جاء قوم من وراء النهر الی أبیالحسن الرضا (ع) فقالوا له:
«جئناک نسألک عن ثلاث مسائل، فان أجبتنا فیها علمنا انک عالم فقال: سلوا! فقالوا: أخبرنا عن الله تعالی أین کان، کیف کان و علی أی شیء کان اعتماده؟ فقال علیهالسلام: ان الله عزوجل کیف الکیف فهو بلا کیف. و أین الأین فهو بلا أین. و کان اعتماده علی قدرته. فقالوا: نشهد أنک عالم» [1] .
«قومی از ناحیهی ماوراء النهر خدمت امام رضا علیهالسلام آمده و عرض کردند که: آمدهایم تا از سه مطلب سؤال کنیم، و اگر جواب کافی شنیدیم به مقام علمی و روحانی شما معتقد میشویم. آن حضرت فرمود: بپرسید! گفتند: به ما خبر بدهید که خداوند در کجاست؟ و او چگونه و به چه کیفیتی است؟ و تکیه و اعتماد او در هستی به چیست؟
فرمود: خداوند متعال کیفیت را احداث کرده است، و او پیش از حدوث کیفیت بوده، و از کیفیت منزه است. و او اینیت را احداث کرده، و خود از أینیت دور است. و او در وجود خود به چیزی غیر خود تکیهای ندارد، و تنها اعتماد او به توانایی ذاتی خود است.
پس گفتند: شهادت میدهیم که تو عالم هستی.»
2- دخل رجل من الزنادقة علی الرضا علیهالسلام و عنده جماعة، فقال له أبوالحسن (ع):
«أرأیت أن کان القول قولکم و لیس هو کما تقولون، ألسنا و ایاکم شرع سواء، و لا یضرنا ما صلینا و صمنا و زکینا و اقررنا فسکت. فقال أبوالحسن (ع): و ان یکن القول قولنا و هو کما نقول، ألستم قد هلکتم و نجونا. قال: رحمک الله، فأوجدنی کیف هو و أین هو؟ قال: ویلک ان الذی ذهبت الیه غلط، و هو أین الأین و کان و لا أین و هو کیف الکیف و کان و لا کیف، فلا یعرف بکیفوفیة و لا بأینونیة، و لا یدرک بحاسة و لا یقاس بشیء. قال الرجل: فاذا انه لا شیء، اذا لم یدرک بحاسة، من الحواس! فقال أبوالحسن (ع): ویلک لما عجزت حواسک عن ادراکه أنکرت ربوبیته، و نحن اذا عجزت حواسنا عن ادراکه أیقنا انه ربنا و انه شیء بخلاف الأشیاء.
قال الرجل: فأخبرنی متی کان؟ قال أبوالحسن (ع): أخبرنی متی لم یکن فاخبرک متی کان... قال: فلم لا تدرکة حاسة البصر؟ قال: للفرق بینه و بین خلقه الدین تدرکهم حاسة الأبصار منهم و من غیرهم. ثم هو أجل من أن یدرکه بصر أو یحیط به و هم أو یضبطه عقل. قال: فحده لی؟ قال: لا حد له. قال: و لم؟ قال: لأن کل محدود متناه الی حد، و اذا احتمل التحدید احتمل الزیادة، و اذا احتمل الزیادة احتمل النقصان، فهو غیر محدود و لا متزاید و لا متناقص و لا متجزئ و لا متوهم» [2] .
«مردی از زنادقه بخدمت حضرت رضا علیهالسلام وارد شد، و نزد او جماعتی بودند، پس آن حضرت خطاب به آن مرد کرده و فرمود: آیا میبینی اگر گفتههای شما صحیح باشد، و بطور مسلم چنین نیست، آیا ما و شما برابر و مساوی نخواهیم بود؟ و اعمال و عبادات ما از نماز و روزه و زکوة و اعتقادات و اظهارات ما در چنین حالت کوچکترین ضرری به وجود ما نخواهد رسانید. آن مرد ساکت شد و جوابی نداد.
سپس آن حضرت فرمود: ولی اگر گفتههای ما واقعیت داشت، و بطور یقین چنین است، آیا شما در مورد ابتلا و ناراحتی شدید و هلاکت واقع نخواهید شد؟ در صورتی که ما در نجات و خوشی خواهیم بود.
مرد گفت: پس مرا دریاب و تقویت کن در این که او چگونه است و در کجا باشد؟ امام فرمود: وای بر تو، این فکر تو نادرست است، او أین و کیف را به وجود آورده است، و پیش از این که أین و کیف موجود باشد، او وجود داشته است. پس هرگز او به صفت کیف و أین متصف نگردد، و او با یکی از حواس درک نمیشود، و با هیچ چیزی مقایسه نخواهد شد.
مرد گفت: در این صورت او چیزی نیست، و با حواس درک نمیشود! امام فرمود: وای بر تو، چون حواس تو از درک او عاجز است، ربوبیت او را انکار میکنی، ولی ما بخاطر عاجز شدن از ادراک او یقین پیدا میکنیم که او پروردگار ما بوده، و چیزی است برخلاف همه اشیاء.
