بخشی از زندگی امام علی بن موسی(ع) مربوط به دوران قبل از امامت ایشان میشود كه 35 سال بوده است و در این مدت، حاكمانی چون منصور، مهدی، هادی و هارون ـ كه همه از خلفای عباسی بودهاند ـ حاكمیت داشتهاند. پس از شهادت امام موسی بن جعفر(ع) و آغاز دوره امامت علی بن موسی(ع)، آن امام بیست سال دیگر را شاهد حاكمیتهای جور بود. از این مدت، ده سال، در عصر خلافت هارون، چهار سال در عهد پرفراز و نشیب خلافت امین و سرانجام ادامه آن با زمامداری مأمون، همراه شد.
امام در عصر هارون
آن بخش از زندگانی امام رضا(ع) كه در عصر هارون سپری شد، حلقهای از حلقات گذشته تاریخ امامت بود، كه در آن موقعیت مبارزه علنی و رسمی، برای امامان پدید نیامد و بیشتر فعالیتهای شیعی و تلاشهای عقیدتی و مبارزات سیاسی در نهان، رهبری میشد.
پس از شهادت موسی بن جعفر(ع) در زندان هارون، در بیست و پنجم ماه رجب سال 183 ه . ق، امام رضا(ع) همچنان شیوه مبارزاتی پدر بزرگوارش را پیشه ساخت و به ایفای صحیح رسالت امامت پرداخت.
دستگاه خلافت هارونی، مصلحت را در این دید كه شیوه گذشته خود را تغییر دهد، چه این كه سیاست گذشته و روش سختی كه نسبت به هفتمین امام(ع)، اتخاذ كرده بود، دیگر به صلاح حكومت نبود و بیش از گذشته موجودیت عباسیان را با خطر روبرو میساخت. قیامها رو به فزونی گذارده و توجه مردم در بلاد مختلف به خاندان پیامبر(ص) بیشتر شده بود و شرایط عمومی به زیان نظام حاكم رقم میخورد.
یحیی بن خالد، كه از عناصر دارای نفوذ دربار هارونی به شمار میرفت و مشاور سیاسی او بود، روزی به هارون گفت: «این علی بن موسی است كه بر جای پدر تكیه زده و امامت را از آن خود میداند.»
هارون گفت: «آنچه درباره پدرش موسی مرتكب شدیم، ما را كفایت است. آیا میخواهی تمام آنان را بكشم؟»
گروهی از واقفی مذهبان، نزد امام رضا(ع) آمدند. از آن میان، علی بن حمزه گفت: ما را از حال پدرت آگاه ساز.
حضرت فرمود: پدرم از دنیا رحلت كرده است.
علی بن حمزه گفت: پس امامت را به چه شخصی سپرد؟
امام پاسخ داد: به من.
علی بن حمزه گفت: آیا از جانب هارون و طرفدارانش احساس خطر نمیكنی!
امام فرمود: هرگز، و برای آن كه اطمینان پیدا كنی كه از ناحیه هارون نگرانی ندارم، من همان سخنی را میگویم كه رسول خدا(ص) با شنیدن تهدید ابوجهل فرمود: وی هرگز موفق نخواهد شد گزندی به من برساند.
مسعودی نقل میكند: ابوجهل نزد پیامبر(ص) آمده و گفت: آیا تو از سوی خدا فرستاده شدهای؟
حضرت فرمود: آری.
ابوجهل گفت: آیا از من نمیترسی؟
حضرت فرمود: اگر از سوی تو آسیبی به من برسد، من پیامبر نخواهم بود.
امام رضا(ع) نیز در پاسخ علی بن حمزه فرمود: من نیز میگویم اگر از سوی هارون به من گزندی برسد، من امام نخواهم بود.
دوران خلافت هارون در سال 193 ه . ق پایان یافت. زمامداری به «امین» واگذار شد و چهار سال و اندی بیش نگذشت كه آن هم به كشمكش دو برادر یعنی امین و مأمون انجامید. در این مدت، اوضاع به حد كافی آشفته بود. در نتیجه فرصتی پدید نیامد، تا دستگاه خلافت خود را با امام و آل علی درگیر كند. امین در جنگ با سپاه مأمون كشته شد. عهد مأمون، فرا رسید. مأمون بیش از همه به خلافت میاندیشید. او اولین مانع را كه وجود برادرش بود از میان برداشت و اكنون باید با تمام توان، موانع و مشكلات حكومت خود و حاكمیت عباسیان را یكی پس از دیگری برطرف سازد.
مأمون برای این منظور مانند دیگر زمامداران عباسی عمل نكرد. وی نه روش سفاح را پیشه ساخت كه احمد امین دربارهاش آورده است: «... زندگیش سراسر خونریزی و سیاستش نابود ساختن مخالفان بود.»
و خوارزمی مینویسد: «... این ابومجرم (پدر گنهكار) بود كه بر علویان تسلط یافت، نه ابومسلم (پدر مسلمان). این مرد (سفاح) علویان را زیر هر سنگ و كلوخی كه مییافت، میكشت و در هر دشت و كوهستانی به تعقیب آنان میپرداخت.»
و نه همچون منصور، دست به كشتار فرزندان فاطمه(س) زد و از سرهای قربانیان علوی موزهای فراهم آورد و در پاسخ عمویش عبدالصمدبن علی كه از وی پرسید: چرا در قاموس حكومتی تو، واژه عفو و گذشت، مفهوم ندارد؟ گفت: ما در میان مردمی به سر میبریم كه دیروز ما را به یاد دارند و میدانند ما در گذشته رعیتی بیش نبودهایم و اكنون زمامداری را به دست آوردهایم. اینك جز با به كار گرفتن مجازاتها نخواهیم توانست هیبت خود را برای ایشان به نمایش گذاریم.»
و هم او (منصور) بود كه ویران ساختن مرقد امام حسین(ع) را بدعت نهاد و علویان را در سینه دیوار به میخ میكشید...
و سرانجام مهدی، هادی و رشید نیز یكی پس از دیگری همان سیاست را با ابزار مختلف تداوم بخشیدند. یكی چون مهدی از حریه تكفیر بهره جست و حتی بیگناهان را از دم تیغ گذراند و دیگری چون هادی كه بر خرد و كلان، زن و مرد و... رحم نداشت و یا رشید كه به گفته خوارزمی، درخت نبوت را از شاخ و برگ برهنه كرد و نهال امامت را از بن برآورد. او سوگند یاد كرده بود كه: «فرزندان ابوطالب را تحمل نخواهم كرد. آنها و پیروانشان را خواهم كشت.»
موسی بن جعفر(ع) را نیز هم او به شهادت رسانید.
آری، مأمون روشی جز دیگر خلفای عباسی را برگزید. او حل همه مشكلات و رفع موانع موجود را در اقدامی دیگر میدانست كه برای انجام این مهم، لازم بود امام رضا(ع) را از مدینه به مرو فرا خواند و آنگاه تصمیمات از پیش تعیین شده را به مرحله اجرا گذارد.
بنابراین، سفر امام كه بخش مهمی از زندگانی امام رضا(ع) را تشكیل میدهد، سفری به میل ایشان نبود، چه این كه پس از انجام این هجرت و با گذشت زمان، پرده از روی بسیاری حقایق برداشته شد و اهداف مأمون از فراخوانی روشن شد.
منبع : کتاب خورشید هدایت