صحن كهنه
كه آن مرحوم فرمود در اوایل تشرفم به مشهد مقدس وقتی در صحن كهنه بودم ناگاه متوجه شدم كه هیچ كس در صحن نیست دیدم كه از در صحن طرف پایین خیابان بسیاری از درندگان مانند شیر و گرگ و ... و گزندگان مثل مار و عقرب و حشرات مثل پشه و مگس و ... میآیند و انسان میان ایشان بسیار كم بود
لكن دیدم دست مبارك امام هشتم (ع) بالای سر تمامی آنها بود و همه از زیر دست آن حضرت میروند پس چون به حال طبیعی خود برگشتم دانستم ما مردم به هر صفتی از صفات بد باشیم باز لطف و مرحمت و عنایت امام رضا (ع) شامل ما میشود لذا مجاورت آن بزرگوار را اختیار كردم.
(كرامات رضویه ج 2).
ضربات شمشیرها و سلامتى جسم
هرثمه یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام است ، حكایت كند:
روزى به قصد دیدار مولایم ، حضرت رضا علیه السلام به طرف منزل آن بزرگوار حركت كردم ، وقتى نزدیك منزل آن حضرت رسیدم ، سر و صداى مردم را شنیدم كه مى گفتند: امام رضا علیه السلام وفات یافته است .
در این هنگام ، یكى از غلامان ماءمون به نام صُبیح دیلمى - كه در واقع از علاقه مندان به حضرت بود - را دیدم كه حكایت عجیبى را به عنوان محرمانه برایم بازگو كرد.
گفت : ماءمون مرا به همراه سى نفر از غلامانش ، نزد خود احضار كرد، چون به نزد او وارد شدیم ، او را بسیار آشفته و پریشان دیدیم و جلویش ، شمشیرهاى تیز و برهنه نهاده شده بود.
ماءمون با هر یك از ما به طور جداگانه و محرمانه سخن گفت و پس از آن كه از همه ما عهد و میثاق گرفت كه رازش را فاش نكنیم و آنچه دستور داد بدون چون و چرا انجام دهیم ، به هر نفر یك شمشیر داد.
و سپس گفت : همین الا ن كه نزدیك نیمه شب بود به منزل علىّ ابن موسى الرّضا علیهما السلام داخل شوید و در هر حالتى كه او را یافتید، بدون آن كه سخنى بگوئید، حمله كنید و تمام پوست و گوشت و استخوانش را درهم بریزید و سپس او را در رختخوابش وا گذارید؛ و شمشیرهایتان را همان جا پاك كنید و سریع نزد من آئید، كه براى هر كدام جوائز و هدایاى ارزنده اى در نظر گرفته ام .
صُبیح گفت : چون وارد اتاق حضرت امام رضا علیه السلام شدیم ، دیدیم كه در رختخواب خود دراز كشیده و مشغول گفتن كلمات و أ ذكارى بود.
ناگاه غلامان به طرف حضرت حمله كردند، لیكن من در گوشه اى ایستاده و نگاه مى كردم .
پس از آن كه یقین كردند كه حضرت به قتل رسیده است ، او را در رختخوابش قرار دادند؛ و سپس نزد ماءمون بازگشتند و گزارش كار خود را ارائه دادند.
صبح فرداى همان شب ، ماءمون با حالت افسرده و سر برهنه ، دكمه هاى لباس خود را باز كرد و در جایگاه خود نشست و اعلام سوگوارى و عزا كرد.
و پس از آن ، با پاى برهنه به سوى اتاق حضرت حركت كرد تا خود، جریان را از نزدیك ببیند.
و ما نیز همراه ماءمون به راه افتادیم ، چون نزدیك حجره امام علیه السلام رسیدیم ، صداى همهمه اى شنیدیم و بدن ماءمون به لرزه افتاد و گفت : بروید، ببینید چه كسى داخل اتاق او است ؟!
صبیح گوید: چون وارد اتاق شدیم ، حضرت رضا علیه السلام را در محراب عبادت مشغول نماز و دعا دیدیم .
و چون خبر زنده بودن حضرت را براى ماءمون بازگو كردیم ، لباس هاى خود را تكان داد و دستى بر سر و صورت خود كشید و گفت : خدا شما را لعنت كند، به من دروغ گفتید و حیله كردید، پس از آن ماءمون گفت : اى صبیح ! ببین چه كسى در محراب است ؟
و آن گاه ماءمون به سراى خود بازگشت .
