اصولاً رسول اکرم(صلی الله علیه واله) و ائمه علیهمالسلام طبق روایاتی که داریم قبل از این عالم انواری بودهاند در ظلّ عرش و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردم امتیاز داشته اند.»(1)
حضرت امام خمینی ضمن بیان مطلب فوق افزودهاند: « و مقاماتی دارند ـ الی ماشاء اللّه ـ چنانکه در روایات معراج جبرئیل عرض میکند: ... هرگاه کمی نزدیکتر میشدم، سوخته بودم.(2) با این فرمایش که ... ما با خدا حالاتی داریم که نه فرشته مقرب آن را میتواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل.(3) این جزء اصول مذهب ماست که ائمه علیهمالسلام چنین مقاماتی دارند. چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوی برای حضرت زهرا علیهاالسلام هم هست.(4)»(5)
پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و تنها هدف و مقصدشان نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی پرتوافشانی کرده و میکند.
در این مختصر با استفاده از رهنمودهای معصومین علیهمالسلام و علمای بزرگوار در محضر درخشانترین سیمای نورانی از تبار امام کاظم علیهالسلام و آفتاب خطّه خراسان مینشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا میگیریم.
دستت نمیرسد که بچینی گلی ز شاخ باری بپای گلبن ایشان گیاه باش
1 ـ عبادت و نیایش
امام خمینی مینویسد: فرموده ائمه علیهمالسلام که: «عبادت ما عبادت احرار است که فقط برای حب خداست، نه طمع به بهشت یا ترس از جهنم است» از مقامات معمولی و اول درجه ولایت است. از برای آنها در عبادات حالاتی است که به فهم ما و شما نمیگنجد.(6)
و در جای دیگر میفرماید: شما خیال میکنید گریههای ائمه طاهرین علیهمالسلام و ... برای تعلیم بوده و میخواستهاند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند از خوف خدا میگریستند و میدانستند راهی که در پیش دارند پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک است. از مشکلات، سختیها ناهمواریهای عبور از صراط که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت میباشد و از میان جهنم میگذرد خبر داشتند. از عوالم قبر، برزخ، قیامت و عقبات هولناک آن آگاه بودند از این روی هیچگاه آرام نداشته و همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه میبردند.(7)
شیخ صدوق (متوفا به سال 381) از ابراهیم بن عباس نقل میکند که:
حضرت رضا علیهالسلام در شب کم میخوابید و بیشتر بیدار میماند، اکثر شبهایش را از اول شب تا صبح احیا میداشت (و به عبادت و نیایش میپرداخت).(8)
و حتی اهل منزل خود را به نماز شب وادار میساخت. شیخ صدوق در جای دیگر از رجاء بن ابیضحاک نقل میکند که وی گفت: مأمون به من مأموریت داد تا حضرت رضا علیهالسلام را (به اجبار) از مدینه به مرو بیاورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصی امام را بیاورم و وی را از قم عبور ندهم (چون مرکز شیعیان بود و احتمال شورش میرفت) و شب و روز میبایست به نگهبانی از آن حضرت مشغول باشم. از مدینه تا مرو با حضرت بودم، به خدا سوگند کسی را مانند او در تقوا و کثرت ذکر خدا و خوف از او در تمام اوقات ندیدم. و سپس به تفصیل، کیفیت ادای نمازها و ذکرها و راز و نیازهای حضرتراشرحمیدهد.(9)
آن حضرت درباره وحشت و هراس شیطان از نماز و نمازگزار میفرماید: شیطان همواره از مؤمنی که مراقب وقت نمازهای پنجگانهاش باشد در هراس است و در صورتی که وی نمازهای خود را ضایع کند بر او جرأت پیدا میکند و کم کم او را در گناهان بزرگ میاندازد.(10)
برخیز و شست و شو کن با اشک خود وضو کن تحصیل آبرو کن در پیشگاه یزدان
دور افکن این ریا را وین کبر و این هوی را یکدم بخوان خدا را چون عاشقی پریشان
2 ـ انس به قرآن و تأمل در آن
اصولاً پیوند میان قرآن و عترت پیوندی عمیق، جاودانه و پایدار است که حدیث شریف ثقلین بدان شهادت داده است. شیخ صدوق از یکی از معاصران حضرت چنین نقل کرده است: همه کلام حضرت و جوابها و مثالهایش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز یک بار قرآن را ختم میکرد و میفرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم میتوانم آن را ختم نمایم اما هرگز به آیهای نمیرسم مگر اینکه در معنای آن و اینکه درباره چه چیزی و در چه وقتی نازل گشته، میاندیشم.(11)
آن حضرت در مورد پیروی از قرآن میفرماید: قرآن کلام و سخن خداست از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه میشوید.(12)
3 ـ اطاعت از ولی امر
اساسا تمامی ائمه اطهار علیهمالسلام تا قبل از رسیدن به مقام امامت مطیعترین فرد نسبت به ولی امر خویش بودهاند.
