1 - نیچه میگفت: آن جا که دولت متوقف شود انسانیت آغاز میگردد [1] .
2 - در سالهای 1840 - 48 پرودن نوشت حکومت انسان بر انسان به هر شکلی که باشد نوعی از بنده کردن است. جامعه وقتی در کمال عالی خویش است که نظم را بیاحتیاج به دولت مستقر سازد [2] 340 - ویلیم موریس در انگلستان احترام خود را به دولت چنین بیان کرد که میخواهد روزی را ببیند که در آن ساختمانهای پارلمان جای انباشتن کود برای مدینه فاضله باشد [3] .
ویل دورانت این سخنان را از کسانی که با وضع قوانین و تشکیل حکومت در جوامع بشری مخالف بودهاند نقل نموده و سپس خود چنین اظهار عقیده میشود.
«مطمئن باشیم که فلسفه آزادی، معایبی دارد زیرا اولا تجاوز قوی را به ضعیف در نظر نمیگیرد همین تسلط بیرحمانهای که به دولت نسبت میدهیم در صورت نبودن دولت بیشتر به چشم میخورد و زورگوئی مستقیم با هرج و مرج بسیار و رنج و آزار فراوان شایع میگردد. قسمتی از تمدن، مدیون استقرار نظم و قانونی است که سلطه قوی را بر ضعیف محدود میسازد. سستی و ناپایداری قوانین بینالمللی بدان جهت است که تجاوز میان دول قوی امری است دائمی و فقط دولتهای ضعیف طالب فضیلتند».
سقراط به اریستی پوس میگوید «اگر در عین زندگی میان مردم خیال میکنید بهتر آن است که در اجتماع انسانی نه فرماندهی باشد نه فرمانبری در چنین اجتماعی ظاهرا طولی نمیکشد که اقویا و زورمندان راه بنده کردن ضعفاء را بهتر یاد میگیرند» [4] .
آنان که وضع قوانین و تشکیل حکومت را در جوامع بشری امری زاید پنداشته و گفتهاند قوانین طبیعی و فطرت انسانی به تنهایی میتواند نظم اجتماعی را برقرار سازد و بدون وجود حکومت جامعه را از تجاوز و تعدی بازدارد واقعبین نبوده و فرضیهی ناصحیحی عرضه نمودهاند و سخن اینان از حد یک نظریهی غیر قابل قبول تجاوز نمیکند و این گفته در گذشته و حال کمترین اثر عملی در اجتماعات بشری نداشته و ندارد.
خداوند حکیم آفریدگار بشر است. او به جمیع صفات و مزایای آفریده خود آگاه است، بر تمام فطریات و تمایلات وی احاطهی علمی دارد، و میداند چه آفریده و از قلم خلقت او چه گذشته است.
«الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر» [5] .
«آیا کسی که عالم را آفریده از دقایق آفریدههای خود بیخبر است؟ با آن که او به تمام خفایای امور آگاهی دارد».
اگر خالق حکیم انسانها را خودکفا و بینیاز از قانون و حکومت خلق نموده بود حتما آنان را در زندگی به حال خودشان وامیگذارد و هرگز پیامبران را برای رهبری و هدایتشان نمیفرستاد، کتب سماوی را که حاوی قوانین تشریعی است نازل نمیفرمود، و انبیا را حاکم بر مردم و ناظر حسن اجرای قوانین و احکام قرار نمیداد.
ارسال رسل و انزال کتب از طرف حضرت باری تعالی گواه روشنی بر این واقعیت است که بشر به وضع قوانین و حکومتی که مجری قانون باشد نیاز قطعی دارد و بدون این دو، سعادتش تامین نمیشود و به کمالی که شایستهی مقام انسان است نایل نمیگردد. و جملهای که در خلال سخن فضل ابنشاذان از قول حضرت رضا (ع) ضمن بیان علت دوم جعل اولی الامر مذکور افتاد و ذیلا نیز به آن اشاره میشود ناظر به همین نکته است.
«فلم یجز فی حکمة الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انه لابد منه و لا قوام لهم الا به.» [6] .
«در حکمت خداوند حیم جایز نیست که مسلمانان را بدون تعیین اولی الامر به حال خودشان واگذارد با آن که میداند وجود اولی الامر (فرمانروا) برای مسلمین امری است ضروری و جامعه بدون وجود او قوام و ثبات نخواهد داشت.»
سپس فضل بن شاذان پارهای از امور جامعه را که مربوط به شأن حکومت است و قوام مسلمین به آنها بستگی دارد نام میبرد.