وقتى وارد اتاق حضرت شدم ، فرمود: اى صبیح ! تو هستى ؟
گفتم : بلى ، اى مولا و سرورم ! و سپس بیهوش روى زمین افتادم .
امام علیه السلام فرمود: برخیز، خداوند تو را مورد رحمت و مغفرت قرار دهد، آن ها مى خواهند نور خدا را خاموش كنند؛ ولى خداوند نگهدارنده حجّت خود مى باشد.
و بعد از آن كه نزد ماءمون آمدم ، او را بسیار غضبناك دیدم به طورى كه رنگ چهره اش سیاه شده بود، جریان را بیان كردم ، بعد از آن مأ مون لباس هاى خود را عوض كرد و با حالت عادى بر تخت خود نشست .
هرثمه گوید: با شنیدن این جریان حیرت انگیز، شكر خدا را به جاى آوردم و بر مولایم وارد شدم ، چون حضرت مرا دید فرمود: اى هرثمه ! آنچه صُبیح برایت گفت ، براى كسى بازگو نكن ؛ مگر آن كه از جهت ایمان و معرفت نسبت به ما اهل بیت مورد اطمینان باشد.
و سپس افزود: حیله و مكر آن ها نسبت به ما كارساز نخواهد بود تا زمانى كه اءجل و مهلت الهى فرا رسد.
ظروف و دیگ سنگى
هنگامى كه ماءمون حضرت رضا علیه السلام را از مدینه به خراسان احضار كرد، آن حضرت در مسیر راه ، معجزات و كراماتى را به اذن خداوند متعال به مردم و همراهیان خود ارائه نمود.
از آن جمله وقتى امام علیه السلام به روستاى سناباد رسید، بر كوهى - كه از سنگ سیاه بود - تكیه زد و این دعا را بر زبان مبارك خویش جارى نمود: ((اللّهمَانْفَعْ بِهِ وَ بارِكْ فیما یَنْحَتُ مِنْه )) یعنى ؛ پروردگارا، مردم را از این كوه سودمند گردان ، و در آنچه از آن مى تراشند، بركت و فایده اى بسیار قرار بده .
سپس فرمود: هر غذائى كه مى خواهید براى من طبخ نمائید در ظرف سنگى تراشیده شده از این كوه باشد.
و چون از آن كوه براى حضرت در ظروف سنگى غذا تهیّه شد، مرتّب غذا تناول مى فرمود؛ گرچه حضرت كم خوراك بود.
و از آن روز به بعد، مردم ظرف هاى سنگى گوناگونى از آن كوه مى تراشند و مورد استفاده قرار مى دهند، كه به وسیله دعاى حضرت بركات بسیارى دیده اند.
عبادت امام (ع ) در سفر
رجاء ابى ضحاك ،فرمانده ماءمران براى آوردن امام رضا - علیه السلام - در ضمن شرح عبادت هاى شبانه روزى امام مى گوید:
امام رضا - علیه السلام - هنگامى كه صبح مى كردند،نماز را مى خواند،پس از اسلام ،در جایگاه نماز مى نشست و به تسبیح و حمد و تكبیر و تهلیل خدا مشغول مى شد،و به پیامبر و آل او صلوات مى فرستاد تا این كه خورشید طلوع مى كرد.
عبارت و تقوای امام
او اهل عبادت و رابطه با خدا بود، اهل دعا و انس و صفای الهی بود به مانند اجداد گرامیش دوست داشت در حال نماز و روزه و عبادت باشد. چه بسیار روزها كه از پایان نماز صبح تا وقت بر آمدن آفتاب سر در سجده و زبان به ذكر خدای داشت و چه بسیار از شبها و سحرهای او كه به نمازهای شب و مناجات با خدا میگذشت. این امر در سالهای آخر عمرش كه در محدودیت میگذراند به گونهای بود كه بین دو نماز فاصلهای قائل نمیشد.
عدم دخالت ها
او براساس شرایطی كه برای قبول ولایتعهدی داشت بنا داشت در امور كشوری و لشكری به صورت مستقیم دخالت نكند و تنها در حد مشاور برای مأمون كار كند. زیرا میدانست دخالت او سبب كمكی به تحكیم قدرت بنی عباس و مأمون خواهد شد، یعنی همان مسألهای كه امام از آن ابا داشت و یاران و دوستداران خود را توصیه میفرمود كه از كمك به ظلم و ظالم خودداری كنند.
