موضوع اين مقاله مسافرت حضرت رضا به خراسان است. بنابراين با توجه به اين كه همواره برگهاي زرين زندگي درخشان آن حضرت زيب اوراق تاريخ كهن سال ايران و جهان اسلام خواهد بود درباره معجزات و كرامات عديده اي كه از آن حضرت بمنصه ظهور رسيده و مباحثات و احتجاجات ايشان با بزرگان مذاهب و فرق مختلف كه تفسير آنها در كتب مربوط و تواريخ مندرج است بحثي نداريم و خوانندگان علاقه مند مي توانند به كتابهايي كه در اين باره نوشته شده است مراجعه فرمايند [1] .
به استناد تاريخ گزيده و مجمل فصيحي (به تصحيح استاد فرخ) مي دانيم كه هارون الرشيد خليفه عباسي در سنه ي 193 هجري در طوس درگذشت و در دار حميد بن قحطبه مدفون شد. پس از مرگ هارون بين دو پسرش محمد امين و ابوجعفر مأمون بر سر خلافت نزاع افتاد. مأمون كه مادرش ايراني و مراجل نام بود در خراسان حكومت مي كرد و مورد توجه ايرانيان بود و وزيرش فضل بن سهل سرخسي نيز او را تقويت مي كرد و به خصومت با امين برمي انگيخت. بالاخره مأمون با كمك سردار بزرگ ايراني خود طاهر بن حسين بن مصعب ملقب به ذواليمينين در حدود ري سپاهيان امين را كه سردار آنها علي بن عيسي بن ماهان بود شكست داد و امين هم كشته شد و مأمون در سال 198 هجري بدون رقيب ماند و بر مسند خلافت نشست.
در آن زمان در سرزمين پهناور و آباد خراسان: طوس و طابران و نوقان و سناباد و شهرهاي ديگري از قبيل نيشابور، و سرخس و مرو حائز اهميت بودند و با آنكه مركز خلافت عباسي در بغداد بود مأمون مقر خلافت خود را در مرو قرار داده بود و بييشتر در آن جا مي نشست. در زمان حكومت مأمون در گوشه و كنار قلمرو و خلافت بتدريج شورش و هرج و مرج بظهور پيوست. چنانكه در تواريخ نوشته اند در آغاز خلافت مأمون در عربستان شورشهائي از طرف علويان و زيدي ها روي داد. زيد بن موسي الكاظم معروف به زيد النار به همراهي برادرش ابوالسرايا در ناحيه ي انبار و بصره طغيان كردند [2] همچنين در بغداد مركز خلافت عباسي مردم به مخالفت با حسن بن سهل و اعتراض با رفتاري كه نسبت به هرثمه شده بود شورش كردند و طرفدار خلافت منصور بن مهدي بودند. در شهر كوفه هم يكي از علويان به نام ابن طباطبا شورش كرد و در شهر مقدس مكه هم علوي ديگري از نسل علي افطس پيدا شد ولي هيچ يك از اين قيامها به نتيجه نرسيد و مأمون كه در خراسان بود به كمك سرداران و طرفداران ايراين خود تمام اين غائله ها را رفع كرد.
