پیشگفتار
هویت شناختی جریان های فکری و فرقه گرایی در اسلام یک مسئله سؤال برانگیز و دارای بنیاد های عمیق است که پژوهندگان اسلامی و غیر اسلامی درباره علل و انگیزه های پیدایش و نیز گسترش و انشعاب آن داوری های متفاوتی را ارائه نموده اند که غالباً طرح ها و تفاوت های نظری در این زمینه بر اساس برخی جهت گیری ها و انگیزه های متعصبانه مذهبی و رقابت های ناسالم توسط برخی عالمان و دانشمندان و پیروان هر یک از مذاهب انجام شده و در مواردی بدون رعایت ملاک ها و آموزه های دینی در این زمینه به داوری نشسته اند که تحلیل واقعیت ها و داوری در این زمینه مجال وفرصت بیشترازیک مقاله راخواسته ودرخورکتابی مستقل است اما آنچه را که در میان این نزاع ها به عنوان یک مسئله مسلم نادیده نمی توان گرفت تأکید بر این مطلب است که در همان روزهای اول رحلت غمگینانه آخرین سفیر هدایت ، اولین جرقه های آتش اختلاف و فرقه گرایی در جامعه اسلامی نسبت به جریان امامت و پیشوایی پس از رسول اکرم7 به وجود آمد که مسلمانان در یک صف بندی ناهمگون و اندیشه های خطرناک در برابر هم قرار گرفتند و گروهی مسئله رهبری بعد از رسول اکرم7 را یک امر عادی و به آن در حد برقراری نظم اجتماعی نگریسته و با حضور شتابانه در سقیفه جانشین برای رسول خدا7 تعیین نمودند.
اما گروه دوم مسئله امامت و رهبری پس از رسول خدا7 را تداوم نبوت دانسته و ادعا داشتند که امامت همانند نبوت مقام و منصب الهی است و بنا به مبانی اعتقادی این گروه همانگونه که انتخاب نبی از عهده بشر خارج است ؛ انتخاب امام نیز با آن شرایط ویژه ای که دارد از عهده بشر خارج بوده و تنها خداوند باید مانند نبی کسی را به امامت برگزیند که این گروه از جهت مصداق سنجی می گفتند خداوند علی بن ابی طالب را برای امامت بعد از پیامبر7 انتخاب و توسط پیامبر7 معرفی نموده است.
از پی آمد ناگوار این دوگانه اندیشی در جامعه اسلامی می توان به این واقعیت تلخ اشاره نمود که وجود همین دو گروه سرمنشأ و بستری شد برای پیدایش مذاهب فکری و اندیشه های سیاسی در زمان های بعدی که با انگیزه های متفاوت و قارچ گونه در جامعه اسلامی گسترش یافته و جامعه شیعه و سنی به آن شکل اولیه خود باقی نماند بلکه به مرور زمان انشعاب هایی به وجود آمدند که منشأ پیدایش این انشعاب ها در هر دو مذهب شیعه و سنی علت ها و زمینه های مشترک و در مواردی متمایز و جدای از هم دارد که در اینجا جای بحث تفصیلی آن نیست و به تناسب موضوع این نوشتار تنها نسبت به مذهب شیعه اشاره می شود که این مذهب نیز همانند دیگر مذاهب در طول حیات سیاسی و فرهنگی خود روی علت های درونی و بیرونی گرفتار انشعاب هایی شد که طبق اسناد و مدارک موجود در منابع تاریخی و کلامی یکی از مهم ترین علت ها بر ظهور این انشعاب ها جریان مهدویت در منظومه اعتقادی شیعه بوده است که برخی افراد با اغراض سیاسی و یا کج اندیشی و در مواردی هم با پشت گرمی به وعده های دسیسه جویانه حکومتی و برخی نهاد های ضد شیعه از مهدویت سوء استفاده نموده اند که در این مقاله تنها جریان مهدویت در فرقه واقفیه و موضع گیری امام رضا pدر برابر آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
والسلام
حیدر مظفری ورسی ـ قم
فصل اول
واقفیه از پیدایش تا ادعای مهدویت
برای پیدایش هر فرقه ای که ادعای فکری و اندیشه مذهبی ویا سیاسی دارد باید به دو زمینه:
الف - سیاسی و اجتماعی
ب - فرهنگی و انگیزه های مدعیان آن فرقه
توجه شود . با پیدایش فرقه ای به نام واقفه[1] آن هم در زمانی که وجود نورانی امام رضاp با آن شخصیت ممتاز و آن همه روایاتی که نسبت به امامت ایشان در دسترس بود ؛ عده ای که از خواص و افراد نامدار و آشنا با مذهب شیعه بودند امامت ایشان را انکار کرده و با سوءاستفاده از آموزه های اصیل شیعی قائمیت و مهدویت امام قبل از ایشان را تبلیغ نمودند، لذا در هر دو زمینه دقت و موشکافی ویژه ای را می طلبد که در اینجا به اختصار اشاره می شود:
الف ـ زمینه سیاسی و اجتماعی
در این زمینه باید به این نکته اساسی توجه شود که گرچه پیدایش و ظهور واقفه در جامعه شیعی بعد از شهادت امام موسی بن جعفرp بود ؛[2] اما برای دست یافتن به سبب وزمینه پیدایش آن باید مقداری زمان را به عقب برگردانده و فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عصر صادقین و عصر امام کاظمp واکاوی گردد که در این زمینه با تحلیل کلی و جامعه شناسانه از عصر آن سه امام می توان به این واقعیت دست یافت که حدوداً از اواخر دوره امامت امام باقرp، بنی امیه به جهت اختلافات و قدرت طلبی های درونی گرفتار تنش های شکننده و تضاد های فراوان شده بود و از جانب دیگر، انقلاب ها و شورش های برخی علویون دست دردست هم داده آنان را در سراشیبی و معرض زوال قرار داده بود.[3]
در این فرصت امام باقرp با تدبیر حکیمانه با به راه انداختن نهضت علمی خدمات فراوانی برای معرفی مذهب شیعه انجام داده و در این زمینه شاگردانی که هر یک منادیان و مدافعان مذهب شیعه بودند تربیت نمود.[4]
پس از آن در سال 111 که حدوداً مصادف با چهار سال آخر دوران امامت امام باقرp بود، دعوت عباسیان آغاز شد و عباسیان که شاخه ای از بنی هاشم بودند با استفاده از جایگاه اهل بیت با شعار الرضا من آل محمد وارد میدان مبارزه شده بودند[5] . با پیروزی بنی عباس بر بنی امیه طبیعی بود که آنان به عنوان نظام جدید احتیاج به آرام سازی جامعه و جلب توجه آنان به سوی خود داشتند . روی این جهت اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح و پس از او عمویش و قسمتی از دوران خلافت منصور تا حدودی به مردم از جمله علویون آزادی دادند که در این فضای آزادی نسبی اندیشه های فکری و سیاسی جدید از بیرون و درون در جامعه اسلامی پیدا شد. که در این میان امام صادقp در تداوم کار علمی پدرش امام باقرp ، توانست پایه علمی ، حقوقی، فرهنگی و سیاسی تشیع را روی مبانی اصیل اسلامی استوار سازد و نیز با تربیت شاگردان در تمام رشته های علوم اسلامی مکتبی را با شاخصه های ممتاز به وجود آوردند که در آن کلیت تفکر شیعی گنجانده شده بود[6] که نتیجه این فعالیت و آزادی سیاسی امام صادقp گسترش تشیع و معرفی خاندان علوی به عنوان رهبران دینی بود و این مسئله چیزی بود که بنی العباس نمی خواستند که برای آنها علویون به عنوان یک نیروی رقیب در جامعه مطرح شود . روی این جهت با تثبیت پایه های حکومت عباسیان در زمان منصور و سالهای آخر امامت امام صادقp رفتار های خشونت آمیز منصور بر علیه امام صادقp آغاز شده و مزاحمت هایی برای آن حضرت ایجاد نمود.[7]
مبارزه همه جانبه منصور با اندیشه شیعی و جریان تعیین امام در خاندان علوی آنگونه با شدت دنبال شد که حتی امام صادقp در وصیت نامه خود برای حفظ جان امام بعد از خود نتوانست با صراحت امام کاظمp را به عنوان جانشین خود تعیین نماید.[8]
پس از شهادت امام صادقp و فرارسیدن دوران امام کاظمp فشار حاکمان عباسی هم عصر با آن حضرت از منصور تا فرزندانش مهدی و هادی عباسی و نیز هارون الرشید عرصه را بر امام تنگ تر نموده و بارها آن حضرت را به زندان انداختند.[9]
حال در اثر همان جو اختناق و فشار های سیاسی بنی العباس علیه امامان شیعه از دوره امام صادقp با تدبیر ایشان برای ساماندهی پیروان شیعه و نیز بیرون نمودن شیعیان از تحیر و سردرگمی نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در یک مجموعه هم آهنگ تحت فرمان امام صادقp فعالیت می نمودند.
نهاد وکالت که در حقیقت شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان بود در دوران امام کاظمp نیز استمرار یافت منتهی با این ویژگی که در دوران امام کاظمp به جهت زندان رفتن های مکرر آن حضرت و نیز تشدید رفتار حاکمان عباسی بر این نهاد ، در بسیاری از موارد ارتباط وکلا با شخص امام قطع می گردید.