علامت امامت
ابراهیم سهل گفته است:وقتی حضرت رضا (ع) را ملاقات كردم ، آن حضرت سوار بر حماری بود من كه به آن حضرت رسیدم عرض كردم كه چه كسی تو را امام و پیشوای مردم قرار داده و حال آنكه بسیاری گمان میكنند كه پدر تو، تو را وصی خود قرار نداده و تو از پیش خود ادعای امامت میكنی. فرمود: علامت امامت به نظر تو چیست؟ عرض كردم: علامت امامت در نظر من این است كه امام از امری كه خارج از اینجاست خبر دهد و اینكه زنده كند و بمیراند. فرمود: من هر دو را انجام میدهم. اما امر خارج از این خانه این است كه تو 5 دینار همراه داری و اما دیگر اینكه همسر تو یكسال است كه مرده و من اكنون او را زنده كردم و تا یكسال نزد تو زنده می گذارم پس او را میمیرانم. ناگهان لرزش بر من افتاد و مضطرب شدم فرمود: ترس را از خودت دور كن كه تو در امانی. من به خانه آمدم ودیدم كه زوجهام در خانه است به او گفتم كه چه كسی تو را آورده است: همسرم فردی را با صفاتی توصیف كرد كه با امام رضا (ع) تطبیق میكرد. گفت آن شخص نزد من آمد و فرمود برخیز و نزد شوهرت برو،برای تو بعد از مردنت فرزندی خواهد بود. بعد از آن خدای متعال به بركت امام رضا (ع) فرزندی به من عطا كرد.
(كرامات رضویه، ج 2 – ص 35 و 36).
علّت و چگونگى شهادت حضرت
طبق آنچه از مجموع روایات و تواریخ استفاده مى شود:
خلفاء بنى العبّاس با سادات بنى الزّهراء خصوصا امامان معصوم علیهم السلام رابطه حسنه اى نداشتند و چنانچه بهائى به آن ها مى دادند و اكرامى مى كردند، تنها به جهت سیاست و حفظ حكومت بوده است .
ماءمون عبّاسى همچون دیگر بنى العبّاس ، اگر نسبت به امام رضاعلیه السلام احترامى قائل مى شد، قصدش سرپوش گذاشتن بر جنایات پدرش ، هارون الرّشید و نیز جذب افكار عمومى و تثبیت موقعیّت و حكومت خود بود.
ماءمون در تمام دوران حكومتش به دنبال فرصت و موقعیّت مناسبى بود تا بتواند آن امام معصوم و مظلوم علیه السلام را - كه مانعى بزرگ براى هوسرانى ها و خودكامگى هایش مى دانست - از سر راه خود بردارد.
از طرف دیگر اطرافیان دنیاپرست و شهوتران ماءمون ، كسانى چون فرزندان سهل بن فضل هر روز نزد ماءمون نسبت به حضرت رضاعلیه السلام سعایت و سخن چینى و بدگوئى مى كردند، لذا ماءمون تصمیم جدّى گرفت تا آن كه حضرت را به قتل رسانیده و از سر راه بردارد.
در این كه چگونه حضرت ، مسموم و شهید شد بین مورّخین و محدّثین اختلاف نظر است ، كه به دو روایت مشهور در این رابطه اشاره مى شود:
1 عبداللّه بن بشیر گوید: روزى ماءمون مرا دستور داد تا ناخن هایم را بلند بگذارم و كوتاه نكنم ، پس از گذشت مدّتى مرا احضار كرد و چیزى شبیه تمر هندى به من داد و گفت : آن ها را با انگشتان دست خود خمیر كن .
چون چنین كردم ، او خود بلند شد و به نزد حضرت رضاعلیه السلام رفت و پس از گذشت لحظاتى مرا نیز در حضور خودشان دعوت كرد.
هنگامى كه به حضورشان رسیدم ، دیدم طبقى از انار آماده بود، ماءمون به من گفت : اى عبداللّه ! مقدارى انار دانه دانه كن و با دست خود آب آن ها را بگیر.
و چون چنین كردم ، ماءمون خودش آن آب انار را برداشت و به حضرت خورانید و همان آب انار سبب وفات و شهادتش گردید.