امام کاظم علیهالسلام فرمودهاند: «علی، پسرم، بزرگترین فرزندم است و سخنانم را شنواتر و دستوراتم را مطیعتر است».(13)
و اینک ما که در زمان غیبت حضرت صاحب العصر علیهالسلام بسر میبریم نیز بایستی با تمام توان خویش از ولایت فقیه که منصب نمایندگی از جانب حضرت حجت(علیه السلام) است، حمایت و پاسداری نماییم. و چه بسیار دور از حقیقتاند آنان که با طرح شبهات کودکانه میخواهند اصل ولایت فقیه را زیر سؤال برند، در صورتی که اطاعت از ولی فقیه در زمان غیبت، مورد تصریح حضرات معصومین علیهمالسلام قرار گرفته است و حضرت امام خمینی نیز به تفصیل در کتاب ولایت فقیه به شرح آن پرداختهاند.
در قسمتی از کتاب فوق میخوانیم:
الفقهاء امناء الرسل .. همانطور که پیغمبر اکرم مأمور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهای عادل هم بایستی رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند و نظام اجتماعی اسلام را مستقر گردانند.(14)
4 ـ علم و دانش
شیخ طبرسی (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل میکند که: .. امام کاظم علیهالسلام همواره به فرزندان خویش میفرمود: این برادر شما، علی بن موسی، عالم آل محمد است، پس از وی در مورد ادیان خود بپرسید و آنچه به شما تعلیم میدهند را حفظ کنید، چرا که از پدرم (امام صادق علیهالسلام ) چندین بار شنیدم که میفرمود: عالم آل محمد در صلب توست و ای کاش او را درک میکردم.(15)
یک بار خود آن حضرت فرمودند: من در روضه (مسجد النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ) مینشستم، در مدینه دانشمندان زیادی بودند، هرگاه یکی از آنها در پاسخ دادن به مطلبی عاجز میگشت، همگی به من اشاره میکردند و مسائلی را پیش من میفرستادند و من به آنها پاسخ میدادم.(16)
آری! از سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ.
شیخ طبرسی از هروی نقل کرده است که: هیچ کس را دانشمندتر از علی بن موسی الرضا علیهالسلام ندیدم و هیچ دانشمندی نیز وی را ندید مگر اینکه همانند من به فضل و دانش او شهادت داد.(17)
شیخ صدوق مینویسد: مأمون افرادی را از فرقهها و گروههای مختلف و گمراه دعوت میکرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پیروز شوند و این به جهت حقد و حسدی بود که نسبت به آن حضرت در دل داشت، اما امام با کسی به بحث ننشست جز آنکه در پایان به فضیلت آن حضرت اعتراف کرد و در برابر استدلال امام سر فرود آورد.(18)
آری «چراغی را که ایزد برفروزد» هیچکس را توان خاموشی آن نخواهد بود.
