وقتی که امام علی بن موسی الرضا در آخرین سفری که طی آن به افتخار شهادت نایل آمد وارد نیشابور گردید ،سوار بر استری ابلق در کجاوه پوشیده بود ،به دروازه ی نیشابور که رسید دو تن از حافظان احادیث نبوی و دست اند کاران سنت محمدی یعنی ابوزرعه رازی و محمد بن مسلم طوسی به اتفاق گروهی بی شمار از طالبان علم و حدیث به استقبال ایشان آمدند .
آن دو گفتند :ای سید بزرگوار و ای فرزند ائمه ی گرانقدر ،به حق پدران پاک و اجداد گرامی ات آیا می شود که چهره ی مبارک خود را به ما بنمایی و حدیثی به نقل از پدرانت از جدت محمد صلی الله علیه و آله برایمان روایت کنی تا یادگاریاز تو نزدما باشد؟امام دستور داد تا استر را متوقف کنند و حجاب از کجاوه برگیرند و چشم مشتاقان را به جمال روشن و مبارک خود منور فرمودند .دو زلفشان بر شانه ها رسیده بود.مردم همگی از طبقات مختلف برخاستند تا ایشان را ببینند گروهی گریه می کردند ،گروهی دیگر خود را به خاک می مالیدند و گروهی نیز به دست و پای او افتاده بودند .علما و فقها و مردم همگی فریاد بر آوردند:گوش کنید و آرام بگیرید و گوش جان بسپارید تا سخنی بشنوید که برایتان سود مند باشد و این همه با گریه و ناله خود آزارمان ندهید .امام رضا علیه السلام به سخن در آمده فرمود:پدرم موسی کاظم به نقل از پدرش جعفر صادق به نقل از پدرش محمد باقر به نقل از پدرش امام زین العلبدین به نقل از پدرش سید الشهدا ءبه نقل از پدرش علی بن ابی طالب حدیثم کرده ،می گوید:حبیب و نور چشم ،رسول خدا به نقل از جبرئیل حدیثم کرد :خداوند سبحان را شنیدم که فرمود :
کلمه ی لا اله الاالله دژ من است و هر کس آن را بر زبان آورد وارد دژمن شده است و هرکس وارد دژمن شود از عذابم در امان خواهد بود .
سپس پرده کجاوه را انداخت و به راه خود ادامه داد کاتبان را که شمردند بالغ بر بیست هزار تن بودند.
در هنگام حرکت استر ،سر مبارک خود را از کجاوه بیرون آورد و رو به سوی آنان فرمود به شرو طی است و من از آن شروطم.
اباصلت گوید:امام رضا (ع) زمانی که از مدینه به ایران به سوی مامون می رفت چون به منطقه ده سرخ رسید.گفتند:یابن رسول الله ظهر شده نماز نمی خوانید ؟حضرت پیاده شد و آب طلبید . گفتند :آب به همراه نداریم .پس به دست مبارک خود زمین را کاوید به اندازه ای آب جوشید که آن حضرت و هر که با او بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقی است.
چون وارد سناباد شد پشت مبارک خود را به کوهی گذاشت که از سنگ آن کوه دیگها می تراشیدند و فرمود:خداوندا به این کوه سود ببخش و در ظرفی که از این کوه تراشند هرچه گذارند برکت ده و فرمود برای آن حضرت دیگها از سنگ تراشیدند و دستور داد طعامش را جز در آن دیگها نپزند .مردم از آن روز به بعد دیگها و ظرفها از آن تراشیدند و برکت یافتند.
منبع."کتاب شمس ولایت زندگینامه ی حضرت رضا . حاج ید الله بهتاش. ص41."