مأمون هميشه به حمايت دين و دانش متظاهر بوده دانشگاه بزرگ اسلامي به نام بيت الحكمه كه كتابخانه و رصد خانه مهمي داشت در زمان او برپا شد. شافعي و احمد بن حنبل دو فقيه بزرگ اهل سنت در زمان او مي زيستند و مجالس مباحثه علمي و ديني دائر بود. تا اينكه مأمون كه به عقيده معتزله علاقه مند شده بود به تحريك و تشويق وزيرش فضل سرخسي حضرت رضا (ع) را به وليعهدي خود انتخاب كرد. نوشته اند بعد از آن كه مأمون دو سال و كسري در مرو به سر برد وزيرش به او گفت «نذر كرده بودي اگر موفق شوي وليعهد خود را از علويان انتخاب كني و فعلا كسي بهتر و شايسته تر از حضرت رضا نيست» [3] اين بود كه مأمون نامه اي به خط خود نوشت و دو نفر را به نام جابربن ضحاك و فرناس به خدمت حضرت به مدينه گسيل داشت. هند و شاه مي نويسد نامه مأمون و جواب حضرت در خزانه آستانه محفوظ بوده است [4] بيهقي در اين باره مي نويسد مأمون دو نفر از نزديكان خود را با دعوت نامه به مدينه فرستاد و آن دو با طاهر سردار معروف به خدمت امام همام رسيدند تا مراسم بيعت را از جانب مأمون به جا آوردند و طاهر دست چپ خود را پيش داشت و گفت «راستم به بيعت خداوند مأمون است و چپ فارغ» و بيعت كردند بعد از آن كه حضرت را با احترام زياد به مرو آوردند و مأمون بديدن ايشان رفت حضرت جريان را باز گفت مأمون را خوش آمد و گفت «اي امام آن نخستين دستي بود كه به دست تو رسيد من آن چپ را راست نام نهادم» و از آن پس طاهر را ذواليمينين (صاحب دو دست راست) لقب دادند و فضل را هم كه وزارت و امارت داشت ذوالرياستين گفتند و علي سعيد صاحب ديوان چون سمت رسالت خليفه را هم داشت لقب ذوالقلمين گرفت [5] و با آمدن حضرت به خراسان نيز فقه اماميه رونق گرفت و شيعيان و طرفداران حضرت فزوني گرفتند.
براي اين كه بدانيم حضرت از چه راهي به ايران و خراسان آمده اند و خط سير ايشان از كدام شهرها بوده است بايد به وضع راهها و ارتباطات آن زمان توجه كنيم. از مراجعه به كتابهاي تاريخ موقعيت حساس مرو معلوم مي شود [6] زيرا اين شهر لشگرگاه اسلام بود و بني عباس هم در آن جا تقويت شدند و چنانكه گفتيم مامون نيز در آن جا بخلافت نشست. از طرفي سياحان و شخصيت هاي بزرگي مثل ناصر خسرو ابن بطوطه و مقدسي - كه به ايران آمده و از نواحي خراسان و طوس و سرخس و نيشابور و مرو و يزد و اصفهان و جاهاي ديگر گذشته اند - در يادداشتهاي خود اطلاعات مفيدي داده اند. ابن حوقل بيشتر راههاي ايران را مشخص كرده و نوشته است راهي بين نايين و خراسان و طبس و نيشابور بوده است كه از مرو به سرخس و از آنجا به طوس مي رفتند. ناصر خسرو شرحي درباره راه اصفهان و قاين و يزد كه از راه بيابان تا چهارده طبس مي رفته و از آنجا به تون و سرخس مي پيوسته، نوشته است و اشاره كرده است كه بين مرو و بصره هم راهي بوده است حتي فرسخ منزل هاي عرض راه را مشخص كرده است [7] وي در سفرنامه خود مي نويسد از بصره با كشتي به آبادان (عبادان) مي روند و از آنجا به مهر و بان نزديك كازرون و بعد به ارجان و از راه كوهستان به اصفهان بعد نايين و بعد از راه بيابان به چهار ده طبس و از طبس به نيشابور مي گذرند. ابن بطوطه هم در رحله خود به راهي كه بين مدينه، مكه، نجف، بغداد، بصره، آبادان، شوشتر و اصفهان بوده است اشاره مي كند و اگرچه زمان او نسبة موخر است و در زمان او مشهد داير بوده ولي مي توانيم استفاده كنيم كه هنوز راه قديمي بين خوارزم، بخارا، سمرقند، بلخ هرات، جام، طوس، مشهدالرضا، سرخس و نيشابور مورد استفاده بوده است. مخصوصا از نوشته ي ابن حوقل جغرافي دان بزرگ قديم اينطور برمي آيد كه بين نيشابور و سرخس شش منزل راه بوده و از سرخس تا مرو پنج منزل و از نيشابور تا طوس سه منزل بوده است كه با ستور مي رفته اند. و بين نيشابور و طوس راه ديگري بوده است به قول ابن حوقل راه گردنه كه به طوس نزديك تر و فقط يك منزل بوده است و شايد اين راه همان باشد كه هنوز اهل كوهپايه براي رفتن به نيشابور از آن استفاده مي كنند. راه قديمي ابريشم نيز كه از زمان ساسانيان وسيله ي ارتباط ايران و رم بوده و از قسطنطينه تا پكن امتداد داشته از شهرهاي معروف و بزرگ قديم ايران مثل مدائن و ري و فرغانه و خوارزم و كشمير مي گذشته است.