خود حضرت امام رضا علیهالسلام میفرماید: ... آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صائبین با زبان عبری خودشان و بر هربذان با زبان فارسیشان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت خودشان استدلال کنم. و آنگاه که هر دستهای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند مأمون در مییابد مسندی که بر آن تکیه کرده است حق او نیست و در این هنگام پشیمان میگردد. سپس فرمود: «ولا حول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم».(19)
5 ـ امر به معروف و نهی از منکر
طبق تصریح آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام امر به معروف و نهی از منکر از اهمیت ویژهای برخوردار است و اصولاً سایر واجبات به واسطه آن دو برپا میگردند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرموده است: امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید که در غیر این صورت ستمگران بر شما مسلط میگردند و آنگاه هر قدر هم که دعا کنید اجابت نمیشود.(20)
در جای دیگر نیز فرمودهاند: قوام دین در سه چیز خلاصه میشود: امر به معروف، نهی از منکر و اقامه حدود.(21)
با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که بالاترین جهاد سخن عدلی است که نزد فرمانروای ظالمی ایراد گردد حضرت رضا علیهالسلام در مقاطع مختلف زندگی خویش با جلوههای گوناگون توانست با بالاترین جهاد سیاستهای باطل زمامداران ستمگر زمان خویش را نقش بر آب نماید و چهره حق و حقیقت را بنمایاند.
نقش امر به معروف و نهی از منکر به حدّی در زندگی آن حضرت بارز بود که یکی از مهمترین علل شهادت حضرت رضا علیهالسلام محسوب میگردد. مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا علیهالسلام در باب اسباب شهادت آن حضرت، سه خبر نقل کرده است که مؤید ادعای مزبور میباشد.(22)
و جالب اینجاست که در ضمن خبر اول حضرت به پرونده ثروتهای بادآورده مأمون و غیرقانونی بودن آنها نیز اشارت کرده است.
مرحوم شیخ کلینی (متوفا به سال 329) درباره عذاب تارکان امر به معروف و نهی از منکر حدیثی از امام رضا علیهالسلام نقل کرده که آن حضرت از قول رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: زمانی که امت من نسبت به امر به معروف و نهی از منکر سهل انگاری کنند و مسؤولیت را به گردن یکدیگر اندازند (و هر کس منتظر این باشد که دیگری آن را انجام دهد) در این صورت بایستی منتظر عذاب الهی باشند و این کار آنها به منزله اعلان جنگ با خداست.(23)
یکی از کنیزان مأمون چنین گفته است: «هنگامی که در منزل مأمون بودیم در بهشتی از خوردنیهای و نوشیدنیها و بوی خوش و پول فراوان بسر میبردیم اما همین که مأمون مرا به امام رضا علیهالسلام بخشید دیگر از آن همه ناز و نعمت خبری نبود، زنی که سرپرست ما بود، شب ما را بیدار میکرد و به نماز وادار میساخت که بر ما سخت و گران میآمد و آرزو میکردم از آنجا رهایی یابم ..»(24)
که البته به زودی توسط حضرت به دیگری بخشیده شد زیرا لیاقت خدمت در منزل امام را نداشت.
همانطور که ملاحظه میشود، امام نسبت به نماز شب خواندن اهل منزل عنایت داشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند که آنها را در آن موقع بیدار نمایند.
در اینجا یادآوری این نکته بجاست که میان «تحمیل عقیده» و «تحمیل عمل در برخی امور» تفاوت وجود دارد. در قرآن کریم میخوانیم: «لا اکراه فی الدّین»(25) [در دین تحمیل عقیده راه ندارد.] در صورتی که تحمیل عمل در برخی از موارد که مصلحت بالاتری وجود دارد نه تنها جایز بلکه ضروری میباشد. به عنوان مثال وقتی معلمی دلسوز، دانشآموز خود را به انجام پارهای از تکالیف وادار میسازد، هیچگاه نمیخواهد تحمیل عقیده نماید بلکه به خاطر در نظر گرفتن صلاح و مصلحت دانشآموزش به وی نوعی عمل را اجبار میکند و چه بسا همان دانشآموز پس از رسیدن به مدارج عالی علمی از کار معلم بسیار خشنود و دلشاد گردد.
