برروی دست ماندن این بارها بس است
غیرازتوروزدن به خریدارها بس است ...
درلطف تو تحمل آه فقیر نیست ....
فیاض راصدای گرفتارهابس است ...
این نفس مانع است،خودت برطرف نما
بین من وتو چیدن دیوارها بس است
من بندگی زترس جهنم نمی کنم
بنده شدن بخاطر اجبارها بس است!
خیلی گناه می کنم وتوبه می کنم ...
دیگر بس است،اینهمه تکرارها بس است
این بارا بخر...که دگر راحتم کنی ....
بیهوده رفتن سر بازارها بس است...
تو سفره را برای همه پهن می کنی
درمهربانی تو همین کارها بس است .
مارابهشت هم نبر ....اما قبول کن
لبخند تو برای گنه کارها بس است
آری فقط رضا مرا رد نمی کند....
از این به بعد رفت دربارها بس است ....
شعرازعلی اکبر لطیفیان