حال پس از این تحلیل و گزارش درباره وضعیت اجتماعی آن روز به تناسبت بحث این اثر اشاره می شود که برخی از وکیلان امام کاظمp از وضعیت آشفته و ظلمانی آن روزگار سوء استفاده نموده و مذهب واقفیه را به وجود آورند که روشن ترین نماد فکری آنها ادعای مهدویت نسبت به امام کاظمp بود که از همین ناحیه برای بعض افراد نسبت به امام رضا pتردید هایی را به وجود آوردند که ما بعد از این در این زمینه بحث خواهیم نمود.
ب ـ زمینه فرهنگی
در زمینه فرهنگی پیدایش گروه واقفه نیز باید اول به این نکته توجه شود که پس از روی کار آمدن عباسیان و تجربه ای که آنان از رفتار اختناق آمیز بنی امیه داشتند همانگونه که در ابتدا به جهت تحکیم قدرت خود نیاز به فضای باز سیاسی داشتند ، در بخش فرهنگی نیز ابتدا فضا و سیاست سازش کارانه ای را به وجود آوردند که آن فضای باز سبب شد تا فرقه گرایی مذهبی و ورود اندیشه های کلامی و فلسفی در حوزه اسلامی به اوج خود برسد و در همین راستا بود که مسئله مهدویت و انتظار برای ظهور قائم و عدالت گستری آن در میان شیعیان به شدت مطرح شده و بنا به دلایلی که بعداً نگارش خواهد یافت و نیز برخی یاران امام کاظمp از بعضی اخباری که درباره قائم بودن آن حضرت رسیده بود سوء استفاده نموده رحلت ایشان را انکار نمودند و در یک اقدام به ظاهر فرهنگی تفسیر نادرستی از روایاتی که امام را به عنوان قائم معرفی نموده بودند ارائه دادند[10] و توانستند در یک مدت ولو کوتاه در فضای فرهنگی شیعی نسبت به مسئله مهدویت اختلال ایجاد نمایند.
بنابراین یکی از علت های مهم در پیدایش واقفیه تأثیر پذیری از شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی در عصر صادقینo و امام کاظمp بوده است.
بنیان گذاران فرقه واقفه و ادعاگران مهدویت
همانگونه که در گزینه پیشین اشاره شد در عصر امام صادقp و پس از آن در عصر امام کاظمp نهادی به عنوان وکالت با تدبیری خاص به وجود آمد که با شرایط ویژه در جامعه شیعی فعالیت می نمود که در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام، آنها در شهر های مختلف به مشکلات اعتقادی ، سیاسی و مالی شیعیان رسیدگی نموده و وجوهات مالی مردم را جمع آوری و به گونه ای دور از دید حکومت آن اموال را به دست امام می رساندند که این مسئله در دوران امام کاظمp جهت زندانی شدن های مکرر امام با مشکلاتی روبرو شد و مقداری از آن اموال در دست وکیلان باقی ماند[11] که در منابع نام سه تن از وکلای امام کاظمp آمده است چنانچه در این زمینه از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است : مات ابوابراهیم[12] و لیس من قوامه احد الا و عنده مال کثیر کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون الف دینار و عند علی بن ابی حمزه ثلاثون الف دینار[13] و عند عثمان بن عیسی الرواسی ثلاثون الف دینار و خمس جوار و مسکنه بمصر[14]. بر اساس همین گزارش است که علامه مجلسی می نگارد: فروی الثقات ان اول من اظهر هذا الاعتقاد (واقفیه) علی بن ابی حمزه البطائنی و زیاد بن مروان القندی و عثمان بن عیسی الرواسی[15].
این سه نفر به دلیل انگیزه مالی[16] بعد از شهادت امام موسی بن جعفرp از امامت امام رضاp سربرتافته و آن اموال را به بهانه اینکه امام هفتم همان مهدی موعود است به امام رضاp تحویل ندادند و پس از آن هم این تفکر و اندیشه میان برخی شیعیان مورد پذیرش واقع شد و افراد دیگری راه آنان را ادامه دادند.
برخی از آنها بعد از مدتی توسط فعالیت ها و روشنگری های امام رضاp از واقفی بودن برگشته و امامت امام رضاp را قبول نمودند که ما به جهت رعایت اختصار و طولانی نشدن حجم این نوشتار از ذکر تفصیلی آن خودداری نموده[17] و به مطالب مهم تر در این زمینه پرداخته می شود:
رهیافت عینی بر ادعای مهدویت توسط واقفه
ادعای مهدویت و قائم بودن امام موسی بن جعفرp توسط گروه واقفه یکی از آشکارترین آموزه های اعتقادی و مشخصه مهم بنیانگذاران فرقه واقفیه است که بدون هیچ گونه ابهام و توجیه در منابع ذکر شده است . واقفه که درلغت برگرفته شده از واژه وقف است در لغت به معنای درنگ نکردن و دو دل بودن در کاری و خودداری کردن از اظهار قطعی در یک مسئله می باشد.[18] و در اصطلاح فرقه شناسی و نیز در متون رجالی به افرادی گفته می شود که رحلت موسی بن جعفر را منکر شده و هیچ کس را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند.[19] درباره شناخت هویت واقعی واقفه و نیز منظومه فکری و اعتقادی این فرقه هیچ گونه منبع مستقل از خودشان که بیانگر اعتقادات آنها باشد در دسترس نیست اما دیگر دانشمندان درباره معرفی آنها مطالبی قابل اعتماد را گزارش نموده اند چنانچه شیخ مفید در معرفی واقفیه می نگارد: آخر الفرق اللتی افترقت عن الامامیه هی الواقفیه الذین وقفو علی امامة موسی بن جعفر و انکرو امامت علی بن موسی.[20] و همو در جای دیگر می نگارد: بعد از شهادت موسی بن جعفر بسیاری از شیعیان در راه حق قرار گرفته و به امامت امام رضاp گردن نهادند و قال جماعة منهم بالوقف علی ابی الحسن موسی و ادعو حیاته و زعمو انه هو المهدی المنتظر.[21]
مطلب قابل توجه دیگر درباره ادعای مهدویت موسی بن جعفر توسط واقفیه، این است که تمام افراد واقفیه قائم بودن آن حضرت را تبلیغ می نمودند اما نسبت به رحلت و ظهور آن حضرت عقیده یکسان نداشتند بلکه بعضی از آنها می گفتند آن حضرت زنده است و فعلاً در حال غیبت به سر می برد و بعد از مدتی ظهور می کند و بعضی می گفتند آن حضرت از دنیا رفته و بعد از مدتی دوباره بازگشته و قیام می کند.[22]
علامه مجلسی در معرفی واقفیه می نگارد: قال واقفیه انه موسی بن جعفر القائم صاحب الغیبه و آخر الائمه فانکرو امامت بعده.[23]
نامگذاری واقفیه به ممطوره وعلت آن
در منابع فرقه شناسی و رجالی در کنار واژه مشهور واقفیه به واژه ممطوره بر می خوریم و در تبیین این واژه بیان شده است که ممطوره نام دیگر فرقه واقفیه است اما اینکه چرا این فرقه را ممطوره می گویند در وجه تسمیه آن مطالبی فراوان گفته شده است . در بعضی منابع آمده است : یقال لهم ممطوره سماهم بذلک علی بن اسماعیل[24] که جریان نامیده شدن واقفیه به ممطوره توسط علی بن اسماعیل در جریان مناظره ای اتفاق افتاد و در آن مناظره علی بن اسماعیل به آن فرد واقفی گفت : انتم کالکلاب الممطوره یعنی شما مانند سگ در زیر باران هستید.
علامه مجلسی درباره وجه نام گذاری واقفیه به ممطوره می نگارد: یقال لهم ممطوره لکثرة ضررهم علی الشیعه و اختنانهم بهم کانو کالکلاب اللتی اصابها المطر.[25] و هم چنین در این باره نقل شده است: الممطوره هم الواقفیه ذمهم و انهم سمو بذلک لسرایة خبثهم الی من یقربهم.[26]
در مجموع از آنچه درباره نامگذاری واقفیه به ممطوره نگارش یافت می توان به این مطلب دست یافت که نوع حرکت ابزاری و فریب کارانه و خزنده که این فرقه بر علیه شیعه انتخاب نموده بود سبب شد که آنها را به سگ زیر باران تشبیه نموده و اینگونه لقب دهد.
گونه هایی از فعالیت های انحرافی واقفیه درباره مهدویت
درباره فعالیت تبلیغی و ادعای فریب کارانه مهدویت و قائم بودن امام موسی بن جعفرp توسط فرقه واقفیه و هم چنین گرفتار شدن بعضی شیعیان در دام فریب این گروه بیش از همه توجه به این نکته تاریخی اهمیت دارد که شهادت موسی بن جعفر بعد از سالها در زندان و نوع خفقانی که وجود داشت سبب شد تا شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند . روی همین جهت وقتی بنیانگذاران واقفیه خبر شهادت حضرت را شنیدند با انتخاب سیاست اغفال گری از آن نام و نشان که به عنوان وکیل امام شناخته می شدند سوءاستفاده نموده و در همان زمان بدون از دست دادن فرصت باطرح مهدویت ایشان شهادت آن حضرت را انکار نمود چنانچه درباره دو وکیل امام حیان بن سراج و یکی دیگر از همکارانش نقل شده است: انکری موته و اذاعا فی الشیعة انه لا یموت لانه القائم و اعتمد طائفة من الشیعه و انتشر قولهم فی الناس؛[27] آن دو رحلت امام کاظمp را انکار نموده و در میان شیعه شایعه نمودند که آن حضرت رحلت نکرده چون او همان امام قائم است و گروهی از شیعیان برگفته آنها اعتماد نموده و ادعای آنان را تبلیغ می نمودند.
