تعیین اُجرت قبل از كار
مرحوم كلینى به نقل از سلیمان بن جعفر حكایت كند:
روزى به همراه حضرت ابوالحسن ، امام علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام جهت انجام كارى از منزل بیرون رفته بودیم .
پس از پایان آن كار، هنگامى كه خواستم به منزل خود مراجعت نمایم ، حضرت فرمود: امشب همراه من بیا تا به منزل ما برویم و شب را میهمان ما باش .
من نیز دعوت حضرت رضا علیه السلام را پذیرفتم ، وقتى خواستیم وارد منزل شویم ، یكى دیگر از اصحاب به نام مُعتّب نیز همراه ما آمد.
همین كه داخل منزل رفتیم ، متوجّه شدیم كه غلامان حضرت مشغول ساختن جایگاهى آغول براى حیوانات هستند و در بین آن ها مردى سیاه چهره ، به عنوان كارگر گِل تهیّه مى كند و به دست دیگران مى دهد.
امام رضا علیه السلام سؤ ال نمود: این شخص كیست ؟
جواب دادند: این شخص ما را كمك مى كند؛ و ما نیز آخر كار چیزى به او مى دهیم .
حضرت فرمود: آیا براى او معیّن كرده اید، كه مزدش چقدر باشد؟
در پاسخ به حضرت گفتند: خیر، هر چه به او بدهیم ، قبول دارد و راضى است .
حضرت با شنیدن این پاسخ ، بسیار عصّبانى و خشمناك گردید و خواست با آن ها برخورد نماید.
من جلو رفتم و عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! چرا ناراحت شُدید، چرا این چنین برخورد مى كنى ؟!
امام علیه السلام فرمود: چندین مرتبه به آن ها تذكّر داده ام كه این چنین عمله و كارگر نیاورند، مگر آن كه قبل از شروع به كار، با او تعیین اُجرت نمایند.
پس از آن ، حضرت افزود: چنانچه با كارگر قبل از شروع كار تعیین اجرت نكنى ، اگر چه چند برابر مزدش را هم به او بدهى ، باز هم ناراضى است و ممكن است خود را طلبكار بداند.
ولى چنانچه با او تعیین اجرت شد، وقتى مزد خود را بگیرد، تشكّر مى كند از این كه تمام مزد خود را بدون كم و كاستى گرفته ؛ و اگر مختصرى هم بر مزدش اضافه كنى آن را محبّت و لطف مى داند و این محبّت را هرگز فراموش نمى كند.
تقدیم هدایا به شاعر اهل بیت
اباصلت هروى حكایت كند:
روزى دعبل خزاعى شاعر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام - در شهر مَرْوْ به محضر مبارك امام علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام شرفیاب شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! قصیده اى در شاءن و عظمت شما اهل بیت ، سروده ام و علاقه مندم آن را در محضر شما بخوانم ؟
امام علیه السلام فرمود: بخوان .
پس دعبل خزاعى قصیده خود را در حضور مبارك حضرت آغاز كرد؛ و چون به این شعر رسید:
مى بینم كه حقوق و شئون اهل بیت در بین غیر صاحبانش تقسیم گشته ، و دست ایشان از تمامى حقوق ، قطع و خالى گشته است .
امام علیه السلام شروع به گریستن نمود؛ و پس از لحظه اى فرمود: راست گفتى ، اى خزاعى ! حقیقت را بیان كرده اى .
و چون دعبل ، این شعر را سرود:
هنگامى كه در تنگ دستى قرار گیرند و جهت احقاق حقّ خویش به غاصبین مراجعه نمایند، آن ها از پرداخت هرگونه كمكى امتناع مى ورزند و ایشان دست خالى خواهند بود.
حضرت دست هاى مبارك خود را به هم مى فشرد و كف دست پشت و رو مى نمود و مى فرمود: آرى ، به خدا سوگند، تمامى آن ها را قبضه و غصب كرده اند.
و هنگامى كه این شعر را خواند:
همانا من در دنیا از روزگار آن وحشت داشته ام ؛ ولیكن امیدوارم بعد از مرگ به جهت علاقه و محبّت به شما اهل بیت در اءمنیت و آسایش قرار گیرم .
