خطه طوس
هر كه آید به گدایی به در خانه تو
نیست ممكن كه ز درگاه تو گردد مأیوس
***
ای آستان قدس تو تنها پناه من
بر خاك باد پیش تو روی سیاه من
میآید از درون ضریحت شمیم عشق
پیچیده در فضای پر سوز و آه من
***
حسن تو به هر دیده مصور شده باشد
جا دارد اگر مهر منور شده باشد
عیسی نفسی جز تو ندیدم كه در توس
نقش قدمش عافیتآور شده باشد
***
بامدادان كز افق بر میكشد سر آفتاب
میشود از مهر رخسارت منور آفتاب
مهر من تا از تو گیرد رونقی هر بامداد
مینهد بر درگهت چون ذرهای سر آفتاب
***
از خاك تو كسب آبرو كردم من
با عطر ضریح تو وضو كردم من
تا صید كسی نگردد آهوی دلم
مولای غریب، بر تو رو كردم من
***
در كوی رضا سرود جان میشنوم
آواز پر فرشتگان میشنوم
بنشسته به هر كرانه پاكان به دعا
لبیك خدا از آن میان میشنوم
***
حسن تو به وصل آرزومندم كرد
سودای محبت تو در بندم كرد
خاكم به سر، آبرو ندارم اما
همسایگی تو آبرومندم كرد
***
دل را به اسیری غمت آوردم
خاكی است كه بهر قدمت آوردم
امروز من این كبوتر وحشی را
ای دوست برای حرمت آوردم
***
ذكر است تكلم كبوترهایت
قربان تبسم كبوترهایت
ای كاش جوی نوك زده میبودم من
در كاسه گندم كبوترهایت
***
مهر تو ز لوح دل سپردن نتوان
حاجت بركس به جز تو بردن نتوان
از هجر تو مرگ بهر من آسانتر
دل بر كس دیگری سپردن نتوان
***
گاهی كه ز من زمانه بر میگردد
یا ناله و گریه بیاثر میگردد
وز غم دل خسته شعلهور میگردد
با نام رضا شبم سحر میگردد
***
سرچشمه پاك آبرو را دیدم
گنجینهای از راز مگو را دیدم
از روزنه پنجره فولادت
من باغ و بهشت آرزو را دیدم
***
جان پیش تو خواهش نشستن دارد
دل در حرمت شوق شكستن دارد
چون پنجره آفتاب بر پنجره است
هر روز دخیل اشك بستن دارد
شاعر : مجتبی نظام آبادی