آنان در تبلیغ مهدویت نسبت به امام کاظم pچنان با جدیت حرکت مینمودند که علناً در برابر امام رضاp گستاخانه موضع گیری نموده و در هنگامی که امام رضاp بعد از شهادت پدرش با آنها نامه نگاری نموده و مالی را که نزد آنها بود درخواست نمود در جواب امام نوشتند: فکتب الیه ان اباک لم تمت... و ان کان مات فلم یأمرنی بدفع شیئی الیک؛[28] در جواب امام نوشتند که پدرت فوت نکرده و اگر فوت هم کرده باشد او به من امر نکرده بود که چیزی به تو تحویل دهم.
اینگونه پاسخ دادن به نامه امام معصوم نشان دهنده این است که آنها با صراحت امامت و جانشینی امام رضاp را انکار نموده و به دنبال زنده جلوه دادن امام کاظمp هستند.
سران واقفیه در تبلیغ مهدویت و قائم بودن امام هفتم چنان بی ملاحظه پیش رفتند که بنا به نقل ابی حازم عده ای از واقفیه که در میان آنها علی بن حمزه بطائنی و محمد بن اسحاق بن عمار و حسن بن مهران و حسین بن سعید مکاری وجود داشتند بر امام رضاp وارد شدند . علی بن حمزه به امام رضاp گفت: اخبرنا عن ابیک ما ناله فیقال له انه قد مضی فقال له الی من عهد فقال الیی فقال له انک لتقول قولاً ما قاله احد من ابائک؛[29] به ما از پدرت خبر بده. امام فرمود: پدرم درگذشت. پس به امام گفت: (پدرت) به چه کسی عهد (امر امامت) را واگذاریده؟ امام فرمود: برای من . علی بن حمزه گفت: تو سخنی گفتی که هیچ یک از پدرانت آن را نگفته بودند.
بر این اساس حرکت تبلیغی واقفیه آنگونه موزیانه و خطرناک بود که در بعضی موارد برای دیگران علناً رشوه وعده نموده و سعی در خرید افکار دیگران می نمودند.[30]
در پی جویی تبلیغات انحرافی واقفیه درباره مهدویت و قائم بودن امام هفتم به مواردی می توان دست یافت که تبلیغات آنها در زمان امام رضاp چنان یک حرکت ابزاری و فریب دهنده بود که بسیاری از شیعیان با اینکه در ابتدا نسبت به امامت امام رضاp عقیده داشتند اما در ادامه مسیر آنها را متزلزل ساخته و علناً رو در روی امام می گفتند : در روایات اجداد تو آمده است که امامی نیست مگر اینکه امام و جانشین پس از خود را می بیند و تو که چندین سال از عمرت گذشته فرزندی نداری پس امام نیستی.[31]
سرانجام اینکه گرچه فرقه واقفیه در فضای فرهنگی شیعه دوام نیافت (بعداً در این رابطه مطالبی ارائه خواهد شد) اما برای مدت کوتاهی در زمان امامت امام رضاp آنها تواستند حرکت ایزائی و بازدارنده ای را در برابر شیعه اثنی عشری که زمامش در دستان امام هشتم بود ایجاد نمایند.
حرکت توجیهی واقفیه نسبت به شخصیت امام رضاp
در تحلیلی کلی از اعتقاد و اندیشه واقفیه نسبت به سلسله امامت این مسئله روشن است که آنها تا امام هفتم هم آهنگ و هم اعتقاد با بدنه اصلی امامیه بوده و در ترتیب و شرائط امامت از جمله عصمت و واجب الاطاعت بودن امامان تا امام هفتم مشکل نداشتند اما لغزش اصلی آنها در امام هفتم آغاز شده و بر خلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر و قیام کننده به عدل را در وجود امام دوازدهم می دیدند.
واقفیه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم به نظاره نشستند که در حقیقت واقفیه در این راه میان بر و تمام نشده با مشکل مهم دیگری روبرو بودند که آن عبارت بود از شخصیت امام رضاp که خود را جانشین پدر دانسته و بیشتر شیعیان نیز به آن کاروان پیوسته و امامت آن حضرت را قبول نموده بودند لذا در این میان واقفیه مجبور بودند برای اثبات قائم و مهدی منتظر بودن امام موسی بن جعفرp موضع خود را در برابر امام رضا pمشخص نمایند
شیخ مفید درباره مواضع واقفیه نسبت به امام رضاp می نگاد: اختلفت الواقفة فی الرضا و من قام من آل محمد بعد ابی الحسن موسی قال بعضهم هولاء خلفا ابی الحسن و امرأ و قضاته الی اوان خروجه و انهم لیسو بائمة و ما ادعو الامامة قط و قال الباقون انهم ضالون مخطئون ظالمون و قالو فی الرضا خاصة قولاً عظیماً و اطلقو تکفیره و تکفیر من بعده من ولده.[32]
بنابراین گفتار، واقفیه نسبت به شخصیت امام رضاp و امامان بعد از ایشان دو ادعا داشتند :
الف ـ آنها خلیفه و امیر و قاضیان بعد از امام کاظمp هستند نه ائمه و پیشوایان.
ب ـ بعضی از واقفیه آنها را گمراه و خطاکار و ظالم می دانستند که نسبت به امام رضاp با شدید ترین وجه برخورد داشتند.
در برخی منابع دیگر نیز شبیه مطلب شیخ مفید در مواجهه واقفیه با امام رضاp و امامان بعد از ایشان نقل شده است که بعضی از واقفیه آنها را گمراه می دانستند و برخی دیگر آنان را مجریان امر و قاضیان از جانب امام موسی بن جعفرp می دانستند که تا زمان ظهور آن حضرت وظیفه اجرای امور را داشتند.[33]
نگرشی بر ادله واقفیه بر مهدویت امام هفتم
از آنجا که گروه واقفیه برخواسته از متن تشیع و افراد تربیت شده در مکتب امام و آشنا با راهبرد های اصیل شیعی بودند طبیعی به نظر می رسد که آنها برای پیش برد ادعای انحرافی خود نسبت به مسئله مهدویت باید راهبردی را انتخاب می نمودند که درافکار عمومی شیعه مورد پذیرش قرار می گرفت . قرائن و شواهد نشان دهنده این امر است که آنان در کنار طرح مهدویت امام کاظمp روایاتی را به عنوان دلیل و پوشش دهنده این عقیده مطرح نمودند که ظاهر بعضی از این روایات با فرهنگ انتظار در تشیع هم خوانی داشته و در دلهای بعضی این امید را ایجاد نموده بود که شاید آن ظلم و ستم ها به واسطه قیام موسی بن جعفر پایان یابد که به نمونه هایی از آن روایات به عنوان شاهد اشاره می شود:
الف ـ روایت غسل امام توسط امام بعدی
در این زمینه روایتی را از امام صادقp نقل نموده اند که آن حضرت فرمود: الامام لا یغسله الاامام ؛ امام را (بعد از رحلت) غسل ندهد مگر امام (بعدی).
واقفیه با این حدیث استدلال نمود که طبق ادعای قائلین به امامت امام رضاp امام کاظمp در بغداد رحلت نموده و امام رضاp در آن زمان در مدینه بود و خود شما نقل کرده اید که کسان دیگری (مأمورین حکومت) امام کاظمp را غسل داده و دفن نمودند بنابراین امام رضاp امام کاظمp را غسل نداده پس او امام نیست.[34]
شیخ صدوق در جواب این استدلال می نگارد: این حدیث دلیل بر واقفه نیست زیرا : اولاً امام صادقp نهی کرده که امام را غیر از امام کس دیگر غسل ندهد پس اگرفردی بر نهی امام عمل نکرده و در این امر دخالت نموده و امام را غسل دهد با این دخالت، امامت امام بعدی باطل نمی شود زیرا امام صادقp نگفته امام نمی باشد مگر کسی که امام قبلی را غسل دهد.
ثانیاً ما در روایات داریم که امام رضاp بدون اینکه دیگران متوجه شوند مخفیانه پدر خود را غسل داد و واقفیه نمی توانند منکر این مطلب شوند که خداوند می تواند طی کردن مسافت دور را برای امام در زمان کوتاه میسر نماید.[35]
ب ـ کاربرد واژه قائم بر موسی بن جعفر
علاوه بر روایات پیشین واقفه روایاتی دیگری را به عنوان دلیل بر مهدویت امام کاظمp آورده است که در آن روایات واژه قائم برای آن حضرت به کار رفته است.
در این زمینه در یک روایت طولانی آمده است که امام صادقp به بعضی یاران خود فرمود: روزهای هفته را حساب نمایید. آنها تا سبت را شمردند؛ امام فرمود: سبت السبوت و شمس الدهور ... و هو سابعکم قائمکم هذا و اشاره الی ولده موسی الکاظم.[36] اینجا واژه قائم بر امام هفتم به کار رفته است و در روایت دیگری که مورد استدلال واقفیه است آمده است که هنگام تولد امام کاظمp امام صادقp به مادر امام کاظمp فرمود: وسئل عن اسم القائم.[37]
در روایت دیگری آمده است که هنگام تولد امام کاظمp پدرش امام صادقp میان دو چشم او را بوسید و فرمود: انت القائم بعدی.[38]
واقفیه با نگرش سطحی بر ظاهر این روایات از واژه قائم سوء استفاده و این روایات را دلیل گرفته بر اینکه آن حضرت همان مهدی منتظر و قائم موعود است.