حضرت فرمود: اى دعبل ! خداوند متعال تو را از سختى ها و شداید قیامت در اءمان دارد.
و همین كه به این شعر رسید:
و قبر نفس زكیّه یعنى ؛ امام موسى كاظم علیه السلام در بغداد است ، خداوند متعال او را در عالى ترین غرفه ها و مقامات اُخروى جاى داده است .
امام علیه السلام اظهار نمود: آیا مایلى دو قصیده هم من بسرایم و بر اشعارت افزوده شود؟
دعبل خزاعى عرضه داشت : بلى ، یاابن رسول اللّه !
پس حضرت رضا علیه السلام چنین سرود:
و قبر دیگرى در طوس خواهد بود، كه چه ظلم ها و مصیبت هائى را متحمّل شده و درونش را از زهر جفا به آتش كشیده اند كه تا روز محشر سوزان است .
و خداوند، حجّت خود یعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فى فرجه الشّریف را مى فرستد و تمام ناراحتى ها و اندوه ما اهل بیت را برطرف مى گرداند.
بعد از آن ، دعبل خزاعى سؤ ال كرد: این قبر از چه كسى است ، كه در طوس مدفون مى گردد؟!
حضرت در پاسخ فرمود: قبر خود من مى باشد، و طولى نخواهد كشید كه طوس محلّ تجمّع شیعیان و زوّار من گردد.
پس هركس مرا در غریبى طوس با معرفت زیارت نماید، آمرزیده شود و در قیامت با من محشور خواهد شد.
سپس امام علیه السلام به دعبل فرمود: لحظه اى درنگ كن و از جاى حركت منما.
و آن گاه حود حضرت وارد اندرون منزل شد؛ و پس از گذشت لحظاتى ، خادم وى بیرون آمد و مقدار صد دینار تحویل دعبل خزاعى داد و اظهار داشت : سرور و مولایم فرمود: این پول ها را خرجى راه خود قرار بده .
دعبل عرضه داشت : به خدا سوگند، كه من براى پول نیامدم ؛ و دِرهم ها را برگرداند و گفت : اگر ممكن است لباسى از لباس هاى حضرت به من داده شود،
پس چون خادم آن دراهم را خدمت امام علیه السلام برد؛ و حضرت همان مقدار پول را با یك لباس مخصوص از لباس هاى خود را براى دعبل ارسال نمود.
پس از آن كه دعبل - ضمن جریانات مهمّى كه در مسیر راه برایش اتّفاق افتاد - به منزل خویش وارد شد، كنیزى داشت كه بسیار مورد علاقه اش بود، چشمش نابینا گشته و تمام پزشكان از معالجه و درمان آن عاجز و ناامید بودند، لذا مقدارى از آن لباس حضرت را بر صورت و چشم هاى كنیر مالید، كه به بركت آن بلافاصله كنیز، بینائى خود را باز یافت ... .
همچنین محدّثین و مورّخین به نقل از دعبل خزاعى - كه شخصاً حكایت كند - آورده اند:
روزى در خراسان به مجلس حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام وارد شدم ، پس از گذشت لحظه اى حضرت فرمود:
اى دعبل ! شعرى براى ما بخوان .
و من هم اشعارى را كه خود، در منقبت اهل بیت رسول اللّه علیهم السلام سروده بودم ، خواندم .
چون مقدارى از آن اشعار را خواندم ، حضرت بسیار گریست ؛ چندان كه حالت بیهوشى به حضرت دست داد و خادمى كه كنار حضرت بود، به من اشاره كرد: ساكت باش ؛ و من دیگر چیزى نخواندم تا آن كه حضرت به هوش آمد.
بار دیگر فرمود: اشعارت را تكرار كن .
و من نیز تكرار كردم ، مجدّدا حضرت در اثر گریه بسیار، حالت اوّلیّه را پیدا نمود و من ساكت شدم ؛ و تا سه مرتبه چنین گذشت ، تا آن كه در مرحله چهارم اشعارم را تا آخر خواندم .
و در پایان ، حضرت سه مرتبه فرمود: اءحسنت ، اءحسنت ، اءحسنت .
