بحث به زبان قوم
از شیوههایی كه امام در بحث خود به كار میبرد این بود كه او با هر قومی به زبان همان قوم سخن میگفت و با طرفداران تورات از تورات و با طرفداران انجیل از متن انجیل حرف میزد. حتی نوشتهاند او با صابئین به زبان عبریشان، با زردشتیها به زبان پارسی احتجاج میكرد و آنها را در كار خود مجاب میساخت. او حتی در سر سفرهای كه در برابر اقوام مختلف قرار میگرفت برای خوش آمد مهمانان مطایباتی داشت و این مطایبات را به زبان آنان بیان میكرد. حتی از او آمده است كه گاهی به زبان فارسی با ایرانیان حرف میزد و این امر برای آنان بسیار خوشایند بود و احساس انس و صفای بیشتری با امام میكردند.
برنامة كار او
امام در مرو بیكار نبود، فعالیتهای سازندهای در مرو داشت كه هر كدام به نحوی درخور بحث هستند. اهم كارها و رئوس فعالیت امام عبارت بودند از:
آموزشها و تعلیم و بیان حقایق اسلام برای مردمی كه سالهای سال عطش شنیدن آن را داشتند.
حمایت از مستضعفان ومحرومان
مبارزة فكری با علمای مذاهب مختلف و با صاحبان مكاتب مختلف از جمله مادیون
اصلاح و تصحیح فرهنگ دینی مردم و توجه دادن آنها به آداب مذهبی
رهبری و هدایت نیروی انقلابی شیعه و گروه علویون كه خواستار براندازی ظلم بودند
بحث و درگیری ناصحانه با افرادی كه در خط ناصواب بودند و دیگران را جرأت ارشاد آنان نبود، مثل مأمون
وقتگذاری برای احتیاجات، مناظرهها و تبیینها.
آری سه سال آخر عمر امام فرصتی بود كه مردم به اصول و مسائل اسلام آشنا گردند و آنها كه سالها در خفقان و به دور از آشنایی با حقایق اسلام از زبان معصومی بودندو یا عمر را در غفلت و اغفالها گذرانده بودند اینك از این فرصت بدست امده استفاده میكردند.
برنامه داری برای زندگی
او میكوشید زندگی مردمرا نظامدار و برای آنها تعیین برنامه كند. در عرصة این برنامه ضمن توجه دادن به دنیا تأكید بر آخرت داشت و مردم را به انجام كارهای نیك سوق میداد. وعدههای او به پاداش اخروی محرك و انگیزة نیرومندی برای كارهای خیر مردم به حساب میآمد. دستورات زندگیساز و نظام بخش زندگی او بسیار و از آن جملهاین دستور بود:
بكوشید اوقات خود را به چهار بخش قسمت كنید: 1- بخشی از آن برای ارتباط با خدا و راز و نیاز با او 2- بخشی دیگر را برای امرار معاش و گذران زندگی 3- بخشی را برای معاشرت با دوستان مورد اعتماد و آنها كه عیبهایتان را به شما معرفی میكنند و در باطن به شما اخلاص میورزند
4- و بخش نهایی را برای بهره گیری از لذت مشروعتان اختصاص می ددهید زیرا با استفاده از این اوقات است كه شما قادر به تلاش در اوقات دیگر خواهید بود
بسط عدالت
او در تمام مدت توقف در ایران درصدد معرفی ویژگیهای حكومت اسلامی و بیان حقایق بویژه در عرصةعدالت بود. او میفرمود كه اصل بر تساوی انسانها برابر قانون و بهرهمندی مساوی از حقوق و مزایای حیات است. او در مرو بود ولی اساس حكومت دینی را به مردم نشان میداد و طرح كلی حكومت اسلام را با همة خصایص آن عرضه میكرد. همچنین او دید اسلام را در زمینة عدالت و بسط آن درمیان طبقات و گروههای مختلف، دفع شرور و كابوس ستم بیان می داشت .
بوسیدن ضریح
حاج شیخ مروج الاسلام میگوید: کسی به من گفت پس از اینکه یكی از خویشان من كه سكونتش در تهران است برای زیارت حضرت رضا (ع) به مشهد تشرف كرد و ده روز توقف كرد و از فیض زیارت برخوردار شد وقتی خواست برود به من گفت در این چندروز از بسیاری جمعیت در حرم نتوانستم ضریح را ببوسم تا با نامحرمان تماس نگیرم. تا هنگام زیارت وداع كه گفتم خدایا من در این سفر به رعایت این كه بدنم به نامحرم نرسد ضریح را نشد ببوسم. در همان روز در خواب دیدم آمدهام به حرم مطهر برای زیارت ناگاه دیدم ضریح مطهر برداشته شد و قبر شریف آشكار شد و كسی به من گفت كه اگر نتوانستی ضریح را ببوسی حالا بیا قبر مطهر را ببوس.