گرچه جواب اصلی این ادله در فصل بعدی که عبارت است از موضع گیری امام رضاp ، خواهد آمد؛ اما در اینجا تنها به این جواب فرعی اشاره می شود که علما و دانشمندان اثنی عشریه در جواب اینگونه روایات با دید تحلیلی و انتقادی نگریسته و دو گونه جواب داده اند:
الف ـ درکاربرد واژه قائم به موسی بن جعفر ما هم به آن شک نداریم زیرا هر امامی بعد از پدرش قائم و عهده دار امامت است اما آن قائم منتظر که عدالت با دستان پرتوان او برقرار می شود مهدی فرزند امام عسکریp است.[39] و شیخ مفید در جواب می نگارد: مراد از واژه قائم به امام کاظمp قائم بالسیف نیست بلکه قائم به امامت بعد از پدرش امام صادقp است.[40]
ب ـ جواب دیگری که در بحار و غیبة شیخ طوسی آمده است اینکه برای کذب ادعای واقفیه اخبار متواتردرباره شهادت امام موسی بن جعفرp کافی است و اما اخباری که واقفیه نقل نموده اند همگی خبر واحد است علاوه بر اینکه راویان واقفیه همگی مورد طعن است نمی توان به روایات آنها در برابر اخبار متواتر درباره شهادت امام کاظمp اعتماد نمود.[41]
بنابراین ادله واقفیه بر قائم بودن امام موسی بن جعفرp مبنی بر اثبات مهدی منتظر بودن آن حضرت وجهی نداشته و تفصیل این جواب ها در فصل بعد خواهد آمد.
انگیزه واقفیه در طرح مهدویت موسی بن جعفرp
انگیزه یک واقعیت است که به عنوان نیروی حرکت دهنده در درون انسان شکل گرفته و او را به سوی انجام کارهایش به تحرک وا می دارد . روی این جهت هر انسانی وقتی ادعای بزرگی و یا کار مهمی انجام می دهد اولین پرسشی که مطرح می شود این است که انگیزه او از طرح این ادعا و یا انجام فلان کار چیست و هر مقدار که آن انگیزه به واقعیت ها نزدیک تر و دارای مبانی اصولی باشد کارهایش نیز عاقلانه تر و بادوام خواهد بود.
نسبت به انگیزه واقفیه در طرح و ادعای مهدویت و قائم به عدل دانستن موسی بن جعفر امکان دارد در ابتدا افراد با دیدن ادله واقفیه که تمسک به تعدادی از روایات ائمه معصومo است به این توهم افتد که انگیزه آنان در طرح این مسئله تنها جنبه مذهبی و فرهنگی دارد.
اما با دقت در پیرامون عملکرد بنیانگذاران واقفیه بدست می آید که روآوردن آنها به عمومات روایات در حقیقت ایجاد یک پوشش حفاظتی و چتر امنیتی است برای مخفی نگه داشتن انگیزه واقعی شان که آن انگیزه صرفاً یک مسئله مادی و دنیا گرایی بوده است زیرا طبق آنچه از گزارش ها بدست می آید طراحان نخستین این فرقه که عده ای از وکیلان موسی بن جعفر و خزانه دارانی بودند که اموالی از شیعیان نزد آنها جمع آوری شده بود و پس از شهادت امام هفتم تمایلات نفسانی و دنیاگرایی آنها را واداشت تا رحلت آن حضرت را انکار نموده و از تحویل آن اموال به علی بن موسی الرضا به بهانه اینکه امام کاظمp زنده است و ما تا او ظهور نکرده این اموال را به دیگری تحویل نمی دهیم با امام رضاp به منازعه برخواستند.
بنا به گزارشی، اموال فراوان از زکات و دیگر حقوق مالی در کوفه نزد بنی اشعث جمع آوری شده بود که به دو نفر از وکلای امام کاظمp در کوفه سپردند و آن دو وکیل در آن زمان که امام در زندان بود با اموال یاد شده خانه هایی خریدند و نیز معاملات دیگری انجام داده بودند که پس از شنیدن خبر شهادت امام در زندان هارون آن را انکار نموده و شایعه کردند که امام نمرده چرا که او قائم و مهدی موعود است.[42]
بنا به گزارش دیگری درباره وکیل امام کاظمp در مصر که فردی بود به نام عثمان بن عسی و اموال فراوان و تعدادی کنیز نزد وی جمع آوری شده بود، بعد از شهادت امام کاظمp وقتی امام رضاp آن اموال را از او خواست او نیز رحلت امام کاظمp را منکر شده و آن اموال را خودش تصرف نموده و از تحویل آنها به امام رضاp خودداری ورزید.[43]
بر اساس همین روایات است که در منابع قابل اعتماد شیعه درباره انگیزه علی بن ابی حمزه و زیاد بن مهران قندی و عثمان بن عسی رواسی که سه نفر از وکلای امام در کوفه و مصر بودند نقل شده است: طمعو فی الدنیا و مالو الی حطامها و استمالو قوماً فبذلوهم شیئاً مما اختانوه من الاموال نحوه حمزة بن بزیع و ابن مکاری و کرام الخشعمی و امثالهم؛[44] آن سه نفر طمع در دنیا ورزیده و دل به زخارف آن بستند . پس گروهی را به خدامت گرفته و از آن اموال که در آن خیانت کرده بودند به آنها بخشیدند که آن افراد حمزه فرزند بزیع و فرزند مکاری و کرام الخشعمی و ... بودند . بنابراین مال دوستی، افرادی غیر از بنیان گذاران اصلی واقفیه را نیز در این مسیر قرار داده بود.
درحقیقت دخالت داشتن انگیزه مالی در ادعای واقفیه چنان روشن بوده است که بعد از مدت کوتاهی برای همه شیعیان معلوم شد که آنها این ادعا را به جهت دنیا دوستی نموده اند.[45]
ما تا اینجا به این مقدار از فصل درباره پیدایش واقفیه و ادعای مهدویت و انگیزه واقفیه اکتفا نموده و تکمیل این بحث را در فصل دوم (موضع گیری امام رضاp) پی خواهیم گرفت.
فصل دوم
موضع گیری امام رضاp در برابر واقفه
و
نفی ادعای مهدویت امام هفتم
درآمد
پیش از پرداختن به راهبرد های امام رضاp در برابر واقفیه و تکذیب آنان در ادعای مهدویت امام موسی بن جعفرp توجه به این مسئله تاریخی ضرورت دارد که از نظر پیشینه شناسی اصل موضوع مهدویت و ظهور و قیام فردی عدالت گستر از خاندان پیامبرo با عنوان و لقب (قائم) و (مهدی) از قدیم و قبل از انشعاب فرقه های فرعی شیعی میان مسلمانان به ویژه میان شیعیان و پیروان امیرالمؤمنین مطرح بوده است که در حقیقت چنین باورداشتی برخواسته از روایات فراوان رسول اکرم7 درباره مهدی موعود و قیام عدالت گسترانه قائم بود که در اینجا مجال و گنجایش پرداختن به آن روایات نیست تنها از باب نمونه اشاره می شود که وجود اثنی عشر و نیز روایات تفسیر آیه اولی الامر از جابر بن عبدالله انصاری که در آن غیبت و قیام مهدی مطرح شده بود و نیز روایت حدیث لوح از جابر و صدها روایت دیگر اندیشه مهدویت و انتظار قیام مهدی را در میان شیعیان به وجود آورده بود.