«فیقاتلون به عدوهم و یقسمون فیئهم و یقیم لهم جمهم و جماعتهم و یمنع ظالمهم من مظلومهم.»
«به فرماندهی اولی الامر، مسلمین با دشمن خود میجنگند و بیتالمال را زیر نظر او عادلانه تقسیم مینمایند. امام انبوه مسلمین و جماعتشان را برپا میدارد و مانع میشود از این که ظالمشان بر مظلومشان ستم کند.»
حضرت رضا (ع) در حدیث دیگری پیرامون حکومت الهی امام سخن گفته و ادارهی امور جامعه مسلمین را از سایر ابعاد توضیح داده است.
«بالامام تمام الصلوة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحکام و منع الثغور و الاطراف».
«تمامیت نماز و زکوة، صیام و حج، و پیکار با دشمن به وجود امام است. درآمد بیتالمال و صدقات به وسیلهی امام تتمیم و تکمیل میگردد، حدود و احکام الهی اجرا میشود، و سرحدات کشور و نواحی دور و نزدیک آن از تجاوز دشمنان و هجوم بیگانگان مصون میماند.»
علی (ع) نیز در مقام حکومت اسلامی ضمن اشاره به پارهای از حقوقی که مردم، به امام دارند از مسألهی توسعه اقتصادی و گسترش تعلیم و تربیت نام میبرد.
«فاما حقکم علی فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تادیبکم کیما تعلموا.»
«اما حقی که شما به من دارید این است که در تمام مواقع خیر و صلاحتان را تذکر دهم، درآمد شما را از بیتالمال تکمیل نمایم، به شما علم بیاموزم تا جاهل نباشید و تربیتتان کنم تا به وظایف خویش واقف گردید.»
ملاحظه میکنید که به تصریح روایات، حاکم الهی در مقام امامت بر تمام مسائل کشور ناظر است و در جمیع امور مسلمین از جهات اقتصادی، فرهنگی، تربیتی، قضائی، روابط جهانی، امور نظامی، نگهبانی مرزها، حفظ استقلال مملکت، اجرای قوانین، اقامهی حدود و خلاصه در تمام کارهایی که مربوط به مملکتداری است مداخله مینماید و همهی آنها وظایفی است که پروردگار حکیم به عهدهی امام گذارده و باید انجام دهد و این بدان معنی است که در آیین مقدس اسلام دین از سیاست جدا نیست و با توجه به این که امام همانند رسول گرامی گزیده حضرت باری تعالی است حتما منتخب او عالم به سیاست، شایستهی مقام ریاست، و مثل رسول گرامی لایق پذیرش آن همه مسؤولیت است.
«الله اعلم حیث یجعل رسالته.»
«خدا میداند کدام انسان قابل مقام پیامبری است تا او را به نبوت برگزیند و برای هدایت و رهبری مردم مبعوث نماید.»
حضرت علی بن موسی الرضا (ع) دربارهی مراتب صلاحیت و شایستگی امام در ادارهی امور مملکت چنین فرموده است:
«الامام عالم لا یجهل و راع لا یمکر... عالم بالسیاسة، مستحق للرئاسة مفترض الطاعة قائم بامر الله ناصح لعباد الله.»
«امام، عالمی است منزه از نادانی و جهل و نگهبانی است مبرا از خدعه و مکر. او عالم به سیاست و شایستهی فرمانروایی و ریاست است. بر مسلمین واجب است از فرمان امام اطاعت نمایند قیام امام در ادارهی امور مملکت، طبق دستور و رضای باری تعالی است. او حاکمی است که خیرخواه بندگان خدا و طالب سعادت آنان است.»
این که حضرت رضا (ع) دربارهی حکومت امام فرموده است «قائم به امر الله» بدین معنی است که قیام امام در ادارهی امور کشور طبق دستور باری تعالی و بر وفق رضای او است و این خود مزیت اختصاصی بسیار مهمی است که حساب ریاست و سیاست امام معصوم را در مملکتداری از سیاست سیاستمداران بشری و ریاست رؤسای مادی جدا میکند.
پی نوشت ها :
1- لذات فلسفه ،صص 338 ، 339 و 340
2- لذات فلسفه ،صص 338 ، 339 و 3
3- لذات فلسفه ص 344
4- ملك 14
5- عیون اخبار الرضا، ج 2 ، ص 101
6- عیون اخبار الرضا، ج 2 ، ص 101
منبع : امام رضا و زندگی اقتصادی و فرهنگی