(کرامات رضویه ج2 )
بیماری پوستی
كه من مدتی به مرض برص « بیماری پوستی که با بی رنگ شدن آن در نقاطی از بدن و پر رنگ شدن در نقاط مجاور مشخص می شود» مبتلا شده بودم تا روزی پای منبر میرلوحی سبزواری نشسته بودم و آن جناب گفت كه حضرت رضا (ع) به مرو میرفت در یكی از منازل به حمام تشریف برد ودر آنجا شخصی مبروص بود کاسه ای پر از آب كرد و بر پاهای امام (ع) ریخت آن بزرگوار کاسه آبی بر سر آن شخص ریخت آن مرد یك مرتبه متوجه شد كه بیماریاش كاملاً شفا یافته است. طباخ می گوید چون این معجزه را شنیدم فوراً به حمام رفتم وکاسه ای پراز آب كردم و رو به جانب مشهد نمودم و با حال گریه توسل به آن سرور جسته و شفای مرض برص خود را از او خواستم. پس کاسه آب را با آن نیت بر سر خود ریختم فوراً به بركت نظر امام (ع) مرض برصم برطرف شد پس به همان مجلس بازگشتم و قضیه را بیان كردم و خدا را بسیار شكرگزاری نمودم.
(كرامات رضویه ج 1 ص 218)
پاداش هر کس
من در سفر امام رضا(ع) به خراسان همراه او بودم؛ روزی همه غلامان خود را که اهل سودان و جاهای دیگر بودند بر سر سفره خود دعوت کرد تا با آنها غذا بخورد.عرض کردم: فدایت شوم اگر غلامان را جدا کنی و سفره دیگری داشته باشند، بهتر است.
حضرت فرمود: ساکت باش! پروردگار تبارک و تعالی یکتاست و پدر و مادر ما (آدم و حوا) یکی هستند و پاداش هر کس هم به اعمال اوست.
پذیرفتن مسئولیت
سال با امام (ع) مكاتبه كردم و از وی اجازه خواستم كه در حكومت به كار بپردازم. در آخرین نامة خود به ایشان یادآور شدم كه میترسم سر از تنم جدا كنند و حاكم میگوید تو رافضی هستی و ما تردیدی نداریم كه به سبب رفض، كار حكومت را نمیپذیری. امام (ع) به من نوشتند نامهات را كه در آن از ترس خود صحبت کرده بودی، خواندم و دریافتم اگر میدانی در صورت پذیرفتن مسئولیت، آن گونه عمل میكنی كه پیامبر خدا (ص) بدان دستور داده است و در پی آن، یاران و منشیان خود را از میان شیعیان برمیگزینی و هرگاه چیزی در اختیار تو قرار گرفت میان مؤمنان تهیدست برابری میكنی تا جایی كه گویی خودت یكی از آنان به شمار میآیی، پس مشکلی برای این کار نداری و در غیر این صورت، نه.
(كرامات رضویه ج 1)
پرداخت بدهى دوست و كمك هزینه
مرحوم علاّمه مجلسى ، شیخ صدوق و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم حكایت كرده اند:
یكى از شیعیان و دوستان امام رضا علیه السلام به نام اءبومحمّد غفّارى گوید: در یك زمانى ، بدهكارى من به افراد زیاد شده بود و توان پرداخت آن ها را نداشتم .
با خود گفتم : بهتر است نزد حضرت علىّ بن موسى الرّضاعلیهما السلام شرفیاب شوم ، چون هیچ ملجاء و پناهى جز مولا و سرورم نمى شناسم ؛ و تنها آن حضرت است كه مرا ناامید نمى كند و كمك مى نماید تا قرض هاى خود را پرداخت كنم و زندگیم را سر و سامانى دهم .
پس به همین منظور، عازم منزل امام علیه السلام شدم و چون به منزل حضرت رسیدم ، اجازه ورود گرفتم ؛ و هنگامى كه داخل شدم به حضرت سلام كرده و در حضور مباركش نشستم .
امام علیه السلام فرمود: اى ابومحمّد! ما خواسته و حاجت تو را مى دانیم ، كه چه تقاضائى دارى و براى چه این جا آمده اى ، عجله نكن و ناراحت مباش ، ما خواسته ات را برآورده مى كنیم .