و اباصلت گوید: چون ماءمون از منزل امام علیه السلام بیرون رفت ، حضرت به من فرمود: مرا مسموم كردند.
2 محمّد بن جهم گوید: حضرت رضا علیه السلام نسبت به انگور علاقه بسیار داشت ، ماءمون این موضوع را مى دانست ، مقدارى انگور تهیّه كرد و به وسیله سوزن در آن ها زهر تزریق نمود، به طورى كه هیچ معلوم نبود، و سپس آن ها را به حضرت خورانید و حضرت به شهادت و لقاءاللّه رسید.
همچنین اباصلت هروى حكایت كند:
روزى در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام بودم ، كه فرمود: اى اباصلت ! آنان مرا به وسیله زهر مسموم و شهید خواهند كرد و كنار قبر هارون الرّشید دفن مى شوم ، خداوند قبر مرا پناهگاه و زیارتگاه شیعیان و دوستانم قرار مى دهد.
پس هركس مرا در دیار غربت زیارت كند، بر من لازم است كه در روز قیامت به دیدار و زیارت او بروم .
قسم به آن كه جدّم ، محمّد صلى الله علیه و آله را به نبوّت برگزید و بر تمامى مخلوقش برترى و فضیلت داد، هركسى نزد قبرم نماز بخواند مورد مغفرت و رحمت الهى قرار خواهد گرفت .
قسم به آن كه ما را به وسیله امامت گرامى داشت و خلافت و جانشینى پیغمبرش را مخصوص ما گرداند، زیارت كنندگان قبر من در پیشگاه خداوند از بهترین موقعیّت برخوردار مى باشند.
و سپس افزود: هر مؤ منى هر نوع سختى و مشكلى را در مسیر زیارت و دیار من متحمّل شود، خداوند آتش جهنّم را بر او حرام مى گرداند.
عیادت از مریض و بهترین هدیه
مرحوم قطب الدّین راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام حكایت كند:
یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام مریض شده و در بستر بیمارى افتاده بود، روزى حضرت از او عیادت نمود و ضمن دیدار، به او فرمود: در چه حالتى هستى ؟
عرض كردم : مرگ را بسیار سخت و دردناك مى بینم .
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این ناراحتى كه احساس مى كنى ، اندكى از حالات و علائم مرگ مى باشد كه اكنون بر تو عارض شده است ، پس اگر تمام حالات و سكرات مرگ بر تو عارض شود، چه خواهى كرد؟!
و بعد از آن ، در ادامه فرمایش خود افزود: مردم دو دسته اند: عدّه اى مرگ برایشان وسیله آسایش و استراحت است .
و عدّه اى دیگر آن قدر مرگ برایشان سخت و طاقت فرسا است ، كه پس از آن احساس راحتى مى كنند.
حال چنانچه بخواهى كه مرگ برایت نیك و لذّت بخش باشد، ایمان و اعتقادات خود را نسبت به خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله و نیز ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را تجدید كن و شهادتین را بر زبان و قلب خود جارى گردان .
امام جواد علیه السلام فرمود: بعد از آن كه ، آن شخص طبق دستور پدرم شهادتین را گفت ، اظهار داشت :
یابن رسول اللّه ! ملائكه رحمت الهى با تحیّات و هدایا وارد شدند و بر شما سلام مى دهند.
امام رضا علیه السلام فرمود: چه خوب شد كه ملائكه رحمت الهى را مشاهده مى كنى ، از آن ها سؤ ال كن : براى چه آمده اند؟
مریض گفت : آن ها مى گویند چنانچه همه ملائكه با اذن خداوند سبحان ، نزد شما حاضر شوند، بدون اجازه حركتى نمى كنند.
پس از آن ، با كمال راحتى و آرامش خاطر. چشم هاى خود را بر هم نهاد و گفت : ((السّلام علیك یاابن رسول اللّه !)) پیغمبر اسلام ، امیرالمؤ منین و دیگر امامان (سلام اللّه علیهم ) آمدند، و در همین لحظه ، جان به جان آفرین تسلیم كرد.