تذکرات دلسوزانه خمینی کبیر را مروری دوباره کنیم: باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران میشود از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است بطورقاطع اگر جلوگیری نشود همه مسؤول میباشند و مردم و جوانان حزباللّهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند خودشان مکلف به جلوگیری هستند خداوند تعالی مددکار همه باشد.(26)
6 ـ هشیاری سیاسی و سازش ناپذیری
ائمه علیهمالسلام نه فقط خود با دستگاههای ظالم و دولتهای جائر و دربارهای فاسد مبارزه کردهاند بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نمودهاند، بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه و مستدرک و دیگر کتب هست که « از سلاطین و دستگاه ظلمه کنارهگیری کنید و به دهان مداح آنها خاک بریزید، هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد چنین و چنان میشود ..» خلاصه دستور دادهاند که با آنها به هیچ وجه همکاری نشود و قطع رابطه بشود.(27)
امام خمینی در جای دیگر اینطور میفرمایند: ائمه ما علیهمالسلام همه شان کشته شدند برای اینکه همه اینها مخالف با دستگاه ظلم بودند اگر چنانچه امامهای ما تو خانههایشان مینشستند .. محترم بودند، روی سرشان میگذاشتند ائمه ما را، لکن میدیدند هر یک از اینها حالا که نمیتواند لشکرکشی کند از باب اینکه مقتضیاتش فراهم نیست، دارد در زیرزمینی اینها را از بین میبرد، اینها را میگرفتند حبس میکردند ..(28)
مرحوم شیخ کلینی از قول یکی از یاران امام رضا علیهالسلام مینویسد:
پس از آنکه حضرت رضا علیهالسلام به امامت رسید سخنانی ایراد فرمود که بر جان وی ترسیدیم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبی آشکار کردی که بیم داریم این طاغوت (هارون) بر علیه شما اقدامی کند، و حضرت در جواب فرمود: هر کاری میتواند انجام دهد ..(29)
یکی دیگر از یاران حضرت میگوید: به امام عرض کردم: شما خود را به این امر (یعنی امامت) شهره ساخته و جای پدر نشستهاید، در حالی که از شمشیر هارون خون میچکد (و دوران اختناق عجیبی حکمفرماست، شما با چه جرأتی چنین میکنید؟!) که آن حضرت با پاسخ خود به وی فهماند که این مسائل و مأموریتهای ائمه علیهمالسلام قبلاً از جانب الهی تعیین شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.(30)
امام هشتم با هشیاری سیاسی خویش توانست پس از مرگ هارون (که در سال دهم از امامت حضرت اتفاق افتاد) در دوران نزاع و کشمکشهای میان دو برادر (یعنی امین و مأمون) به ارشاد و تعلیم و تربیت شیعه ادامه دهد. و بالاخره پس از به قدرت رسیدن مأمون، با حرکتها و موضعگیریهای دقیق و حکیمانه نقش عظیم خویش را به خوبی ایفا نمود.
همانطور که معروف است مأمون در میان خلفای بنیعباس از همه داناتر و زیرکتر بود، از علوم مختلف آگاهی
داشت و تمام اینها را وسیلهای برای پیشبرد قدرت شیطانی خویش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فریبی وی بود. وی با طرح یک نقشه حساب شده، ولایت عهدی حضرت را پیشنهاد کرد که اهداف مختلفی را دنبال مینمود از جمله: در هم شکستن قداست و مظلومیت امامان شیعه و پیروانشان، مشروعیت بخشیدن به حکومت خویش و خلفای جور قبلی و کسب وجهه و حیثیت برای خویش، تخطئه شیعیان مبنی بر عدم اعتنا به دنیا و ریاست، کنترل مرکز و کانون مبارزات، دور کردن امام از مردم و تبدیل امام به یک عنصر درباری و توجیهگر دستگاه.