با دقت به ادعای فرقه های جدا شده از بدنه تشیع به مواردی بر می خوریم که آنها در مواردی با بهره برداری از این اندیشه، مدعی مهدویت برای خود یا برای فردی از خاندان پیامبرo می شدند.[46] از باب نمونه برخی ریشه اصلی کیسانیه را که قائل به امامت محمد بن حنفیه بود نیز بر می گرداندند بر اینکه کیسانیه معتقد بودند محمد بن حنفیه امام مهدی و جانیشین پدر است.[47]
و حتی بنا به گزارش نوبختی بعد از شهادت امام باقرp عده ای از یاران امام قائل به مهدویت نفس زکیه و عده ای معتقد به مهدویت خود آن حضرت شدند.[48]
پس از آن در دوران امام صادقp و نیز دوران امام کاظمp در فرقه هایی نظیر زیدیه و انشعابات آنان و نیز در فرقه های فطحیه و اسماعیلیه و برخی شاخه های آنان ما شاهد ادعای مهدویت نسبت به خود آن دو امام بزرگوار یا فرد دیگری از خاندان پیامبرo هستیم.[49] و در نهایت تأکید می شود که مسئله مهدویت و اندیشه انتظار در میان شیعیان در هر دوره امیدی را ایجاد کرده بود که مهدی نجات بخش در دوره آنها ظهور کرده و نظام های ستمگر را از میان بردارد و بر همین اساس عده ای با اهداف و اغراض سیاسی و مادی سوار بر امواج آن اندیشه شده و ادعای مهدویت را طرح می نموند و از جانب دیگر هر یک از امامان در عصر خود با این ادعای انحرافی به مبارزه برخواسته و باطل بودن آن را افشا می نمودند.[50] و اما اوج ادعای مهدویت در دوره امام هشتمp پس از شهادت امام کاظمp توسط واقفیه به راه افتاد که در این فصل به راهبردهای مبارزاتی امام رضاp در برابر آنان پرداخته می شود:
نوع شناسی و کیفیت موضع گیری امام رضاp در برابر واقفیه
در هر نوع نزاع و تخاصم فکری ، سیاسی و نظامی نحوه وکیفیت موضع گیری افراد وابسته است به دانایی و فهم نیروهای معارض از نوع ابزار و وسیله که طرف مقابل در دست دارد تا به تناسب آن ابزار جهت پیش برد اهداف مبارزاتی به دفاع برخیزد . بر این اساس درباره فرقه واقفیه آنگونه که قبلاً نگارش یافت آنها در ادعای انحرافی که درباره مهدویت داشتند از روایات ائمه معصومo به عنوان ابزار و وسیله استفاده می نمودند و طبیعی بود که امام رضاp نیز در برابر آنان از جنس ابزار و وسیله آنان استفاده نماید. چنانچه با دقت نسبت به روایاتی که امام رضاp برای نقد و تکذیب واقفه استفاده نموده مشخص می شود که امام شیوه های گوناگونی را در برابر آنها انتخاب نموده است که به بخش های آن اشاره می شود:
1 ـ مذمت و لعن سران واقفیه
در این بخش روایات فراوان در مذمت و دروغگو دانستن واقفیه نقل شده است که در این میان بسیار جالب است که علاوه بر امام رضاp، حتی خود امام کاظمp نیز ادعای واقفیه را پیش بینی نموده و آنها را مذمت نموده است . به نقل شیخ طوسی در کتاب غیبة از علی بن حمزه بطائنی که از بزرگان واقفیه است نقل شده است : قال لی ابوابراهیم (موسی بن جعفر) انما انت و اصحابک یا علی اشباه حمیر .[51]
و هم چنین از عثمان بن عیسی رواسی و زیاد قندی و دو نفر از بزرگان واقفیه نقل شده است که ما نزد امام کاظمp بودیم آن حضرت به ما فرمود: در این لحظه بهترین اهل زمین بر شما وارد می شود. در آن هنگام امام رضاp وارد شد ما با تعجب سؤال نمودیم: او بهترین اهل زمین است؟ پس ازآن امام کاظمp فرزندش را به سینه چسباند و فرمود: یا بنی تدری ما قال ذان قال نعم یا سیدی هذان یشکان فیی؛[52] فرزندم دانستی آنچه را این دو نفر گفتند؟ امام رضاp جواب داد: آری ای آقایم این دو نسبت به من شک دارند.
در ادامه همین حدیث از علی رئاب نقل شده است که امام کاظمp به آن دو نفر فرمود: ان حجدتماه حقه فعلیکما لعنة الله و الملائکه و الناس اجمعین؛[53] اگر شما دو تا او (امام رضاp) را انکار نمایید و یا بر او خیانت کنید پس لعنت خدا و ملائک و تمام مردمان بر شما باد.
و هم چنین علاوه بر این مذمت های امام کاظمp عبارات تند و صریح از امام رضا درباره واقفیه نقل شده است . محمد بن سنان گوید: نزد امام رضا بودم سخن از علی بن ابی حمزه به میان آمد. امام او را لعن فرموده گفت: او می خواست خداوند در زمین و آسمان عبادت نشود اما خداوند نور خود را تمام نمود ولو کره اللعین المشرک و ادامه فرمود: ابن حمزه و امثال او کسانی هستند که اراد ان یطفی نور الله.[54]
2ـ خبر از آینده اندوهناک برخی از واقفیان
در این بخش از روایات، امام با بی دین، زندیق و کافر خواندن واقفیه گاهی از بی دین رفتن آنها از این دنیا و عاقبت سوء و ناگوار آنها خبرداده است که این نزد همه علامتی بود برای باطل بودن فرقه واقفیه.
محمد بن اسماعیل می گوید: امام رضاp درباره جایگاه امامت و مذمت اندیشه واقفیه درباره آن فرمود: من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة فقلت له کل من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة قال نعم و الواقف کافر و الناصب مشرک؛[55] از سؤال و جواب که در متن حدیث مطرح شده در ابتدا شنیدن این حدیث و شامل شدن آن واقفیه را که تا هفت امام را قبول داشتند برای محمد بن اسماعیل بعید بوده است اما امام در جواب او تصریح می کند که واقفیه کافر بوده و فرقی میان او و ناصبی که اصلاً امام را قبول ندارد نمی باشد.
از ابراهیم بن یحیی ابی ولاد نقل شده است که امام رضا p سؤال نمود حمزة بن بزیع شقی (یکی از واقفیه) در چه حال است؟ گفتم او همانند سابق در شک و دودلی است. امام فرمود: او گمان می کند پدرم موسی بن جعفر p زنده است و در ادامه فرمود: هم الیوم شکاک و لایموتون غدا الا علی الزندقه ؛ آنان (واقفی ها) امروز در حال شک هستند و از دنیا نمی روند مگر زندیق بی دین. راوی میگوید من بعد از این گفتار امام احوال حمزة بن بزیع را پی جویی می نمودم تا اینکه از یکی از همفکران او شنیدم که گفت: او در هنگام مرگ خود در حالت انکار خداوند از دنیا رفت.[56]
همچنین درباره زیاد قندی نیز از حسن بن محبوب نقل شده است که او زندیق و در حالت کفر به خداوند از دنیا رفت.[57]
شبیه این روایت از ابی فضال درباره احمد بن ابی بشر سراج نقل شده است که در هنگام مرگ خود فریاد می زد شما را به خدا مرا از آتش نجات دهید.[58]
درباره ابی حمزه بطائنی از حسن بن علی وشاء نقل شده است که امام رضا p فرمود: بعد از دفن او، مأموران الهی از وی درباره خدا و رسول سؤال نمودند جواب داد و از امامش سؤال نمودند تا امام هفتم pجواب داد و بعد از آن ساکت مانده و نتوانست جواب گوید و مأموران به او گفتند: افموسی بن جعفر امرک بهذا؟ پس از آن آتشی در قبرش افروخته شد که تا قیامت خاموش نمی شود.[59]
3 ـ مناظره امام با برخی واقفه
یکی از راهبرد های امام رضا pدر برابر واقفیه رویارویی و مناظرات علمی بود که در حضور افراد دیگر انجام می گرفت.
ابن حازم گوید: روزی جماعتی از واقفه نزد امام رضا pحضور بهم رسانید و از آن حضرت درباره پدرش سوال نمود امام فرمود: پدرم از دنیا رفت و من جانشین ایشان هستم. ابن مهران گفت: اگر چنین است پس چرا این مطلب را آشکارا بیان نمی کنی؟ امام فرمود: آیا منظورت این است که من نزد هارون رفته به او بگویم من امامم و تو هیچ کاره نیستی؟ بدان که سیره رسول خدا7 در آغاز رسالتش اینگونه نبود بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل وافراد مورد اطمینان خود در میان گذاریده و من هم اگر با شما از امامت خود سخن می گویم به جهت این است که شما امامت امامان قبل از من را قبول دارید که همه از پدران من هستند و شما در حق من نگوئید که علی بن موسی نسبت به پدرش تقیه نموده و می گوید او زنده نیست زیرا من نزد شما نسبت به خودم تقیه نمی کنم و می گویم من امام هستم پس چگونه نسبت به پدرم تقیه کنم؟[60]
در گفتگوی دیگر امام با واقفه وقتی شنید که آنها می گویند موسی بن جعفر رحلت نکرده امام فرمود: سبحان الله مات رسول الله و لم یمت موسی بن جعفر بلی ولله لقد مات و قسمت امواله .[61]
در یکی از مناظره ها امام هنگامی که لجاجت ابن مهران را در ادعای مهدویت امام هفتم مشاهده نمود او را نفرین نموده فرمود: اذهب الله نور قلبک و ادخل الفقر بیتک و در اثر همین نفرین امام او در بدترین حال گرفتار شد.[62]
و در گفتار دیگری امام به نقد و تکذیب برخی ادعاهای ابن حمزه برآمده و می گوید: الیس هو الذی یروی ان رأس المهدی یهدی الی عیسی بن موسی و هو صاحب السفیانی و قال ان اباالحسن یعود الی ثمانیة الشهر فما استبان لهم کذبه[63] آیا ابن حمزه نمی گفت سر مهدی (محمد فرزند منصور) به سوی عیسی بن موسی (فرزند عموی منصور) هدیه می شود آیا این ابی حمزه نمی گفت امام کاظم pبعد از شش ماه بر می گردد و هر دو خبر او تحقق نیافت؟ پس آیا دروغ های او بر شما (مردم) آشکار نشده است؟