مرد گفت: پس مرا خبر بده که او کی و چه زمانی بوده است؟
امام فرمود: شما مرا بگویید که او کی نبوده است، تا من بگویم که او در چه زمانی بوده است.
مرد گفت: پس برای چه او را حس بصر درک نمیکند؟
امام فرمود: برای این که فرق باشد فیمابین خداوند متعال و خلق او که با حس باصره ادراک میشوند، در صورتی که او بالاتر از آن است که قوه باصره او را درک کرده و یا احاطه نماید او را وهم، و یا ضبط کند او را عقل.
مرد گفت: او را برای من تعریف و تحدید کن؟
امام فرمود: او را حدی نیست.
مرد گفت: برای چه؟
امام فرمود: زیرا هر محدودی متناهی بحد میشود، و هر چیزی که حد پیدا کرده و متناهی گشت قابل زیاده شدن و نقصان خواهد بود. پس او محدود و قابل نقص و زیاده و تجزی نبوده، و با قوهی واهمه ادارک نمیشود».
توضیح:
1- ماوراء النهر، در معجم البلدان گوید: مراد از ماوراء النهر، نهر جیحون است در زمین خراسان، و سرزمین شرقی آن را بلاد هیاطله میگفتند، و در اسلام به اسم ماوراء النهر نامیده میشود، و این زمین بسیار محل پرنعمت و فراوانی است.
2- أین کان: أین در محل و مکان استعمال میشود، و بودن در مکان، مخصوص اجسام است که محتاج باشند به زمان و مکان، و اما پروردگار متعال که نامحدود و ازلی و مبدأ همهی عوالم است، معقول نباشد که محتاج به محل بوده، و در محلی قرار بگیرد
3- کیف کان: کیف در مورد اراده خصوصیت و حالت و صفت چیزی استعمال میشود، و این معنی نیز در موجودات ممکن اطلاق میشود، و اما خداوند واجب ازلی بینیاز ثابت حق، هرگز محل عروض حالات مختلف و عوارض قرار نگرفته و تحولاتی در او پیدا نمیشود.
4- و کان اعتماده علی قدرته: هر موجودی که وجودش واجب و ثابت و غنی بالذات نیست، در ادامهی هستی و حیات خود، قهرا به چیزی اعتماد و تکیه میکند، مانند مال و فرزند و پدر و برادر و رفیق و ثروتمند و شخص عنوان دار و غیر اینها، در جهات مادی، و یا به معرفت و روحانیت و مقامات معنوی و روحانی، در جهات معنوی. و اما پروردگاری که هیچ گونه نقطهی ضعف و فقر و احتیاجی در وجود او نبوده، و غنی بالذات و قادر نامحدود است، چگونه معقول است که به چیزی که فقیر و محدود است تکیه کند.
5- متی کان: متی در مورد ارادهی زمان استعمال میشود، و دربارهی پروردگاری که وجودش ذاتی و ازلی و ابدی و غنی بالذات است، چگونه معقول باشد که او را با زمان معینی محدود کنیم.
6- لا حد له: محدود بودن به هر گونه حدی باشد[ حد زمانی، مکانی، وجودی ذاتی، با حواس باصره و باطنی، احاطهی علمی]ملازم با امکان وجود و فقر و متناهی بودن و متجزی شدن است، زیرا هر آنچه محدود باشد، قهرا قابل قسمت به اطراف خواهد بود.
7- و لا متوهم: توهم عبارت است از ادراک معانی جزئیهای که از مدرکات و محسوسات به حواس ظاهری حاصل میشود، و توهم از لحاظ لغت نزدیک به تخیل است، و معانی اصطلاحی را در موارد استعمالات لغوی نباید خلط کرد. و همین طوری که خداوند متعال با دید چشم ادراک نمیشود، با قوهی وهم و خیال نیز درک نشده و ساخته نگردد.
بطور کلی: محدود بودن با هر حدی که واقعیت و حقیقت داشته باشد، موجب محدود شدن ذات و متجزی گشتن آن و قابل قسمت بودن، و در نتیجه ضعف و فقر و تزلزل در وجود خواهد بود.
مانند محل و مکان و حیز (أین)، و زمان و وقت و گذشته و آینده (متی)، و چگونگی و خصوصیت و حالت (کیف)، و تصور و تعقل و ادراک ذات (حد عقلی و معنوی)، توهم و تخیل (حد خیالی)، احاطه و شهود ذات (حد ذاتی).
آری ذات پروردگار نامحدود و غیرمتناهی است، و او ازلی و ابدی و نور محیط به همه اشیاء و عوالم است، پس چگونه ممکن است چنین نور محیط نامتناهی، محدود و محاط باشد.
تنها راه معرفت و شناسایی حق متعال، شهود یقینی نورانی جلوههای صفات، و ادراک انوار تجلیات جلال و جمال با قلب پاک، و درک و دید آثار قدرت و خلق او باشد.
«ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا» [3] .
پی نوشت ها :
1- عیون ، باب 11 ، حدیث 6
2- عیون ، باب 11 ، حدیث 29
3- ملك 4
منبع: كتاب امام رضا