مقام معظم رهبری حضرت آیةاللّه خامنهای (مدظله العالی) ضمن برشمردن و توضیح اهداف فوق فرمودهاند:
در این حادثه، امام هشتم علی بن موسی الرضا علیهالسلام در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن میتوانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. در این نبرد رقیب که ابتکار عمل را بدست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بیسابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز میشد و اگر میتوانست آنچنانکه برنامهریزی کرده بود کار را به انجام برساند یقینا به هدفی دست مییافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن ابیطالب علیهالسلام هیچیک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند یعنی میتوانست درخت تشیع را ریشهکن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافتهای طاغوتی فرو رفته بود بکلی نابود سازد. اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد و نه فقط تشیع ضعیف یا ریشهکن نشد بلکه حتی سال دویست و یک هجری یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت یکی از پر برکتترین سالهای تاریخ تشیع شد و نفس تازهای در مبارزات علویان دمیده شد و این همه به برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حکیمانهای بود که آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.(31)
آری نمونههای هشیاری و تیزبینی آن حضرت در قضایای متعددی جلوهگر است مانند ماجرای نماز عید که هر چند با پیشنهاد مأمون بود اما حرکت و شیوه حضرت به گونهای بود که مأمون دستور جلوگیری از اقامه نماز را صادر کرد و به قول رهبر عزیزمان «مأمون را در میدان نبردی که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد.»
7 ـ تواضع و فروتنی
مرحوم شیخ صدوق به نقل از یکی از معاصران حضرت رضا علیهالسلام مینویسد:
چون سفره انداخته میشد، غلامانش حتی دربان و نگهبان نیز با او سر یک سفره مینشستند.(32)
مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نیز مینویسد:
روزی امام وارد حمام شد، مردی (که حضرت را نمیشناخت) از وی درخواست کرد تا او را کیسه کشد، امام نیز پذیرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفی کردند و او با کمال شرمندگی و سرافکندگی از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا علیهالسلام او را آرام نمود و به کار خود همچنان ادامه داد.(33)
مرحوم کلینی طبق حدیثی فرموده: شبی امام مهمان داشت، در میان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواست آن را اصلاح نماید ولی حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.(34)
مرحوم علامه مجلسی (متوفا به سال 1111) چنین نقل کرده است: مردی از اهالی بلخ گوید: در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وی سفره انداخته شد و خدمتکاران و غلامان، چه سیاهان و چه غیر ایشان، همگی را بر سر یک سفره نشاند، به امام عرض کردم: فدایت شوم خوب بود برای اینها سفره جداگانهای میانداختید. حضرت فرمود: ساکت باش. پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است و پاداش و جزا (فقط) به عمل بستگی دارد (نه بر حَسَب و نَسَب و جاه و مقام).(35)
8 ـ احترام و محبت به دیگران
مرحوم اِربلی (از دانشمندان قرن هفتم) در خبری که نقل نموده است از قول یکی از معاصران امام رضا علیهالسلام
مینویسد: هرگز ندیدم که امام در سخن خویش نسبت به کسی بیاحترامی کند و هرگز ندیدم که کلام دیگری ر اقطع کند، و میگذاشت تا سخنانش به پایان رسد .. هیچگاه در برابر کسی که مقابلش نشسته بود پاهایش را دراز نمیکرد و تکیه نمیزد. هرگز ندیدم به هیچیک از خدمتکاران و غلامانش ناسزا گوید ..(36)
آن حضرت فرموده است: محبت به دیگران نیمی از عقلانیت و خرد ورزی است.(37)
و از آنجا که درصد قابل توجهی از کینهها و دلخوریها به سبب سخنان بیمورد و بعضا نیشداری است که نسبت به یکدیگر اظهار میگردد و شاید در اکثر موارد نیز بیقصد و غرض باشد آن حضرت فرمودهاند: سکوت موجب جلب محبت میگردد.(38)
9- احترام به حقوق دیگران :
سلیمان جعفرى مىگوید:... من با حضرت رضا(علیه السلام) وارد منزلشان شدیم، حضرت دیدند غلامانشان مشغول گلکارى هستند و کارگر سیاه چهرهاى هم با آنها مشغول کار است. حضرت فرمود، این کیست با شما؟ غلامان گفتند او را آوردهایم به ما کمک کند و چیزى هم به او بدهیم. حضرت فرمود، آیا مزد او را معین کردهاید؟ گفتند نه، ما هر چه به او بدهیم راضى است.
