دلم به مهر تو و آستان تو بند است
چو آهويی كه پناه از تو آرزومند است
بر آستان تو عمری سر ارادت ماست
دلم به زلف تو ای دوست، سخت پابند است
چه جای عقل؟! جنون می كشد به صحرايم
چو عشق جلوه نمايد، چه فرصت پند است؟!
خوشيم در حرمت خلوت تماشا را
چو شيشه ايم كه با جوش باده خرسند است
سرم سلامت از اين سجده بر نخواهد خاست
كدام تيغ به ابروی دوست مانند است!؟
طواف كوی تو كردم، سروش غيبم گفت:
كه بر طواف رضايت، رضا خداوند است
در اين شبی كه منم، شوق آفتابم نيست
جمال دوست مرا مهر بی همانند است
به مشعر و عرفاتم، جمال حضرت توست
ندانم اين چه طواف است و اين چه ترفند است
به شهد نام شما دم به دم سخن گويم
كرامتی، كه سزاوار طوطيان، قند است
اگر كه هيچ ندارم تو را شفيع آرم
خداي داند و تو، با توام چه پيوند است
برای جد تو عمری گريستم چون شمع
به روز حشر، مرا آرزوی لبخند است
تهی مباد مرا دست خواهش از كرمت
تو را به حرمت زهرا، كه سخت سوگند است