امشب نماز باران می خوانم ودوست دارم رنگین کمان فردا زیباترین نشانه ی آن باشد.
بازهم مثل همیشه رگبارهای درد خوابم را می رباید ومن منتظر گلواژه های شفا هستم .
امشب بر لوح دلم نام رضا را می نویسم وآارمشی ناب مرا درآغوش می کشد وصدای بال کبوتران حرم لالایی یادم می شود.
به سکانی می روم که خدام مقدس بودنش را درسازها می نوازند .
آهو بره ای می شوم که صیاد ها ی درد دور وبرم را گرفته اند .می ترسم .همه جا تاریک می شود وناگهان نور سبزی چشمانم رانوازش می دهد،ناجی عاطفه ها دستم را می گیرد وبال هایی ازجنس لطافت به من می بخشد،باهم پرواز می کنیم.
و وقتی که در دریای شادی غوطه ور می شوم،می فهمم رضا یعنی تسکین تمام دردها!
متن از زهراصادقی نیا