فدیه
كه قافلهای از خراسان به كرمان میرفت كه دزدان به آنها حمله کردند و مردی از آنها را گرفتند و به زیادی مال متهم كردند و او را عذاب كردند تا فدیه دهد « فدیه: مالی که در قبال آزادی کسی پرداخت می شود.» از جمله دهانش را از برف پر كردند،سپس زنی که بین ایشان (دزدان) بود دلش برای او سوخت و او را رها کرد.آن مرد پس از مدتی دهانش دچار مشکل شد و عفونت شدید کرد طوری که قدرت سخن گفتن نداشت به خراسان آمد و در خواب دید كه كسی به او میگوید كه شفای درد خود را از پسر رسول خدا بپرس بسا باشد ترا دوایی دهد كه شفا یابی در خواب دیدم نزد آن حضرت رفتم و مشکلم را مطرح کردم و وی فرمود زیره، سعتر و نمك را بكوب و در دهن خود قرار بده و سه بار تكرار كن تا خوب شوی. بیدار شد نزد حضرت رفت و مشکل خود را گفت؛ حضرت فرمود برو و آنچه در خواب به تو گفتم چنان كن گفتم یا بن رسول الله اگر یكبار دیگر بگویی ممنون می شوم و حضرت فرمود. آن كار كردم و سلامتی خود را یافتم.
(منتهی الامال ج 2 ص 353).
فعالیت اقتصادی امام
میدانیم كه او عائله سنگینی را اداره میكرد. امام موسی بن جعفر(ع) در بین امامان ما از همه پر اولادتر و گرفتاریهای سیاسی و حبس و محدودیت او از همه بیشتر بود. تاریخ مدت زندانی شدن او را بین 7 تا 14 سال ذكر كرده اند و در طول این مدت و حتی قبل از آن، این امام رضا (ع) بود كه به عنوان فرزند ارشد و مورد سفارش امام موسی بن جعفر (ع) میبایستد با تلاش خودو از محل درآمد شخصی كه استفاده از بیتالمال را جز به ضرورت و در حد اضطرار جایز نمیدانست نیازهای اقتصادی خانواده را پاسخ بدهد اما این كه چه كار و فعالیتی داشت با شددر مدینه به کارهای كشاورزی و باغداری می پرداخت. او وارث اراضی كشاورزی و باغاتی بود كه از زمان علی (ع) آباد شده و بعدها حضرات ائمه به توسعه و آبادكردن اطراف آن پرداخته بودند.
قیامت و پرسش از مهم ترین نعمت ها
مرحوم شیخ صدوق به نقل از حاكم بیهقى حكایت كند:
روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام در جمع عدّه اى نشسته بود، ضمن فرمایشاتى فرمود: در دنیا هیچ نعمت واقعى و حقیقى وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: یاابن رسول اللّه ! پس این آیه شریفه قرآن ((لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم ))(14) كه مقصود آب سرد و گوارا مى باشد، را چه مى گوئى ؟
حضرت با آواى بلند اظهار نمود: شما این چنین تفسیر كرده اید؛ و عدّه اى دیگرتان گفته اند: منظور طعام لذیذ است ؛ و نیز عدّه اى دیگر، خواب راحت و آرام بخش تعبیر كرده اند.
و سپس افزود: به درستى كه پدرم از پدرش ، امام جعفر صادق علیه السلام روایت فرموده است كه : خداوند متعال نعمت هائى را كه در اختیار بندگانش قرار داده است ، همه به عنوان تفضّل و لطف بوده است تا مورد استفاده و بهره قرار دهند.
و خداى رحمان اصل آن نعمت ها را مورد سؤ ال و بازجوئى قرار نمى دهد و منّت هم برایشان نمى گذارد، چون منّت نهادن در مقابل لطف و محبّت ، زشت و ناپسند است .
بنابر این ، منظور از آیه شریفه قرآن ، محبّت و ولایت ما اهل بیت رسول اللّه صلوات اللّه علیهم است كه خداوند متعال در روز محشر، پس از سؤ ال پیرامون توحید و یكتاپرستى ؛ و پس از سؤ ال از نبوّت پیغمبر اسلام ، از ولایت ما ائمّه ، نیز سؤ ال خواهد كرد.
و چنانچه انسان از عهده پاسخ آن برآید و درمانده نگردد، وارد بهشت گشته و از نعمت هاى جاوید آن بهره مى برد، كه زایل و فاسدشدنى نخواهد بود.
