حضرت رضا علیه السلام در سال 183 هجری قمری عهدهدار امامت شد و مدّت امامتش بیست سال بهطول انجامید. دوران امامت پیشوای هشتم از نظر سیاسی و فرهنگی از اهمیّت و حساسیّت خاصی برخوردار بود. روند تحولات سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی در این مقطع بگونهای بود که افکار عمومی را بیش از پیش متوجه مکتب اهل بیت علیهم السلام میکرد.
شرایط سیاسی
هارون، خلیفه مقتدر عباسی میپنداشت پس از به شهادت رساندن موسی بن جعفر علیه السلام اوضاع سیاسی بر وفق مراد او پیش خواهد رفت و باقی مانده مخالفان حکومت از سرگذشت امام کاظم علیه السلام عبرت گرفته تسلیم خواهند شد، ولی برخلاف پندار وی، کشور اسلامی در سالهای آخر زمامداری هارون دستخوش ناآرامیها و شورشها گردید و از هر جا صدای مخالفت و اعتراض برخاست؛ از حجاز و عراق گرفته تا ماوراءالنهر، سمرقند، خراسان، سیستان، آذربایجان و شام؛ همه جا از گسترش جوّ ناامنی و بیثباتی سیاسی در جامعه و آبستن آن برای تحولات جدید خبر میداد.
نارضایتی و کشمکش حتی به درون دربار راه یافت. برخورد خصمانه و دور از انتظار هارون با برمکیان و کشتن و به زندان افکندن سران آنان، زنگ خطر را برای همه چاکران به صدا درآورد و دلسردی و نفرت آنان را نسبت به هارون بیشتر کرد. بگونهای که خلیفه احساس میکرد همه اطرافیان انتظار مرگ او را میکشند.
شرایط فرهنگی
سیاست درهای باز عباسیان بویژه مأمون در زمینه مسائل فرهنگی، دانشمندان و صاحبنظران را از نقاط مختلف جهان راهی مرکز خلافت اسلامی کرد و موجب بروز شبههها و ابهامهای زیادی در اعتقادات مسلمانان گشت. بحثهای کلامی از سوی جریانهای گوناگون فکری به سرعت رو به رشد و توسعه نهاد و در هر زمینه نظری پدید آمد.
موضوع امامت در کنار بحث توحید و عدل از مباحث جنجالبرانگیز محافل علمی آن عصر بود. محدودیّتهایی که عباسیان برای شیعیان و نیز پیشوایان آنان ایجاد کرده بودند، دسترسی ایشان را به امامان علیهم السلام برای فراگیری اعتقادات صحیح، با مشکلاتی مواجه کرده بود.
علاوه بر این، اختلافات و کشمکشهای جدید بر سر مسأله امامت، از سوی برخی شیعیان و یاران موسی بن جعفر علیه السلام برآشفتگی اوضاع فرهنگی جامعه اسلامی میافزود.
پس از شهادت امام کاظم علیه السلام میان شیعیان در مسأله امامت دو نظر پیدا شد:
بیشتر شیعیان به امام رضا علیه السلام روی آورده و به امامتش گردن نهادند؛ ولی تعداد اندکی در امامت موسی بن جعفر علیه السلام توقف کرده، آن حضرت را در سلسله امامت، آخرین فرد پنداشتند. این افراد «واقفیّه» و «ممطوره» نام گرفتند.
مورخان، عامل اصلی پیدایش واقفیّه را مال دوستی و دنیاپرستی سران این فرقه انحرافی دانسته و نوشتهاند:
امام كاظم علیه السلام تعدادی از یاران خود را مأمور جمعآوری اموال و وجوه شرعی كرده بود. با طولانی شدن مدت زندانی آن حضرت اموال زیادی نزد اینان گرد آمد. هنگامی كه آن بزرگوار به شهادت رسید امام رضا علیه السلام از آنان خواست اموالی را كه نزد خود دارند به وی تحویل دهند.
بعضی از وكلا برای تصاحب اموال گرد آمده، دین خود را به دنیا فروختند و در پاسخ به خواسته امام زمانشان، منكر رحلت امام كاظم شدند. چهرههای برجسته جریان انحرافی واقفیّه عبارتند از: زیاد بن مروان قندی، علی بن ابی حمزه بطائنی، عثمان بن عیسی رواسی و احمد بن ابی بِشْر سرّاج.
افكار انحرافی بنیانگذاران مكتب وقف كه برخی از آنان از چهرههای سرشناس و نزدیك به امامان علیهم السلام بودند، پیامدهای ناگواری در جامعه شیعی بر جای گذاشت كه كمترین آن، تضعیف جایگاه امامت، ایجاد اختلاف میان مسلمانان و مشغول ساختن افكار عمومی به مسائل انحرافی و غفلت از نیرنگ هاو توطئههای اساسی دشمن و مشغول ساختن بخشی از وقت پیشوای هشتم جهت پاسخگویی به شبهات واقفیّه و برملا كردن چهرههای شیطانی آنان بود. از این رو، امامان علیهم السلام از این جریان به فتنه تعبیر كردهاند.
نویسنده: غلامرضاساجدی راد