حضرت بسیار خشمگین شدند به طورى که مىخواستند غلامان خود را با تازیانه ادب کنند، من پیش رفته گفتم، فدایتان شوم چرا ناراحت شدید؟! حضرت فرمود: آخر من چندین بار آنها را از مانند این کار منع کردهام که به هیچ کس کارى ندهند مگر مزد و اجرت او را تعیین کنند.- اى سلیمان- بدان اگر کارگرى براى تو کارى کرد بدون تعیین اجرت غالبا چنین است- اگر سه برابر اجرتش را هم به او بدهى باز گمان مىکند. کم دادهاى و اگر مزد او را تعیین کردى، اگر همان مقدار هم بدهى ترا سپاسگزار است و اگر یک ذره اضافه کنى آنرا بحساب مىآورد و مىفهمد که به او زیادى هم دادهاى.
10- حرمت مؤمن :
یسعبن حمزه مىگوید: من در مجلسى با حضرت رضا(علیه السلام) مشغول صحبت بودم و عده زیادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند که مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام کرد و عرضه داشت من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مىآیم، زاد و توشهام گم شده اگر ممکن است کمکى بفرمائید که من به شهرم برسم که این نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسیدم آنرا از جانب شما صدقه مىدهم چون من احتیاجى به صدقه ندارم.
حضرت فرمود: بنشین، خدا ترا رحمت کند. حضرت رو کردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى که متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سلیمان جعفرى و خیثمه باقى ماندیم. حضرت فرمود، اجازه مىدهید من به داخل منزل بروم؟
بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارک خود را از بالاى در خارج کردند و فرمودند: کجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اینجا هستم. حضرت فرمود: این دویست دینار را بگیر و کار خود را انجام بده و به آن متبرک شو و از طرف من هم لازم نیست صدقه دهى، بیرون برو که من ترا نبینم و تو مرا نبینى. آن مرد خارج شد. وقتى حضرت آمدند، سلیمان گفت فدایت شوم شما که عطاى وافر و زیادى به این مرد فرمودید چرا روى نازنین خود را از او پوشاندید؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهرهاش ببینم. آیا مگر نشیندهاى که رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: هر کس حسنه و کار نیک خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر کس سیئه و کار زشت خود را آشکار کند خوار مىشود و هر کس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشیده خواهد شد؟!
11- ارزش طعام مساکین :
معمربن خلاد مىگوید: وقتى حضرت رضا(علیه السلام) مىخواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مىگذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مىریختند و مىفرمودند آنرا به مساکین بدهند. سپس این آیه مبارکه را قرائت مىفرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان. آن گردنههاى سخت را نتواند پیمود» و بعد مىفرمود، چون خداوند مىدانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.