و در مورد دیگر یکی از یاران امام رضا p بنام احمد بن محمد می گوید: روزی امام در محله بنی زریق توقف نموده و با صدای بلند من (احمد) را صدا نمود و من جواب گفتم پس از آن حضرت فرمود: هنگامی که رسول خدا7 رحلت فرمود مردم کوشش نمودند نور خدا را خاموش سازند و خداوند مانع شده نور خود را بواسطه امیرالمؤمنین نگهداشت و چون ابوالحسن موسی بن جعفر رحلت نمود علی ابن ابی حمزه و یارانش کوشش نمودند تا نور خدا را خاموش نمایند و خداوند مانع شد از خاموش شدن آن و اهل حق کسانی هستند که از پیوستن دیگران به آنها خوشحال می شوند و اما از جدا شدن دیگران ناراحت نمی شوند و واقفه بر عکس اینان هستند زیرا خودشان در حال شک زندگی می کنند.[64]
4 ـ نامه نگاری امام با برخی واقفه
روش دیگری که امام در مبارزه با واقفه در نفی و ابطال ادعای مهدویت نامه نگاری هایی است که به عنوان سند مکتوب میان امام و بعضی از واقفیان مبادله می شد. به احتمال قوی اولین نامه از جانب امام رضا pبه سه نفر از سران واقفه راجع به مطالبه اموال امام کاظم pارسال شده است که در نامه امام به علی بن ابی حمزه و زیاد قندی و عثمان بن عیسی آمده است: آنچه از اموال و کنیزان در زمان پدرم نزد شما جمع آوری شده است اکنون بعد از رحلت ایشان به من تحویل دهید زیرا من جانشین و وارث او هستم و ما میراث پدرم را تقسیم نمودیم و برای شما نیز عذری نیست که آن اموال را بیش از این نزد خود نگه دارید. بعد از رسیدن نامه امام به آن سه نفر علی بن ابی حمزه و زیاد قندی در جواب نامه امام بدون اینکه نامی از اموال ببرند رحلت امام کاظم pرا انکار نموده و مهدویت او را مطرح می کننند و اما عثمان بن عیسی در جواب نامه به امام می نگارد: اما بدان که پدرت موسی بن جعفر رحلت نکرده و هو حیُ قائم و من ذکر انه مات فهو مبطل بدان که اگر بنابر ادعای تو رحلت هم کرده باشد باز هم از این اموال چیزی به تو داده نمی شود زیرا پدرت در این رابطه چیزی نگفته بود.[65]
گاهی افرادی از واقفه برای امام نامه نوشته از ایشان جواب می خواستند . در این باره از احمد بن ابی نصر بزنطی نقل شده من در موسی بن جعفر توقف نموده و امامت امام رضاp را قبول نداشتم تا اینکه نامه ای به امام هشتم نوشتم و مسائل را از او سؤال نموده بودم و در این میان یکی از مسئله های مهم را فراموش کرده بودم اما هنگامی که جواب امام را دریافت نمودم دیدم جواب تمام مسئله ها و از جمله آن مسئله که فراموش کرده بودم از جانب امام به دستم رسید. احمد می گوید: من از این جریان به خود آمده از ادعای مهدویت نسبت به موسی بن جعفر بازگشته و امامت امام رضا pرا قبول نمودم و پس از آن از امام تقاضای ملاقات نمودم و امام در آخر همان روز مرا پذیرفت.[66]
و در مواردی از این نامه نگاری ها امام در برابر نامه واقفه موضع منفی انتخاب نموده و از جواب دادن خودداری می نمود. در این رابطه نقل شده است : عده ای به امام نامه نوشته و سوالاتی را مطرح نموده بودند و در میان آن نامه ها فردی از واقفیان هم نامه نوشت اما در هنگام دریافت جواب امام نامه همگان را جواب داد مگر نامه فرد واقفی را.[67]
5ـ استدلال به روایات رسول اکرم7 و ائمه معصومo
یکی دیگر از رویکرد های مبارزاتی امام رضاp در برابر ادعای واقفه بازگفتن و استدلال به روایات از اجدادش درباره امامت دوازده امام و تبیین و تطبیق مصداق مهدی موعود به دوازدهمین امام است که بر این اساس ادعای مهدی موعود نسبت به امام هفتم برخلاف روایات رسول خدا7 و ائمه معصومo است که واقفه آنان را به عنوان امام قبول دارند.
در روایتی از حسین بن خالد نقل شده است که امام رضا pدر روایتی از پدر و اجدادش تا می رسد به امیر المؤمنینp و ایشان از رسول خدا7 نقل نموده است که آن حضرت می فرمود: هر کس دوست دارد که به دین من تمسک جوید باید به علی بن ابی طالب که وصی و جانشین من است اقتدا نماید و پس از امیرالمؤمنین و دو فرزندم حسن و حسین و پس از آن به فرزندان حسین و من ولد الحسین تسعة ائمة تاسعهم القائم من ولدی.[68]
همچنین در روایت دیگری امام رضا pاز پدرش موسی بن جعفر تا سلسله سند می رسد به امیرالمؤمنین و ایشان از رسول خدا 7که آن حضرت فرمود: من و علی پدران این امت هستیم هر کس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر کس ما را انکار کند گویا خدا را انکار نموده و بعداز ما دو فرزندم سید جوانان اهل بهشت حسن و حسین و بعد از ایشان نه نفر از فرزندان حسین پیشوایان این امت هستند که تاسعهم قائمهم و مهدیم.[69]
ما در اینجا به این دو روایت به عنوان شاهد اکتفا نموده و تاکید می شود که استدلال امام رضا p به اینگونه روایات که مستند بود به رسول اکرم7 و در آنها بدون هیچ گونه ابهامی نهمین فرزند از فرزندان معصوم امام حسین pبه عنوان مهدی و قائم معرفی شده بود و هم چنین روایات فراوان دیگری در این زمینه از باقی معصومینo برای توجه دادن شیعیان به سوی مصداق واقعی مهدی موعود و ابطال اندیشه واقفه در طرح مهدویت نسبت به امام کاظم pراهکاری بسیار ارزشمند بود که در اثر آن تعداد فراوانی از افراد فریب خورده به راه راست هدایت گردیدند.[70]
6 ـ بیان تطبیقانه علامات ظهور با دوازدهمین امام
یکی دیگر از روش های علمی و کاربردی امام برای ابطال ادعای واقفه بیان علامات و نشانه ای عصر ظهور مهدی موعود و تطبیق آن با شخصیت امام دوازدهم بود که با شیوه های مناسب بازگومی نمود.
در روایتی از ابا صلت هروی نقل شده است: از امام رضاp سوال نمودم ما علامة القائم منکم اذ اخرج فقال علامته ان یکون شیخ السن شاب المنظر حتی ان الناظر الیه لیحسبه ابن اربعین سنة او دونها و اذا خرج القائم یقال له فی التسلیم علیه السلام علیک یا بقیة الله؛[71] نشانه قیام کننده از شما خاندان چیست؟ امام فرمود: نشانه او این است که سنش بالا است اما چهره اش جوان و کسی که به او نگاه کند گمان می کند که چهل ساله و یا کمتر است و زمانی که قائم قیام کند در سلام ها به او گفته می شود سلام بر تو ای ذخیره خداوند.
همچنین علی بن فضال از پدرش نقل نموده که امام رضا p فرمود: شیعیان بعد از درگذشت سومین فرزندم گرفتار حیرت می شوند زیرا امام آنها از نظرشان غائب می شود بعد درباره فلسفه غیبت او فرمود: لئلا یکون فی عنقه لاحد حجة اذا قام بالسیف .[72]
همچنین امام رضا p در موارد دیگری برای اینکه توجه شیعیان را از مهدی موعود بودن امام هفتم برگردانده و افکارشان را به سوی آینده رهنمون گردد مسئله انتظار مهدی موعود را مطرح نموده و می فرمود: ما احسن الصبر و انتظار الفرج فعلیکم بالصبر ان هذا الامر لیس یجیی علی ما یرید الناس انما هو من امر الله تبارک و تعالی؛[73] چه نکو است صبر و انتظار کشیدن فرج پس بر شما باد که صبر نمایید و این امر (فرج) آنگونه که مردم می خواهند واقع نمی شود بلکه امر فرج از امور خداست.
این دعوت امام رضاp برای انتظار کشیدن به سوی آینده در حقیقت در مقابل ادعای واقفه بود که مهدویت را در زمان امام رضا p یک امر گذشته و مال امام هفتم می دانست.
و نیز آن حضرت درباره زمان ظهور می فرمود: وقت آن معین نیست لا یأتیکم الا بغتة[74] و هم چنین آن حضرت با استناد به جدش رسول اکرم7 نقل نموده است که افضل الاعمال امتی انتظار فرج.[75]
و هم چنین در روایت دیگری با استناد به رسول اکرم7 از امام رضا p نقل شده است که پیامبر7 فرمود: سوگند به آن خدایی که مرا به حق برگزید یکی از فرزندانم غائب می شود تا آن زمانی که بعضی مردم ناامید شده و گویند دیگر احتیاج به خاندان پیامبر7 نیست و بعضی در ولادت او شک نمایند.[76]
نگارش این مقدار روایت با استناد به امام رضا p درباره نشانه ها و زمان ظهور نمایانگر این حقیقت است که آن حضرت با تطبیق زمان ظهور برای زمان آینده می خواست آشفتگی ها و تزلزلی را که توسط واقفه در فرهنگ شیعی ایجاد شده بود مداوا نموده و فرهنگ انتظار را برای شیعیان زنده نماید.
7 ـ معرفی مصداق مهدی منتظر
با نگاهی تحلیلی و کاربردی به این بخش از روایات حضرت رضا می توان به این نتیجه دست یافت که تعیین مصداق مهدی منتظر از صریح ترین و روشنگرانه ترین موضع گیری های امام در برابر واقفه بوده است که در یک عملیات مقابله ای و تطبیق مصداق ادعای آنان را باطل نموده است که تنها به شواهدی در این زمینه اشاره می شود:
ریان بن صلت می گوید: از امام رضاp سوال نمودم آیا شما صاحب این امر (امامت) هستید؟ امام فرمود: آری (یعنی امامت دارم) اما صاحب آن امر که زمین را پر از عدل می کند نیستم ذالک الرابع من ولدی یغیبه الله ثم یظهره؛[77] آن آوردنده عدالت چهارمین از فرزندانم است که به امر خداوند غائب شده پس از آن به امر خدا ظاهر می شود. تطبیق رابع ولدی نفی کننده مصداقی بود که واقفیه درباره امام کاظم p پدر امام رضا p ادعا داشتند.