سپس امام رضا علیه السلام افزود: پدرم از پدران بزرگوارش علیهم السلام حكایت فرمود، كه رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب به علىّ بن ابى طالب علیه السلام فرمود:
اى علىّ! اوّلین چیزى كه پس از مرگ از انسان سؤ ال مى شود، یگانگى خداوند سبحان ، سپس نبوّت و رسالت من ؛ و آن گاه از ولایت و امامت تو و دیگر ائمّه خواهد بود، با كیفیّتى كه خداوند متعال مقرّر و تعیین نموده است .
پس اگر انسان ، صحیح و كامل اقرار كند و پاسخ دهد، وارد بهشت جاوید گشته و از نعمت هاى بى منتهایش بهره مند مى گردد.
کاتب امام رضا(ع) می گوید
امام رضا(ع) فرزند خود امام محمد تقی (ع) را در حالی که کودکی بیش در مدینه نبودند، جز با کنیه شان یاد نمی کردند و می فرمودند:« پسرم ابوجعفر(ع) به من این چنین نوشته» و ایشان را با تعظیم، مخاطب قرار داده و در نهایت بلاغت و زیبایی، جواب نامه هایشان را می دادن .
كار و اشتغال
دركتابهای تاریخی موضوع كار و اشتغال امام رضا (ع) كمتر پرداخته شده است
و این امر به خاطر دو مسئله مهم است: 1- زندگی ویژة امام رضا (ع) نسبت به دیگر امامان از نظر ظهور در جامعه و علنی شدن فعالیت او و بیرون آمدن امام از حالت تقیه بویژه در سالهای آخر عمر واز طرف دیگر مسئله ولایت عهدی او كه تقریباً همة مسائل دیگر را تحت شعاع قرار دادباعث شده است كه بیشتر تاریخ نگاران مبارزات سیاسی او را مطرح كرده و همة تلاشها و فعالیتهای دیگر او را تقریباً نادیده بگیرند و ادعا كرد بخش اعظم وقایعی كه درتاریخ زندگی امام رضا (ع) ثبت و ضبط شده مربوط به 5 سال آخر عمر اوست. 2- با بیانات و توضیحاتی كه اكثر مورخان در رابطه با كار و فعالیت حضرات معصومین از زمان امام امیرالمؤمنین (ع) و بعدها حتی از زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) داشتند شاید زیاد ضروری نمیدیدند كه مجدداً همان مباحث را تكرار نمایند. اصولاً كار حضرات معصومین (ع) و حتی انبیای پیشین اغلب شناخته شده و در حول و محور كشاورزی و گاهی هم حشمداری است و كم هستند عدة معصومان و یا انبیایی كه به اشتغالات دیگر سرگرم باشند.
كشتن ذوالرّیاستین در حمام
مرحوم علىّ بن ابراهیم قمّى از خادم حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام - به نام یاسر - حكایت كند:
روزى ماءمون - خلیفه عبّاسى - به همراه امام رضا علیه السلام و نیز وزیر دربارش - به نام فضل بن سهل معروف به ذوالرّیاستین - به قصد بغداد از خراسان خارج شدند و من نیز به همراه حضرت رضاعلیه السلام حركت كردم .
در بین راه ، در یكى از منازل جهت استراحت فرود آمدیم ، پس از گذشت لحظاتى نامه اى براى فضل بن سهل از طرف برادرش ، حسن ابن سهل به این مضمون آمد:
من بر ستارگان نظر افكندم ، چنین یافتم كه تو در این ماه ، روز چهارشنبه به وسیله آهن دچار خطرى عظیم مى گردى ؛ و من صلاح مى بینم كه تو و ماءمون و علىّ بن موسى الرّضا در این روز حمّام بروید و به عنوان احتجام یكى از رگ هاى خود را بزنید تا با آمدن مقدارى خون ، نحوست آن از بین برود.
وزیر نامه را به ماءمون ارائه داد و از او خواست تا با حضرت رضاعلیه السلام مشورت نماید، وقتى موضوع را با آن حضرت در میان نهادند، امام علیه السلام فرمود: من فردا حمّام نمى روم و نیز صلاح نمى دانم كه خلیفه و وزیرش به حمّام داخل شوند.
مرحله دوّم كه مشورت كردند، حضرت همان نظریّه را مطرح نمود و افزود: من در این سفر جدّم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم ، كه به من فرمود: فردا داخل حمّام نرو؛ و به این جهت صلاح نمى دانم كه تو و نیز فضل ، به حمّام بروید.
ماءمون پیشنهاد حضرت را پذیرفت و گفت : من نیز حمّام نمى روم و فضل مختار است .