سپس امام رضا علیه السلام دستور فرمود كیسه اى كه در آن سه هزار درهم سكّه بود، به من داده شود و همچنین پارچه هاى گرانبهاى زیادى را نیز به من عطا نمود.
تكیه بر وحدت
از خدمات مهم امام به دنیای اسلام و خاصة مسلمین ایجاد اتحاد و وحدت بود. چه بسیار بودند عوامل تفرقه كه درجامعه ایجاد شده و زمامداران به آن دامن زده بودند. مسألة پیدایش مذاهب و استقلال آنها كه در عصر منصور پایهگذاری شده بود نوعی استخوانگذاری جدید لای زخمهای ایجاد شده توسط بنیامیه و فرقه های دیگر بود. در زمان امام رضا (ع) این فرصت بوجود آمد كه در این وادی حركتی از خود نشان دهد. شهادت نشد او در سایة بحثها، در كنار هم نشستنها و مناظرهها به گروههای مخالف نشان داد مسئلة شیعه آنچنان نیست كه آنان تصور دارند و هم نشان داد كه نتیجة اختلافات و فرقه جوییها موجب بروز چه عوارضی برای جامعة اسلامی است و راهی را برای انس و وحدت به رویشان گشود.
تلاش های ارشادی
از مهمترین وظایف ائمه (ع) هدایت و ارشاد مردم و آنهابه سوی خدا و ارائه خطمشی عملی در جهت اجرای تعالیم مكتب الهی است. و در این عرصه فعالیتها به نحوی بوده است كه همة جوانب و ابعاد زندگی آنها را دربرمیگرفته است. امام راهنمای زندگی مردم در عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است.
تنگدستی
در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال 1331 زنی علویهای كه اهل زهد و تقوی بود و مواظبت کامل از اوقات نماز و سایر عبادات داشت بواسطة تنگدستی دوازده تومان قرضدار شده بود و چون نمیتوانست قرض خود را پس دهد در شب جمعه قبل ازتاریخ مذكوربه امام رضا (ع) متوسل شد و اصراربسیار كرد كه مرا از این قرض راحت ساز.پس خوابش برد در خواب به او گفته شد كه شب جمعة دیگر بیا تا قرضت را ادا كنیم لذادر این شب جمعه به حرم آمد تا نزدیك ساعت 8 منتظر ماند پس از خواندن دعای كمیل كه حرم خلوت شده بود،به امام عرض كرد مگر شما نفرمودید كه امشب قرض تو را میدهم وعده شما اشتباه ندارد ناگاه از بالای سر او قندیلهای طلا كه بهم اتصال داشت به هم خورد و یكی از آنها بر روی زانوی زن افتاد. حاضرین تعجب كردند و بر سر او هجوم آوردند و به تولیت خبر دادند و تولیت وجهی به وی داد و قندیل را گرفت.
(كرامات رضویه ج 1 ص 92).
ثواب زیارت امام رضا (ع)
حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) مى فرماید : كسى كه قبر فرزندم را زیارت كند براى او نزد خدا هفتاد حج مقبول است . راوى مى گوید : گفتم : هفتاد حج ؟! فرمود : آرى ، هفتصد حج . گفتم : هفتصد حج ؟ فرمود : آرى ، هفتاد هزار حج . گفتم : هفتاد هزار حج ؟ فرمود : چه بسا حجى كه پذیرفته نشود ؛ كسى كه او را زیارت كند و یك شب در آن منطقه بخوابد مانند این است كه خدا را در عرشش زیارت كرده است . گفتم : مانند كسى است كه خدا را در عرشش زیارت كرده است ؟ فرمود : آرى ، هنگامى كه قیامت برپا مى شود چهار نفر از اوّلین و چهار نفر از آخرین بر عرش قرار دارند ، اما چهار نفر اوّلین : نوح و ابراهیم و موسى و عیسى است ؛ اما چهار نفر آخرین : محمد و على و حسن و حسین است .