در روایت دیگری از علی بن خالد نقل شده است که امام رضا p درباره مصداق قائم فرمود: روزی جدم امیر المؤمنینp به فرزندش امام حسینp فرمود: التاسع من ولدک یا حسین هو قائم بالحق المظفر للدین و الباسط للعدل؛[78] یا حسین نهمین فرزند تو قیام کننده به حق و یاری کننده دین و گسترش دهنده عدالت است.
و نیز در معرفی قائم فرمود: بابی و امی سمی جدی رسول الله و شبیه موسی بن عمران یتوقد من شعاع ضیاء القدس؛[79] پدر و مادرم فدایش باد هم نام جدم رسول خدا7 و شبیه به موسی بن عمران است روشنی می گیرد از روشنایی انوار قدس.
در روایات از ریان بن صلت نقل شده است: درباره قائم از امام رضا p سوال شد حضرت فرمود: لا یری جسمه و لا یسمی اسمه .[80]
بنا به روایت دیگر در زمان امامت امام رضاp درباره مصداق قائم مردم به تشویش خاطر افتاده بودند و حتی بعضی شیعیان مانند ایوب بن نوح خود آن حضرت را قیام کننده به عدل می دانستند. امام رضاp برای برطرف شدن آن شبهات می فرمود: یبعث الله لهذا الامر غلاماً منا خفی الولادة و المنشأ غیر خفیی نسبه؛[81] خداوند برای این امر(اقامه عدل) یکی از فرزندان ما را برمی گزیند در حالی که ولادت و محل زندگی او مخفی است اما نسبش آشکار است.
و هم چنین از حسین بن خالد نقل شده از امام رضا p سؤال شد مراد از قائم از شما خاندان کیست؟ حضرت فرمود: الرابع من ولدی ابن سیدة الاماء یطهر الله به الارض من کل جور و یقدسها من کل ظلم هو الذی یشک الناس فی ولادته و هو صاحب الغیبة قبل خروجه فاذا اخرج اشرقت الارض بنوره و وضع المیزان العدل بین الناس فلا یظلم احدٌ احداً و هو الذی ینادی مناد من السماء یسمعه جمیع اهل الارض بالدعا الیه یقول الا ان حجة الله قد ظهر عند بیت الله فاتبعوه فان الحق معه و فیه؛[82] چهارمین فرزندم پسر بزرگ کنیزان خداوند زمین را به واسطه او از هر ستم و جور پاک گرداند و او کسی است که مردم در ولادت او شک کنند و او صاحب غیبت قبل از آشکار شدنش است و زمانی که ظهور کند ترازوی عدل را میان مردم استوار کند.
دقت در فقرات حدیث و اوصافی که برای قائم بیان شده است هیچ کدام با امام موسی بن جعفرp قابل تطبیق نیست. از این رو می توان ادعا نمود که امام رضاp در بیان این حدیث به دنبال مبارزه با واقفه و تبیین مصداق واقعی مهدویت گرایی در اندیشه شیعه اثنی عشری بوده است.
همچنین آن حضرت درباره مصداق مهدی موعود به ریان بن صلت فرمود: یکون معه عصا موسی و خاتم سلیمان ذالک الرابع من ولدی یغیبه الله فی ستره ما شاء ثم یظهره فیملأ الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً؛[83] با او (مهدی) عصای موسی و انگشتر سلیمان بوده و او چهارمین فرزندم است که خداوند او را تا زمانی که بخواهد در پناه خود نهان نموده پس از آن آشکار سازد و زمین را پر از عدل سازد آنگونه که پر از جور و ستم شده بود.
در این زمینه روایات فراوانی از امام رضاp درباره تعیین مصداق مهدی منتظر در منابع وجود دارد که ما به جهت طولانی نشدن مقاله از نگارش آن خودداری می نماییم .
8 ـ منع شیعیان از ارتباط با واقفه
پس از نگارش هفت طائفه از روایات امام رضا pدر مبارزه با واقفه اینکه مناسب است بر هشتمین راهکار مبارزاتی آن حضرت با واقفه اشاره شود که در حقیقت این راهکار در کنار آن روایات یکنوع جنگ روانی بر علیه واقفه بود که حضرت می خواستند با به انزوا کشاندن واقفه صف آنان را از صف شیعیان خود جدا نماید که در این نوع از مبارزه امام به شیعیان خود دستور می داد از مجالست و همراهی با واقفه دوری نمائید.
در بعضی منابع آمده است: ینهی شیعته عن مجالستهم و مخالتطهم؛[84] و بر اساس همین ارشاد امام رضاp بود که درباره رفتار شیعیان با واقفه نقل شده است : فان الامامیه کانو فی غایة الاجتناب و التباعد عنهم حتی انهم کانو یسمونهم الممطوره ای الکلاب اللتی اصابها المطر.[85]
و در اثر همین روشنگری های امام رضاp بود که بعضی از شیعیان با جان و دل در کنار امام خود با واقفه عملاً مبارزه نمودند . به عنوان نمونه یونس بن عبدالرحمن گوید: پس از شهادت موسی بن جعفرp و ادعای مهدویت آن حضرت توسط وکلای ایشان من دریافتم که آنان نسبت به حضرت رضا ستم می کنند لذا من پیوسته امامت امام رضاp را تبلیغ می نمودم تا اینکه مروان بن زیاد قندی و علی بن ابی حمزه نزد من آمده به من گفت: تو چرا به سوی او (امام رضاp) مردم را می خوانی؟ اگر مال می خواهی ما تو را بی نیاز می کنیم و گفت ما برای تو ده هزار دینار ضمانت می کنیم از تبلیغ به نفع علی بن موسی الرضا دست بردار . من در برابر آنان مقاومت نموده گفتم : ما و شما از امامان معصومo روایت می کنیم که آنها فرمودند: هر گاه بدعت ها آشکار شود بر عالمان و دانشمندان است که علم خود را آشکار سازند و اگر چنین نکنند نور ایمان از قلبش بیرون می رود و ما کنت لادع الجهاد فی امر الله علی کل حال فناصبانی و اضمرا لی العداوة.[86]
جمع بندی و بازتاب مبارزه امام رضا با واقفه
از آنچه درباره واقفه نگارش یافت نتیجه این شد که فرقه واقفه به جهت پی آمد های سیاسی و فرهنگی و با انگیزه صرفاً دنیا گرایی بعد از شهادت امام کاظم به وجود آمد که با سوء استفاده از اندیشه مهدویت گرایی در جامعه شیعی برای رسیدن به آرزوهای مادی شان رحلت امام موسی کاظم را انکار نموده و با ارائه تفسیر غلط از بعضی روایات در میان شیعیان این شبهه را ایجاد نمودند که امام موسی بن جعفر از دنیا نرفته است بلکه او همان امام قائم است.
و در برابر این گروه امام رضا موضع گیری نموده و با روش های مناسب با آنها به مبارزه برخواست که در مسیر این مبارزه بعضی از اصحاب و یاران امام نیز نقش داشتند.
و در مجموع بازتاب روشن مبارزه امام بیدار سازی افکار شیعیان دربرابر واقفه بود که حتی طبق اسناد و مدارک افراد زیادی از پیروان واقفه به امام پیوسته و از واقفی گری توبه نمودند.
ابن شهر آشوب گوید: عده ای از عقیده واقفه و مهدویت موسی بن جعفر برگشتند . بعد نام افراد ذیل را می برد: عبدالرحمن بن حجاج، رفاعة بن موسی، یونس بن یعقوب، جمیل بن دراج، حماد بن عیسی، احمد بن محمد بن ابی نصر و حسن بن علی الوشا و غیر هم و التزموال الحجة[87].
همچنین علامه مجلسی می نگارد: به جهت برجستگی ها در مبارزات امام رضا با واقفه و برخی معجزات آن حضرت رجع جماعة من القول بالوقف مثل عبدالرحمن بن الحجاج، رفاعة بن موسی، یونس بن یعقوب، جمیل بن دراج، حماد بن عیسی و غیرهم و هولاء اصحاب ابیه الذین شکو فیه ثم رجعوا.[88]
سرانجام اینکه گر چه دامنه بحث واقفه و مبارزه امام رضا و پس از آن مبارزه امام جواد با واقفه گری درخور تأمل فراوان است اما دراین اثر که هدف نگارش و تنظیم یک مقاله است بیش از این گنجایش بحث را ندارد.
منابع
ابن خلدون، مفدمه ابن خلدون، مؤسسه اعلمی بیروت، 1039.
ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، منشورات شریف رضی، قم، 1416.
احمد امین مصری، ضحی الاسلام، دارالکتب العربی، بیروت، بی تا.
اسد، حیدر ، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتاب العربی، بیروت، 1390.
امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، دارالتعارف للمطبوعات بیروت، بی تا.
بدوی، عبدالرحمن، تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، آستان قدس رضوی، 1374.
حمیری، قمی، قرب الاسناد، مؤسسة آل البیت، قم، 1413.
خاقانی، شیخ علی، رجال خاقانی،تحقیق سید محمد صادق بحر العلوم، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404.
راوندی، قطب الدین، الخرایج و الجرایح، مؤسسه الامام المهدی، قم، 1409.