پس چون شب فرا رسید، در منزل حضرت استراحت نمود، وقتى صبح شد مقدارى طعام مناسب آوردند و صبحانه را با آن حضرت تناول كردم .
سپس امام علیه السلام فرمود: آیا حاضر هستى نزد ما بمانى ، یا آن كه قصد مراجعت و بازگشت به خانواده خود را دارى ؟
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! چنانچه لطف نموده ، خواسته و نیازم را برآورده فرمائى ، از محضر مبارك شما مرخّص مى شوم ؛ چون خانواده ام منتظر هستند.
پس از آن ، امام رضا علیه السلام دست مبارك خویش را زیر تُشكى كه روى آن نشسته بود بُرد؛ و سپس مُشتى پول از زیر آن درآورد و به من عطا نمود.
وقتى آن پول ها را گرفتم ، ضمن تشكّر خداحافظى نموده و از منزل بیرون آمدم ؛ چون آن ها را نگاه كردم ، دیدم چندین دینار سرخ و زرد مى باشد و نوشته اى ضمیمه آن ها است :
اى ابومحمّد! این پنجاه دینار را به تو هدیه دادیم كه بیست و شش دینار از آن را بابت بدهى خود پرداخت كنى و بیست و چهار دینار باقى مانده اش را هزینه و مصرف زندگى خود گردانى و نیز خانواده ات را از سختى و ناراحتى نجات بدهى .
پرهیز دادن از گناهان
او گناهان را برای اذهان زشت و پلید و پدیدآورندة مشكلات و پیامدهای سوء معرفی میكرد. در سخنی از او آمده است كه: شرابخوار به مانند بتپرست است و چنین افرادی حزب شیطانند.
پسر و پدر یكى هستند
مرحوم شیخ صدوق و برخى دیگر از بزرگان آورده اند:
شخصى به نام ابن ابى سعید مكارى ، روزى از روزها به محضر مبارك امام رضا علیه السلام شرفیاب شد؛ و عرضه داشت : آیا خداوند، قدر و منزلت تو را بدان جا رسانده كه آنچه را پدرت ادّعا مى كرد تو نیز ادّعا كنى ؟!
حضرت فرمود: تو را چه شده است ؛ و این چه برخورد و چه سخنى است ؟!
خداوند چراغ عمرت را خاموش كند و فقر و تنگ دستى و پریشانى را به خانه ات داخل گرداند.
آیا ندانسته اى كه خداوند متعال به عُمران ، وحى فرستاد كه تو را فرزندى پسر عطا مى نمایم و حضرت مریم را به او داد؛ و به مریم ، عیسى سلام اللّه علیهما را عنایت كرد و سپس فرمود: عیسى و مریم در حكم یك تن هستند؟
آن گاه افزود: و من نیز در شاءن و منزلت ، همچون پدرم مى باشم ؛ و هر دو یكى هستیم .
ابن ابى سعید گفت : سؤ الى دارم ؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: اگر چه مى دانم جواب را از من نمى پذیرى و معتقد به امامت من نخواهى شد، ولى آنچه مى خواهى ، سؤ ال كن تا حجّت برایت تمام شود؟
گفت : مردى هنگام مرگش وصیّت كرد كه هر كدام از غلامان و كنیزان من قدیمى تر از دیگران باشد، او را در راه خدا آزاد كردم ، تكلیف چیست ؟
حضرت فرمود: خداوند متعال در قرآن فرموده است : حتّى عاد كالعرجون القدیم (24) هر كدام شش ماه از مدّت مملوكیّت او گذشته باشد قدیم و آزاد است .
ابن ابى سعید مكارى سخنان حضرت را نپذیرفت ؛ و از مجلس بیرون رفت ؛ و پس از آن به فقر و فاقتى سخت مبتلا شد و طولى نكشید كه چراغ عمرش نیز خاموش شد.
پنج درس ارزشمند و آموزنده
1 ابوسعید خراسانى حكایت كند:
روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤ ال كردند؟
امام علیه السلام به یكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحیح مى باشد.
وقتى علّت آن را جویا شدند؟
حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زیارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مى باشد؛ ولى دیگرى چون به عنوان زیارت و دیدار سلطان حركت نموده ، سفرش معصیت است .
2 در بین مسافرتى كه امام رضا علیه السلام از شهر مدینه به سوى خراسان داشت ، هرگاه ، كه سفره غذا پهن مى كردند و غذا چیده و آماده خوردن مى شد، حضرت دستور مى داد تا تمامى پیش خدمتان سیاه پوست و ... بر سر سفره طعام حاضر شوند؛ و سپس حضرت كنار آن ها مى نشست و غذاى خود را میل مى نمود.