بنابراين تعيين خط سير دقيق مسافرت حضرت رضا (ع) آسان نيست ولي مي توانيم حدس بزنيم كه وقتي مأمون در سال 198 هجري دائي خود رجاء بن ابي ضحاك والي مدينه را مأمور فرستادن حضرت كرد تا حضرت را با احترام بسيار از حجاز به مرو بفرستد [8] ، حضرت را با تشريفات مفصل از راه بصره با كشتي به محمره (خرمشهر) و از آن جا به اهواز واز آن جا به اراك و از آن جا به قم آورند. سپس از ري به نيشابور و سرخس و بعد به مرو نزول اجلال فرمودند. راه نيشابور و مرو از حدود سرخس مي گذشت و رباط شرف كه يادگار دوران سلجوقي است هنوز بر سر اين راه واقعست. حمد الله مستوفي كه در نزهة القلوب راههاي ايران را ذكر كرده، به اين مطلب اشاره كرده است (گدار: آثار ايران ج 1949-4 ص 7).
طلوع حضرت در خراسان منبع فيض و بركت شد. اخباري كه درباره كرامات آن حضرت نوشته اند همه مربوط به اين سفر مي شود از جمله در تاريخ نيشابور آمده است [9] كه حضرت در سال دويست هجري به نيشابور وارد شدند و در محله ي قز در كوچه ي پلاس آباد سكونت اختيار فرمودند و به حمامي تشريف بردند كه به نام ايشان حمام سلطان ناميده شد و كراماتي در آن شهر از حضرت به ظهور پيوست. و حديث سلسلة الذهب را كه مشهور است در همين سفر فرمودند. صنيع الدوله در مطلع الشمس مي نويسد [10] حضرت رضا (ع) چون در نيشابور به قريه حمراء رسيدند آب قدمگاه پديدار شد و بعد در سناباد به دار حميد بن قحطبه طائي رفتند و بعد به سرخس و از آنجا به مرو سفر كردند.
جريان وليعهدي حضرت به سراسر كشورهاي اسلامي ابلاغ شد. مأمون در مرو با حضرت به تخت نشست و به نام حضرت درهم و دينار سكه زدند (سنة 201 هجري) و شعار سياه عباسيان به سبز تغيير كرد. و مأمون به قولي دختر يا خواهر خود ام حبيب و به قولي ديگر دختر خود زينب را به حضرت تزويج كرد و خود پوران دختر حسن بن سهل سرخس را به عقد ازدواج در آورد. و اين دو ازدواج در يك زمان صورت گرفت. بعد از بيعت مأمون و انتشار خبر وليعهدي حضرت رضا بين سران بني عباس اختلاف روي داد زيرا معتقد بودند كه اين بيعت خلافت را از خاندان عباسي بيرون خواهد برد به همين جهت تصميم به خلع مأمون گرفتند و با ابراهيم بن مهدي الاسود معروف به ابن شكله بيعت كردند و مي خواستند اسحاق بن موسي الهادي را به وليعهدي انتخاب كنند و به قولي با ابراهيم بن مهدي عموي مأمون بيعت كردند و به او لقب المبارك دادند [11] در هر حال چنانكه گفته شد شورش بغداد و مخالفت سران عباسي به تدريج زياد شد تا آن جا كه در محرم سنه دويست هجري مهدي عموي مأمون، خود را خليفه خواند [12] در تاريخ الفخري آمده است كه سه نفر از سرداران به نام عيسي جلودي و ابويونس و علي بن ابي عمران هم كه بيعت مأمون و وليعهدي حضرت را قبول نكرده بودند به جرم تمرد زنداني شدند.