سید حسین بروجردی، جامع الاحادیث الشیعه، مطبعة العلمیه، قم، 1366.
سیوطی، جلال الدین ، تاریخ الخلفا، انتشارات شریف رضی قم، 1370.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، انتشارات شریف رضی، قم، 1363.
شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، 20 جلدی.
شیخ صدوق ، محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، مؤسسة اعلمی تهران، 1404.
شیخ صدوق، الخصال، ترجمه محمد باقر کمره ای، انتشارات اسلامیه، تهران، بی تا.
شیخ صدوق، علل الشرایع، تحقیق سید محمد صادق بحر العلوم، مکتبة حیدریه نجف، 1385.
شیخ صدوق، کمال الدین ، تصحیح و تعلیق غفاری، جامعه مدرسین قم، 1405.
شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، جامعه مدرسین قم، 1404.
شیخ مفید، ابی عبدالله محمد بن محمد نعمان ، الارشاد، مکتبة بصیرتی،قم، بی تا.
شیخ مفید، الفصول المختاره، دارالمفید للطباعة و النشر، بیروت، 1414.
شیخ مفید، اوائل المفالات، تحقیق شیخ ابراهیم انصاری، دارالمفید للطباعة و النشر، بیروت، 1414.
صدر، سید حسن، نهایة الدرایه، نشر مشعر، قم، بی تا.
صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، منشورات الاعلمی، تهران، 1362.
طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، مؤسسه بعثت، قم، 1413.
طوسی، اختیار معرفة الرجال، تلخیص رجال کشی، تصحیح حسن مصطفوی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مشهد، 1348.
طوسی، الرجال، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1415.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، 1411.
عاملی, علی بن یونس، صراط المستقیم، المکتبة المرتضویه لاحیاء التراث الجعفریه، بی تا.
عاملی، جعفر مرتضی،دراسات و البحوث فی التاریخ و الاسلام، جامعه مدرسین قم، 1361.
علامه سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، انتشارات ذوی القربی، قم.
قمی، ابن بابویه، الامامة و التبصرة، تحقیق مدرسة الامام المهدی، قم، 1363.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق غفاری، دارالکتب الاسلامی، تهران، 1363.
مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، انتشارات ذوی القربی، قم، 1421.
مامقانی، اسدالله، تنقیح المقال فی احوال الرجال، المرتضویه، تهران، بی تا.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403.
نشار علی سامی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، دارالمعارف مصر، قاهره، 1997م.
نمازی، شیخ علی شاهرودی، مستدرک السفینة البحار، جامعه مدرسین قم، 1419.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه ، مکتبة مرتضویه، نجف اشرف، 1355.
[1] - یادآوری می شود که این فرقه در منابع با دو واژه واقفه (بدون ی) و واقفیه (همراه با ی) معرفی شده است و در این بین توجه به این نکته مهم است که بیشترین کاربرد واژه اول (واقفه) در روایات و واژه دوم (واقفیه) در اصطلاحات عرفی است ، لذا واژه صحیح برای نام بردن از این فرقه، واژه واقفه می باشد. لازم به یاد آوری است که در این مقاله به هر دو کاربرد توجه شده است.
[2] ـ نوبختی، فرق الشیعه، ص82، مکتبة المرتضویه، نجف اشرف، 1355.
[3] ـ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص207، منشورات شریف رضی، قم، 1416.
[4] ـ بحار الانوار، ج46، ص294؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص195؛ رجال طوسی، ص102 به بعد.
[5] ـ احمد امین مصری، ضحی الاسلام، ج3، ص280؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج1، ص19.
[6] ـ محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، 0( رجال کشی،) ص135، الامام الصادق و مذاهب اربعه، ج1، ص67.
[7] ـ تاریخ الخلفا، سیوطی، ص261، عیون اخبار الرضا، ج1، ص102.
[8] ـ کافی، ج1، ص310.
[9] ـ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص438.
[10] ـ شیخ مفید ، الفصول المختاره، ص313؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،ج1، ص90 به بعد.
[11] ـ علل الشرایع، صدوق، 235؛ غیبه، طوسی، ص64.
[12] ـ کنیه دیگر امام هفتم.
[13] ـ عیون اخبار الرضا، ج1، ص113؛ رجال کشی، ص368.
[14] ـ غیبة طوسی، ص47، علل الشرایع، صدوق، ص236.
[15] ـ بحارالانوار، ج48، ص251.
[16] ـ شواهد بعداًٌ نگارش می یابد.
[17] ـ برای تفصیل بیشتر رک بحارالانوار،ج48، ص258.
[18] - فروق اللغه ماده وقف
[19] ـ نوبختی، فرق الشیعه، ص82.
[20] ـ اوائل المقالات، ص28.
[21] ـ الفصول المختاره،ص313.
[22] ـ رجال خاقانی، ص165؛ مقدمه ابن خلدون، ج1، ص140.
[23] ـ بحار الانوار، ج7، ص239.
[24] ـ شهرستانی، ملل و نحل، ج1، ص150.
[25] ـ بحار الانوار، ج82، ص203.
[26] ـ مستدرک سفینة البحار، نمازی، ج9، ص404.
[27] ـ بحار الانوار، ج48،ص266؛ رجال کشی، ص460.
[28] ـ عیون اخبار الرضا، ج20، ص103؛ قرب الاسناد، ص75؛ علل الشرایع، ص235.
[29] ـ عیون اخبار الرضا، ج1، ص231.
[30] ـ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص543؛ غیبة ، شیخ طوسی، ص64؛ جامع احادیث الشیعه، ج14، ص451.
[31] ـ الکافی، ج1، ص286؛ دلائل الامامة، ص368.
[32] ـ الفصول المختاره، ص313.
[33] ـ رجال خاقانی، ص165.
[34] ـ بحار الانوار، ج48، ص254.
[35] ـ عبون اخبار الرضا، ج2، ص97.
[36] ـ ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص150؛ غیبة طوسی، ص39 به بعد.
[37] ـ شیخ مفید، الفصول المختاره، ص313.
[38] ـ الخرایج و الجرایح، ج1، ص111.
[39] ـ الخرایج و الجرایح، ج1، ص111.
[40] ـ فصول المختاره، ص314.
[41] ـ غیبة، شیخ طوسی، ص76 به بعد؛ بحار الانوار، ج48، ص250 به بعد.
[42] ـ ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص75؛ عیون اخبار الرضا، ج2، ص103، بحار الانوار، ج48، ص266.
[43] ـ علل الشرایع، ص235؛ جامع احادیث شیعه، ج14، ص451.
[44] ـ بحار الانوار، ج48، ص252؛ عیون اخبار الرضا، ج2، ص103.
[45] ـ بحار الانوار، ج48، ص266.
[46] ـ جعفر مرتضی عاملی، دراسات فی التاریخ و الاسلام، صص 60 و 70.
[47] ـ منشأة الفکر الفلسفی، ج2، ص47 به بعد؛ بدوی عبدالرحمن، تاریخ اندیشه های کلامی، ص75.
[48] ـ فرق الشیعه، ص94.
[49] ـ فرق الشیعه، ص100، ملل و نحل شهرستانی، ص140.
[50] ـ الکافی، ج1، ص341.
[51] ـ غیبة، طوسی، ص67.
[52] ـ بحار، ج48، ص256.
[53] ـ غیبة، طوسی، ص68.
[54] ـ بحار، ج48، ص258؛ غیبة، طوسی، ص50.
[55] ـ کمال الدین، صدوق، ص668.
[56] ـ غیبة طوسی، ص69؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص364.
[57] ـ بحار الانوار، ج48، ص256.
[58] ـ غیبة، طوسی، ص48.
[59] ـ مناقب، ج4، ص366.
[60] ـ عیون اخبار الرضا، ج1، ص231.
[61] ـ عیون اخبار الرضا، ج2، ص97.
[62] ـ بحار الانوار، ج48، ص261؛ غیبة طوسی، ص70.
[63] ـ مجلسی، همان.
[64] ـ بحار الانوار، ج48، ص261.
[65] ـ الامامة و التبصرة ، ابن بابویه قمی، ص75؛ علل الشرایع، صدوق، ص236.
[66] ـ الخرایج و الجرایح، ج2، ص662.
[67] ـ الصراط المستقیم، ج2، ص67.
[68] ـ کمال الدین، ص260.
[69] ـ کمال الدین، ص261.
[70] ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص364.
[71] ـ الخرایج و الجرایح، ج3، ص117.
[72] ـ علل الشرایع، ص245.
[73] ـ قرب الاسناد، ص224.
[74] ـ کمال الدین، ص372.
[75] ـ عیون اخبار الرضا، ج2، ص36.
[76] ـ کمال الدین، ص51.
[77] ـ الصراط المستقیم، ج2، ص229.
[78] ـ کمال الدین، ص203.
[79] ـ الامامة و التبصرة، ص114.
[80] ـ کمال الدین، ص370؛ کافی، ج1، ص333.
[81] ـ الکافی، ج1، ص341.
[82] ـ کمال الدین، ص371؛ ینابیع المودة، ص537.
[83] ـ کمال الدین، ص376.
[84] ـ نهایة الدرایه، سید حسن صدر، ص440.
[85] ـ وسائل الشیعه، ج20، ص69.
[86] ـ علل الشرایع، صدوق، ص235؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص543؛ غیبة طوسی، ص64؛ جامع احادیث شیعه، ج14، ص451.
[87] ـ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص364.
[88] ـ بحار الانوار، ج48، ص258.