یاسر خادم گوید: چون شب فرا رسید، حضرت رضا علیه السلام به همراهان خود دستور داد كه این دعا را بخوانند:
((نعوذ باللّه من شرّ ما ینزل فى هذه اللّیلة )) یعنى ؛ از آفات و شرور این شب به خدا پناه مى بریم .
پس آن شب را سپرى كردیم ، هنگامى كه نماز صبح را خواندیم ، حضرت به من فرمود: بالاى بام برو و گوش كن ، ببین آیا چیزى احساس مى كنى و صدائى را مى شنوى ، یا خیر؟
وقتى بالاى بام رفتم ، سر و صداى زیادى به گوشم رسید.
در همین اثناء، ناگهان ماءمون وحشت زده و هراسان وارد منزل حضرت رضا علیه السلام شد و گفت : اى سرور و مولاى من ! شما را در مرگ وزیرم ، ذوالرّیاستین تسلیت مى گویم ، او به حرف شما توجّه نكرد و چون حمّام رفت ، عدّه اى مسلّح به شمشیر بر او حمله كرده و او را كشتند.
و اكنون سه نفر از آن افراد تروریست ، دست گیر شده اند كه یكى از آن ها پسرخاله ذوالرّیاستین مى باشد.
پس از آن ، تعداد بسیارى از سربازان و افسران و دیگر نیروها - كه زیر دست ذوالرّیاستین بودند - به بهانه این كه ماءمون وزیر خود را ترور كرده است و باید خون خواهى و قصاص شود، به منزل ماءمون یورش بردند.
و عدّه اى هم مشعل هاى آتشین در دست گرفته بودند تا منزل ماءمون را در آتش بسوزانند.
در این هنگام ، ماءمون به حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام پناهنده شد و تقاضاى كمك كرد، كه حضرت آن افراد مهاجم را آرام و پراكنده نماید.
لذا امام علیه السلام به من فرمود: اى یاسر! تو نیز همراه من بیا.
بدین جهت ، از منزل خارج شدیم و به طرف مهاجمین رفتیم ، چون نزدیك آن ها رسیدیم ، حضرت با دست مبارك خویش به آن ها اشاره نمود كه آرام باشید و متفرّق شوید.
و مهاجمین با دیدن امام رضا علیه السلام بدون هیچ گونه اعتراض و سر و صدائى ، پراكنده و متفرّق شده و محلّ را ترك كردند؛ و ماءمون به وسیله كمك و حمایت حضرت رضا علیه السلام سالم و در امان قرار گرفت.
كفش دوز
فردی از دوستان میگوید روزی طرف صبح از راهی میگذشتم به دكان شخص كفش دوزی رسیدم چشمم كه بر او افتاد دیدم كه چهرة روشنی دارد اما لكنت زبان دارد و از زبانش تصور كردم كه اهل ایران نمیباشد. زمانی پیش آمد تا با او صحبت كنم او گفت من از كودكی مسیحی بودم و حال مسلمانم. دو ماهه بودم پدرم زن دیگری گرفت در دو سالگی پدرم هم مرد و من نزد خویشان خود بودم در 16 سالگی به ایران و به طوس آمدم پس از چند ماه مریض شدم تا این كه مرض من بسیار شدت كرد. شبی با دل شكسته به درگاه خدا به راز ونیاز مشغول شدم و به خواب رفتم و در عالم خواب خود را در حرم مطهر امام رضا (ع) دیدم مرا وحشت گرفت ناگاه دیدم از ضریح نوری ظاهر شد و دیدم در جواهر ضریح باز شد و وجود مقدس امام رضا (ع) بیرون آمد عرض كردم غریبم از وطن آواره و بیمارم برای شفا آمدهام پس از بیداری چون خودم را سالم دیدم به بعضی از همسایگان خود خوابم را گفتم پس از آن اسلام اختیار كردم سپس به روسیه رفتم و چون تحصیلاتم كافی بود رئیس كارخانه شدم با دختری پاكدامن كه پنهانی مسلمان شده بود ازدواج كردم و به مشهد آمدیم .حالادو دختر دارم كه آنها را به همسری دو سید كه در آستان مقدس، زیارت خوانی میكنند درآوردم و خودم هم افتخار كفش دوزی برای مسلمانان را دارم.
(كرامات رضویه ج 1 ص 186 – 185).