اطرافیان به آن حضرت اعتراض كردند كه چرا براى غلامان سفره اى جدا نمى اندازى ؟!
امام علیه السلام فرمود: آرام باشید این چه حرفى است ؟!
خداى ما یكى است ، پدر و مادر ما یكى است و هركس مسئول اعمال و كردار خود مى باشد.
3 محمّد بن سنان گوید:
چند روزى پس از آن كه امام موسى كاظم علیه السلام رحلت نمود و امام رضا علیه السلام جاى پدر، در منصب امامت قرار گرفت و مردم در مسائل مختلف به ایشان مراجعه مى كردند.
به حضرت عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! ممكن است از طرف هارون به شما آسیبى برسد و بهتر است محتاط باشید.
امام علیه السلام اظهار داشت : همان طور كه جدّم ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه ابوجهل ، موئى از سر من جدا كند، من پیغمبر نیستم ، من نیز مى گویم : اگر هارون موئى از سر من جدا كند من امام و جانشین پدرم نخواه بود.
4 یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام معمّر بن خلاد حكایت نماید:
هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گردید، كنار آن سفره نیز یك سینى آورده مى شد.
پس امام علیه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت و داخل آن سینى قرار مى داد و به یكى از غلامان خود مى فرمود كه تحویل فقراء و تهى دستان داده شود.
سپس به دنباله آن ، این آیه شریفه قرآن : فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ را تلاوت مى نمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد.
به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است .
5 - سلیمان بن جعفر - كه یكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام است - حكایت كند:
یكى از نوادگان امام سجّاد علیه السلام - به نام علىّ بن عبیداللّه - مشتاق دیدار و زیارت امام رضا علیه السلام بود، به او گفتم : چه چیزى مانع از رفتن به محضر شریف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هیبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گردیده است .
این موضوع سپرى گشت ، تا آن كه روزى مختصركسالتى بر وجود مبارك امام علیه السلام عارض شد و مردم به عیادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند.
پس به آن شخص گفتم : فرصت مناسبى پیش آمده است و تو نیز به همراه دیگر افراد به دیدار و ملاقات آن حضرت برو، كه فرصت خوبى خواهد بود.
لذا علىّ بن عبید اللّه به عیادت و دیدار امام رضا علیه السلام رفت و با مشاهده آن حضرت بسیار مسرور و خوشحال گردید.
مدّتى از این دیدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبیداللّه روزى مریض شد؛ و چون خبر به امام علیه السلام رسید، حضرت جهت عیادت از او حركت نمود؛ و من نیز همراه آن بزرگوار به راه افتادم ، چون وارد منزل او شدیم ، حضرت مختصرى كنار بستر او نشست و از او دلجوئى نمود.
و پس از گذشت لحظاتى كه از منزل خارج شدیم ، یكى از بستگان آن شخص گفت : همسر علىّ بن عبیداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جایگاه جلوس حضرت رضا علیه السلام را مى بوسید و بدن خود را به وسیله آن محلّ تبرّك مى نمود
پوشش او
با همة عظمت و وقاری كه داشت پوشش او ساده و به دور از هر علامتگذاری بود نه به مانند عباسیان و شعار آنها لباس سیاه میپوشید و نه چون برخی از علویان لباس سبز میپوشید. لباس خانه و بیرون او متفاوت بود. در محیط خانه جامهای غلیظ و درشت میپوشیدو هیچگاه لباس نرم و ابریشمین به تن نمیكرد ولی در میان مردم با لباس بهتری ظاهر شد
پیدایش ماهى ها در قبر
همچنین مرحوم شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروى حكایت نموده است :
روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام به من فرمود:
اى اباصلت ! داخل مقبره هارون الرّشید برو و قدرى خاك از چهارگوشه آن بیاور.
اباصلت گوید: طبق دستور حضرت رفتم و مقدارى خاك از چهار گوشه مقبره هارون برداشتم و آوردم ، فرمود: آن خاكى را كه از جلوى درب ورودى آوردى ، بده .
هنگامى كه آن خاك را گرفت ، بوئید و فرمود: قبر مرا در این مكان حفر خواهند كرد؛ و آن گاه به سنگ بزرگى برمى خورند، كه اگر تمام اهل خراسان جمع شوند نمى توانند آن را بشكنند؛ و به هدف حود نمى رسند.