سپس نخ ترازى كشیده مى شود ـ كه خوبان را از بدان جدا مى كند ـ پس زائران قبور ما با ما قرار مى گیرند ، از نظر برترین درجه ، و نزدیك ترینشان به عطا و بخشش ، زائران قبر فرزندم على بن موسى الرضا { هستند }
جلسات علمی
از برنامهها و جلساتی كه امام در مرو داشت تشكیل جلسات علمی و برنامههای مناظره و احتجاج بود. مأمون علمای مختلف را جمع میكرد و مجالسی از بحث و احتجاج تشكیل میداد و امام را دعوت میكرد كه با آنها بحث و مناظره كند. در مورد انگیزه مأمون به این امر نظرات مختلفی وجود دارد:
مأمون میخواست خود را دوستدار علم و دانش معرفی كند و از این طریق برای خود كسب حیثیت كند.
اهل حدیث را كه برای او مزاحم بودند سركوب كند.
در صورت محكومیت امام نشان دهد كه او آنچنان كه معروف است عالم نیست.
سر مردم را به علم و فلسفه و تحقیق گرم كند و در سایة آن كارهای خود را انجام دهد.
جلودی
شخصی به نام جلودی از طرف حكومت هارون الرشید به خانه فرزندان امام رضا (ع) رسید خواست وارد شود و زیورآلات زنان را بگیرد. امام (ع) فرمود: اكنون كه مأمور اجرای این ظلم هستی اندكی صبر كن من خود زیورها را برای تو میآورم. زمانی گذشت و سیاستها دگرگون شد امام (ع) را ولیعهد كردند و جلودی را به زندان افكندند هنگامی كه زمان محاكمه وی رسید، امام (ع) به مأمون فرمود به این پیرمرد كاری نداشته باش او را به من ببخش. جلودی كه از دور شاهد گفتگوی امام با مأمون بود گمان كرد كه امام سفارش اعدام را میكند لذا به مأمون گفت تو را به خدا هرچه این مرد به تو گفت در حق من انجام نده. مأمون گفت حال كه خودت سوگند دادی سرنوشت شومی در انتظار توست و دستور اعدام او را صادر كرد.
(اعیان شیعه ج 2 ص 25).
جمعی از صوفیه در خراسان
جمعی از صوفیه در خراسان پیش امام (ع) رفتند و گفتند: خلیفه عباسی خاندان شما و از میان آنها شما را برگزیده تا مقام ولایت و خلافت را به شما واگذار كند كه شایسته هستید اما امت اسلامی نیازمند رهبری است كه لباس خشن بپوشد و غذای ناگوار تناول كند. حضرت به دوزانو نشست و فرمود: یوسف (ع) پیامبر بود در حالی كه لباسهای زیبا میپوشید و بر مسند آل فرعون تكیه زد و حكومت كرد. امام و خلیفه باید عادل باشد راست بگوید، به حق حكومت كند. به وعدههایش عمل كند. خداوند لباس و غذای خوب را بر كسی حرام نكرده است.
(زندگانی پیشوای هشتم – سیدعلی محقق)
جنازه
ابن شهرآشوب روایت كرده از موسی بن سیار كه همراه امام رضا (ع) بودم و به دیوارهای شهر طوس نزدیك شده بودیم كه صدای شیون و فغانی شنیدم .پس به دنبال آن صدا رفتم ناگهان برخوردیم به جنازهای چون نگاهم به جنازه افتاد ایشان از اسب پیاده شد و نزدیك جنازه رفت آن را بلند كرد و آن را در آغوش گرفت، سپس به من گفت هر كه بدنبال جنازه دوستی از دوستان ما برود، خدا گناهانش را می آمرزددرست مانند روزی كه از مادر متولد شده و چون جنازه را نزدیك قبر بر زمین نهادند دیدم كه امام رضا (ع) به طرف میت رفت مردم را كنار زد تا خود را به میت رساند پس دست خود را به سینة او نهاد و گفت: بشارت باد تو را بهشت بعد از این ساعت دیگر وحشتی نخواهی داشت. عرض كردم فدایت شوم آیا این مرد را می شناسی. فرمود ای موسی آیا اکنون متوجه شدی كه بر ما ائمه اعمال شیعیان ما در هر صبح و شام عرضه میشود پس اگر کمبودی در اعمال ایشان دیدیم از خدا میخواهیم عفو كند و اگر از او كار خوب دیدیم از خدا برای او پاداش میخواهیم.