فضل چون ايراني بود و نسبت به حضرت رضا (ع) اخلاص تمام داشت سعي مي كرد مشكلات را از ميان بردارد ولي فعاليت او به ثمري نرسيد و مأمون نسبت به او بدگمان شد تا اين كه در روز عيد (بنا بر مشهود عيد فطر) مأمون از حضرت رضا خواهش كرد براي اداي نماز و برگزاري مراسم عيد به مصلي مرو بروند. حضرت به تفصيلي كه در كتب مربوط مسطور است عازم شدند و مورد استقبال بي سابقه مردم قرار گرفتند و چنانكه نوشته اند جمع كثيري از طلوع فجر صادق انتظار موكب حضرت را داشتند. لشكريان و سرداران همگي پياده شدند و مراسم احترام به جاي آوردند. وقتي جريان امر به سمع مأمون رسيد تصميم گرفت حضرت را از انجام خطبه بازدارد و بعد به اتفاق ايشان به سرخس رفت و در آن جا به طوري كه نوشته اند غالب بن حكيم مقنع و چند نفر ديگر فضل را به تحريك مأمون در حمام سرخس كشتند (202 هجري). قولي هم هست (قول ياسر) كه حضرت را هم به حمام دعوت كردند ولي حضرت نرفتند اما مأمون براي حفظ ظاهر قاتلين فضل را قصاص كرد و كشت [13] .
بعد از اين واقعه به طوس آمدند و در آنجا بود كه نقشه ي شهادت حضرت طرح و اجرا شد. ظاهرا مجلس ضيافت در دستجرد يا دستگرد بوده است. اين ده امروز جزو دهستان تبادكان بخش حومه مشهد است و در سه كيلومتري جنوب غربي كشف رود قرار دارد [14] .
جريان حادثه را همه شنيده ايم به وسيله انگور زهر آلود يا انار [15] در مجمل فصيحي شعري است كه گوينده آن معلوم نيست ولي مي رساند كه روايت انگور بيشتر متواتر بوده است:
زهر چشيد از عنب شير خورد زان سبب
همچو بنات بهشت بر لب جوي لبن
دعبل خزاغي شاعر معروف عرب كه با حضرت معاصر بوده است مرثيه اي در رثاء امام همام دارد كه مانند قصيده مدحيه ي او: مدارس آيات خلت....: الخ، مشهور است. تاريخ اين حادثه را مختلف نوشته اند آخر سال 202 يا اوايل سال 203 هجري [16] .
حضرت را به شرحي كه در كتب مسطور است در سناباد به خاك سپردند و از آن پس ديه سناباد از بركت امام (ع) روز به روز آبادتر شد و شهر مشهد به وجود آمد كه قبله گاه نيازمندان و صاحبدلان است چنانكه خواجه شيراز گويد:
گو برو و آستين بخون جگر شوي
هر كه در اين آستانه راه ندارد
(برگرفته از كتاب نامه آستان قدس (28-22))
[1] از قبيل عيون اخبار الرضا - ارشاد شيخ مفيد - تفسير مجمع البيان طبرسي مستدرك علامه نوري - مناقب ابن شهرآشوب - بحارالانوار مجلسي - كرامات الرضويه حديقة الرضويه اديب هروي.
[2] تاريخ اسلام استاد فياض - و براي تفصيل مطلب رجوع كنيد به طبري و ابن اثير.
[3] تاريخ اسلام استاد فياض ص 141.
[4] تجارب السلف.
[5] ايضا.
[6] مسالك و ممالك اصطخري.
[7] سفرنامه چاپ دبير سياقي ص 122 - 128.
[8] مروج الذهب مسعودي چاپ مصر ص 232.
[9] ترجمه فارسي ص 132.
[10] ج 2.
[11] تاريخ ايران سرپرسي سايكس - تفصيل مطلب و جريان وليعهدي حضرت را مفصل دارد.
[12] حبيب السير.
[13] ابن اثير - طبري - مجمل فصيحي - تاريخ اسلام استاد فياض.
[14] فرهنگ جغرافيايي آرتش 9 ص 168 - مجمل فصيحي ج 1 ص 272.
[15] روضات الجنات اسفزاري ص 185 - حبيب السير - روضة الصفا - تاريخ گزيده.
[16] وفيات الاعيان ابن خلكان.