اخلاق امام رضا (علیه السلام) در بیان روایات :
او بسیار به مستمندان رسیدگى مىکرد. به دادن صدقه به ویژه در شبهاى تار و به صورت پنهانى بسیار مبادرت مىکرد. با خدمتگزارانش کنار یک سفره مىنشست و غذا مىخورد. هیچ فرقى میان غلامان و اشراف و اقوام و بیگانگان نمىگذاشت، مگر براساس تقوا. همواره متبسم و خوشرو بود. بهترین بخش غذاى خود را قبل از تناول، براى گرسنگان جدا مىساخت. با فقرا مىنشست. در تشییع جنازه شرکت مىجست. خدمتکارى را که مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمىخواند. با صداى بلند و با قهقهه هرگز نمىخندید. رفع نیاز مؤمنان و گرهگشایى از ایشان را بر دیگر کارها مقدّم مىداشت. روى حصیر مىنشست. قرآن زیاد تلاوت مىکرد. با گفتارش دل کسى را نرنجانید. سخن هیچ کس را ناتمام نمىگذاشت و نمىشکست. هیچ نیازمندى را تا حد امکان رد نکرد. پاى خود را هنگام نشستن در حضور دیگران دراز نمىکرد. در حضور دیگران همواره از دیوار فاصله داشت و هیچ گاه تکیه نزد. همواره یاد خدا بر زبان جارى داشت. از اسراف و تبذیر سخت پرهیز داشت. به مسافرى که پول خود را تمام و یا گمکرده بود، بدون چشمداشت، هزینه سفر مىداد. در دادن افطارى به روزهداران کوشا بود. به عیادت بیماران مىرفت. در معابر عمومى، آب دهان خود را نمىانداخت. از میهمان شخصا پذیرایى مىکرد. هنگامى که بر جمعى کنار سفره وارد مىشد، اجازه نمىداد تا براى احترام وى از جاى برخیزند. به سخن دیگران که وى را مورد خطاب قرار داده، از او پرسشى داشتند، با دقت کامل گوش مىداد. خویش را به بوى خوش معطر مىکرد، به خصوص براى نماز. به نظافت جسم و لباس به ویژه موى سر توجّه داشت. قبل از غذا دستها را مىشست و با چیزى خشک نمىکرد، بعد از غذا نیز آنها را مىشست و با حولهاى خشک مىکرد. اگر غذایى از حد نیاز زیاد مىآمد، آن را هرگز دور نمىریخت. در حضور دیگران به تنهایى چیزى نمىخورد. بسیار بردبار و شکیبا بود. کارگرى را که به مبلغ معین اجیر مىکرد، در پایان افزون بر مزدش به او عطا مىکرد. با همگان با رافت و خوشرویى روبرو مىشد. بسیار فروتن بود. به فقرا و بیچارگان بسیار مىبخشید و آن را براى خود پس انداز مىدانست. (39)
کتاب فضل ترا آب بحر کافی نیست
که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم
پی نوشت ها:
(1) بحارالانوار 5 : 261.
(2) همان 18: 382.
(3) بصائر الدرجات: 23.
(4) بحارالانوار ج 43 ص12 به بعد.
(5) ولایت فقیه: 67، قطع جیبی.
(6) شرح چهل حدیث: 57.
(7) جهاد اکبر: 287، قطع جیبی.
(8) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 2: 184، بحارالانوار 49: 90.
(9) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 2: 180.
(10) همان 2: 28.
(11) امالی صدوق: 525، عیون اخبار الرضا علیهالسلام 2: 180، اعلام الوری 2: 63، بحارالانوار 49: 90.
(12) مسند الرضا علیهالسلام 1: 294 به بعد.
(13) بحارالانوار 49: 19.
(14) ولایت فقیه: 92.
(15) اعلام الوری 2: 64، کشف الغُمّه 2: 317، حلیة الابرار 2: 302، اثبات الهداة 6: 28، احقاق الحق 12: 354، بحارالانوار 49: 100.
(16) همان.
(17) همان.
(18) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 1: 179، بحارالانوار 49، 179.
(19) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 1: 154، بحارالانوار 49، 174.
(20) نهج البلاغة نامه 47.
(21) غررالحکم 4: 518.
(22) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 2: 237.
(23) کافی 5: 59.
(24) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 2: 179.
(25) بقره/256.
(26) وصیتنامه الهی ـ سیاسی، صحیفه نور 21: 195.
(27) ولایت فقیه: 207.
(28) صحیفه نور 2: 166.
(29) کافی 1: 487.
(30) همان 8: 257.
(31) پیام مقام معظم رهبری (در زمان ریاست جمهوری) به نخستین کنگره جهان حضرت رضا علیهالسلام : 10.
(32) عیون اخبار الرضا علیهالسلام 2: 180، اعلام الوری 2: 63، کشف الغمه 2: 316، بحارالانوار 49: 90.
(33) مناقب 4: 362، بحارالانوار 49: 99.
(34) کافی 6: 283.
(35) بحارالانوار 49: 101.
(36) کشف الغمه 2: 316، بحارالانوار 49: 90.
(37) تُحَف العقول: 326.
(38) همان.
(39) ماهنامه کوثر