(مناقب ابن شهر آشوب ج 4).
جواب شش سؤ ال و شفاى دردپا
حسین بن عمر بن یزید از جمله كسانى بود كه بر امامت حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام توقّف كرده و پنج امام بعد از آن حضرت را قبول نداشت ، او حكایت كند:
روزى به همراه پدرم نزد امام كاظم علیه السلام رفتیم و پدرم هفت سؤ ال مطرح كرد كه حضرت شش تاى آن ها را پاسخ فرمود.
پس از گذشت مدّتى از این جریان ، من با خود گفتم : همان سؤ ال ها را از فرزندش ، حضرت رضا علیه السلام مى پرسم ، چنانچه همانند پدرش پاسخ داد، او نیز امام و حجّت خدا مى باشد.
چون نزد ایشان آمدم و سؤ ال ها را مطرح كردم ، همانند پدرش ، امام كاظم علیه السلام - حتّى بدون تفاوت در یك حرف - پاسخ داد و از جواب هفتمین سؤ ال خوددارى نمود.
و هنگامى كه خواستم از محضرش خداحافظى كنم ، فرمود: هر یك از شیعیان و پیروان ما در این دنیا به نوعى گرفتار و دچار مشكلات هستند؛ پس اگر صبر و شكیبائى از خود نشان دهند، خداوند متعال پاداش هزار شهید به آن ها عطا مى نماید.
و من در این فكر فرو رفتم كه این سخن به چه مناسبتى بیان و مطرح شد؛ و با حضرت وداع كردم .
بعد از مدّتى به درد پا مبتلا گشتم و سخت مرا آزار مى داد تا آن كه به حجّ خانه خدا رفتم و امام رضا علیه السلام را ملاقات كردم و از شدّت درد و ناراحتى پا سخن گفتم و تقاضا كردم دعائى را براى شفا و بهبودى آن بخواند؛ و پاى خود را جلوى حضرت دراز كردم ، فرمود: این پا، ناراحتى ندارد، آن پایت را بیاور.
وقتى پاى دیگر خود را دراز كردم ، حضرت دعائى خواند و لحظاتى بعد، به طور كلّى درد و ناراحتى پایم برطرف شد.
همچنین آورده اند:
شخصى به نام احمد بن عبداللّه ، به نقل از غفّارى حكایت كند:
روزى خدمت امام رضا علیه السلام رفتم و گفتم : مقدارى قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم ؛ و مقدار آن را مطرح نكردم .
حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خوردیم فرمود: آنچه زیر تُشك نهاده شده بردار و بدهى خود را بپرداز.
وقتى تُشك را بلند كردم مقدارى دینار زیر آن موجود بود، برداشتم و چراغى را آوردم و آن ها را شمردم چهل و هشت دینار بود.
در بین آن ها یك دینار مرا جلب توجّه كرد، آن را برداشتم و نزدیك چراغ آوردم ، دیدم بر آن نوشته است : بیست و هشت دینار آن را بابت بدهى خود پرداخت كن و باقى مانده آن را هزینه زندگى خود و خانواده ات قرار بده .
جوانان بنی هاشم
علی بن احمد بن عبدالله برقی نقل میكند از پدرش، احمدبن ابی عبدالله، از پدرش از حسین بن موسی بن جعفر (ع ) كه گفت ما ( جوانان بنی هاشم) به دور امام رضا (ع) بودیم كه جعفربن عمر علوی برما گذشت و او جامههای كهنه به تن داشت. ما به یكدیگر نگاه كردیم و به ظاهر او خندیدیم .حضرت امام رضا (ع) فرمود بزودی او صاحب مال بسیار خواهد شد.پس از گذشت یك ماه او والی مدینه گشت و اوضاعش بهبود یافت و زمانی که از مقابل ما می گذشت خدم و حشم فراوان همراه او بودند.
(منتهی الامال ج 2 ص 352).