سپس امام علیه السلام فرمود: اكنون قدرى از خاك هاى بالین سر هارون الرّشید را بیاور.
وقتى آن خاك را گرفت و بوئید، اظهار داشت : اى اباصلت ! همانا قبر من در این جا خواهد بود و این تربت قبر من مى باشد، كه باید تو دستور بدهى تا همین مكان بالین سر هارون را حفر كنند.
و باید لحدى به طول دو ذراع یك متر و عرض یك وجب تهیّه نمایند؛ البتّه خداوند متعال هر قدر كه بخواهد، آن را براى من توسعه خواهد داد.
و چون كار لحد تمام گردد، از سمت بالاى سر رطوبتى نمایان مى شود، كه من دعائى را تعلیم تو مى دهم ، وقتى آن را خواندى ، چشمه اى ظاهر و قبر پر از آب شود.
پس از آن ، تعدادى ماهى كوچك نمایان خواهد شد و لقمه نانى را به تو مى دهم ، آن را ریز كن و داخل آب بینداز تا بخورند؛ و چون نان تمام شود، ماهى بزرگى آشكار گردد و تمام آن ماهى ها را خواهد خورد و سپس ناپدید مى شود.
بعد از آن دست خود را داخل آب بگذار و آن دعائى را كه به تو تعلیم نموده ام بخوان تا آن كه آب فروكش كند و دیگر اثرى از آن بر جاى نماند.
ضمنا تمام آنچه را كه به تو دستور دادم و برایت گفتم ، باید در حضور ماءمون انجام گیرد.
آن گاه امام رضا علیه السلام فرمود: اى اباصلت ! این فاجر ماءمون عبّاسى فردا مرا به دربار خویش احضار مى كند، پس هنگام بازگشت اگر سرم پوشانیده نباشد، حالم خوب است و آنچه خواستى از من سؤ ال كن ، لیكن اگر سرم را پوشانیده باشم با من سخن مگو كه توان سخن گفتن ندارم .
اباصلت گوید: چون فرداى آن روز شد، امام علیه السلام در محراب عبادت مشغول دعا و مناجات بود، كه ناگهان ماءمورى از طرف ماءمون وارد شد و گفت : یاابن رسول اللّه ! خلیفه شما را یه دربار خویش احضار كرده است .
به ناچار امام رضا علیه السلام از جاى خویش برخاست ، كفش هاى خود را پوشید و عبا بر دوش انداخت و به سوى دربار ماءمون حركت نمود و من نیز همراه حضرت روانه شدم .
هنگامى كه وارد شدیم ، دیدم كه از انواع میوه ها طَبَقى چیده اند و نیز طبقى هم از انگور جلوى ماءمون نهاده بود؛ و خوشه اى دست گرفته و مى خورد.
چون ماءمون چشمش به حضرت رضا علیه السلام افتاد، از جا بلند شد و تعظیم كرد.
و ضمن معانقه ، پیشانى حضرت را بوسید؛ و سپس آن بزرگوار را كنار خود نشانید و خوشه اى از انگور برداشت و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! آیا تاكنون انگورى به این زیبائى و خوبى دیده اى ؟
حضرت سلام اللّه علیه فرمود: انگور بهشت بهترین انگور است .
ماءمون گفت : از این انگور تناول فرما، امام علیه السلام اظهار داشت : مرا از خوردن آن معاف بدار.
ماءمون گفت : چاره اى نیست و حتما باید از آن تناول نمائى ؛ و سپس خوشه اى را برداشت و از یك طرف آن چند دانه از آن را خورد و مابقى آن را تحویل حضرت داد.
امام رضا علیه السلام سه دانه از آن انگور را میل نمود و مابقى را بر زمین انداخت و از جاى خود برخاست .
ماءمون پرسید: كجا مى روى ؟
حضرت فرمود: به همان جائى مى روم ، كه مرا فرستادى .
و چون حضرت از مجلس ماءمون خارج گردید، دیدم كه سر مقدّس خود را پوشاند.
و آن گاه داخل منزل خود شد و به من فرمود: اى اباصلت ! درب خانه را ببند و قفل كن ؛ و سپس خود داخل اتاق رفت و از غریبى و جاى ظالمان ؛ و نیز از شدّت ناراحتى ناله مى كرد.
تبیین احكام
امام بهترین اوقات خود را صرف تبیین احكام و نشر معارف اسلامی میكرد و در این راه منتهای تلاش خود را انجام میداد. او در ضمن آن مردم را به وظایف و حقوق سیاسی آشنا كرد و نشان میداد حقوق متقابل رهبر و مردم چیست.