حج
: در آن سال كه هارون به حج رفت حضرت امام رضا (ع) نیز به قصد رفتن به حج از مدینه خارج شد. سپس به كوهی كه از طرف چپ راه داشت،رسید نام آن فارغ است. حضرت نگاهی به آنجا انداخت و فرمود: خراب كننده فارغ پاره پاره خواهد شد. راوی گفت ما معنی كلام آن حضرت را نفهمیدیم تا این كه هارون به آن محل رسید فرود آمدو جعفربن یحیی بر مكی بالای آن كوه رفت و امر كرد كه آن مجلس را خراب كنند پس زمانیکه به عراق رسید جعفر بن یحیی كشته شد و پاره پاره شد.
(منتهی الامال ج 2 ص 363).
حجاب
یكی از بزرگان فرموده است كه من وقتی در عالم خواب خدمت حضرت رضا (ع)مشرف شدم دیدم زنبورهای زیادی اطراف آن حضرت را گرفتهاند و به آن حضرت آسیب میرسانند. هر چه كردم نتوانستم آنها را دفع كنم صبح خواب را به هر یك از علماءگفتم فرمودند آن زنبورها زنهایی هستند كه حجاب آنها شرعی نیست وباعث زحمت دیگر زائرین میشوند.
(كرامات رضویه، ج 2 ص 200).
حجّت و خبر از غیب
برخى از تاریخ نویسان از شخصى به نام حسین بن عَمرو حكایت كنند:
بعد از شهادت و رحلت امام موسى كاظم علیه السلام عازم مدینه منوّره شدم و به یكى از دوستان خود به نام مقاتل كه همراه من بود گفتم : آیا ممكن است كه فردا نزد این شخص برویم ؟
مقاتل گفت : كدام شخص ؟ منظورت كیست ؟
پاسخ دادم : علىّ بن موسى علیهما السلام .
گفت : سوگند به خداى یكتا، كه تو رستگار نخواهى شد، چرا او را محترمانه نام نمى برى ؟
همانا او حجّت و خلیفه خداوند متعال است .
گفتم : تو از كجا مى دانى كه او امام است و حجّت خدا مى باشد؟
در جواب گفت : من شاهد هستم كه پدرش ، امام كاظم علیه السلام وفات یافت و فرزندش ، حضرت علىّ بن موسى علیهما السلام امام بعد از اوست ؛ و نیز حجّت خداوند در میان بندگان مى باشد، سپس افزود: من هیچ موقع با تو نزد آن حضرت نخواهم آمد.
حسین افزود: پس به همین جهت ، تصمیم گرفتم كه تنها بر آن حضرت وارد شوم و از نزدیك او را ببینم .
فرداى آن روز آمدم و هنگامى كه وارد منزل حضرت شدم به من خطاب كرد و فرمود: اى حسین ! به منزل ما خوش آمدى ؛ و سپس مرا نزدیك خودش نشانید و ضمن دل جوئى و احوال پرسى ، از مسیر راه پرسش نمود و من ، جواب حضرت را پاسخ دادم و آن گاه گفتم : پدرِ شما در چه حالت و وضعیّتى مى باشد؟
پاسخ داد: پدرم رحلت كرد و از این دنیا رفت .
سپس سؤ ال كردم : امام و حجّت خدا بعد از پدرت كیست ؟
پاسخ داد: من امام بعد از پدرم مى باشم و هركس با من مخالفت نماید كافر مى باشد.
و بعد از آن افزود: چه مقدار پول از پدرم طلبكار هستى ؟
گفتم : شما بهتر مى دانید. فرمود: مبلغ یك هزار دینار از پدرم طلب دارى ، كه چون وارث و خلیفه او من هستم ، آن ها را پرداخت مى نمایم .
و پس از لحظه اى سكوت ، فرمود: اى حسین ! شخصى همراه تو به مدینه آمده است ، كه مقاتل نام دارد.
گفتم : آرى ، آیا او از دوستان و علاقه مندان شما مى باشد؟
فرمود: بلى ، به او بگو: تو بر حقّ هستى و در عقیده و نظریه خود پایدار و ثابت قدم باش .
بعد از این صحبت ها و خبردادن از جریاناتى كه تنها من دانستم ، من نیز به امامت او معتقد شدم و ایمان آوردم