بخش نخست : مقدمات رويداد
:: نهضت دولت عباسى
علويان در گذشته دور
پس از آنكه امويان از شيوه صحيح اسلامى ره به انحراف گشودند، و بر همگان روشن شد كه هدف آنان چيزى جز حكمرانى و سلطه طلبى نبوده .. زورگويى در تعيين سرنوشت مردم و سودجويى از امكانات ايشان .. كوشش تام در كامجويى و اجراى شهوات در هر مكان و هر زمان كه بر ايشان دست مى داد.. بى اعتبار نمودن مصالح همه ملت و خلاصه به بازى گرفتن سرنوشت و خوشبختى ايشان ..
و باز پس از آنكه امويان دشمنى با اهلبيت را به آخرين حد رسانيدند، آنان را كشتند، به نابودى كشيدند و بساطشان را در هم كوبيدند... به ويژه آن دسته از اهلبيت كه فجايع كربلا بر جانشان روا رفت ، خاندان اموى نفرين بر على (ع ) را به عنوان شيوه پسنديده خود اتخاذ كرده بودند، به گونه اى كه كودكانشان اين نفرين را مى آموختند و تا آخر عمر پيوسته تكرارش مى كردند. اولاد على و شيعيانشان را در هر پناهگاهى كه بودند، تعقيب مى كردند و همواره مى كوشيدند تا هرگونه اثرى از آنان را از بين ببرند...
در گرماگرم اين جريانات بود كه رويدادهاى تازه اى در افق رخ نمود. در پرتو مبارزه دائم و افشاگرانه اهلبيت ، درك مردم پيوسته از حقايق روز زياد مى شد. آنان بيشتر به چهره كريه خاندان فاسد اموى پى مى بردند.
از اين رو طبيعى مى نمود كه عواطف مردم نسبت به اهلبيت روز به روز بيشتر برانگيخته شود و در برابر، نفرت و كينه شان نيز عليه خاندان اموى رو به اوج گذارد. اينها همه در پرتو افزون شدن فهم و درك مردم بود و اينكه آنان روز به روز حقايق بيشترى را در مى يافتند.
مردم ديگر بخوبى در يافته بودند كه اهلبيت تنها پايگاه استوار و قابل اطمينانى به شمار مى روند كه جز با روى بردن بدان ، راه نجات ديگرى بر ايشان وجود ندارد. اهلبيت آرمان زنده امت بودند كه در كالبد همگان روح و روان مى دميدند و زندگى را لذتبخش مى كردند.
:: تاج و تخت امويان در تند باد سقوط
ديديم چگونه شورشها و آشوبها عليه حكومت اموى از هر سو رو به رشد نهاد، آن هم بدانسان كه رفته رفته نيرويشان را فرو مى مكيد و بسيار به سستى شان مى كشيد. در اين گيرودار چنان با مردم رو در رو قرار گرفتند كه كنترل كشور از دستشان خارج شد و ديگر نتوانستند سلطه خود را بر اوضاع حفظ كنند.
اين شورشها بطور كلى رنگ و آميزه مذهبى داشت ، مانند:
شورش اهل مدينه كه ((واقعه حره )) ناميده شد.
شورش قاريان كوفه و عراق با عنوان ((دير جماجم )) به سال 83 هجرى كه پيش از آن قيام مختار و توبه كنندگان به سال 67 رخ داده بود.
قيام يزيدبن وليد همراه با معتزليان كه به انگيزه امر به معروف و نهى از منكر بر ضد وليد به سال 126 شوريدند.
قيام عبدالله بن زبير كه جز دمشق همه جاى ديگر را فرا گرفت و تا مدتى هم بر اوضاع مسلط بود.
شورشى كه عليه هشام در آفريقا برپا شد.
و نيز شورشى كه خوارج به رهبرى مردى ملقب به ((طالب الحق )) (حق ستان ) به سال 128 به وقوع پيوست .
در خراسان نيز حارث بن سريح در سال 116 قيام كرد و مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا خواند.
اينها و قيامهاى ديگرى كه جاى ذكر همه شان اينجا نيست همه انگيزه مذهبى داشتند.
اما برخى از شورشهاى ديگر هم بودند كه تنها هدفشان حكمرانى و فرمانروايى بود. از باب مثال ، قيام آل مهلب (102 هجرى ) و قيام مطرف بن مغيره را نام مى بريم .
:: اما در عهد مروان ..
در ايام حكمرانى ((مروان بن محمد جعدى )) كه به مروان حمار شهرت يافته بود، اوضاع كشور به بدترين شرايط انفجار رسيده بود. قيامها و شورشها در بيشتر نقاط چنان آتش به پا كرده بود كه سخت خاطر مروان را آشفته مى ساخت . او حتى قادر نبود به شكايت والى خود در خراسان ، نصر بن سيار، ترتيب اثر دهد. وى خود در آن سامان با آشوبها و شورشهاى متعددى ، سخت دست به گريبان شده بود كه قيام بنى عباسى يكى از آنها به شمار مى رفت . اينان به رهبرى ابومسلم خراسانى مردم را به سوى خود فرا مى خواندند به گونه اى كه اين دعوت روز به روز دامنه گسترده ترى مى يافت .
اين رويدادها همه حاكى از انزجار شديد مردم بود كه نسبت به حكومت بنى اميه و سلطنت مبتنى بر ستم و تجاوزشان ابراز مى شد. غارت اموال مردم ، زورگويى در تعيين سرنوشت ملت و سلب آزادى و امكاناتشان . اين مسايل با توجه به پاره اى از امور كه آن روزها در جريان بود، بخوبى بر ما آشكار است .
مثلا مى بينيم كه فرمانداران به چيزهايى طمع مى كردند كه بر آدمى قبول آن دشوار مى نمايد. خالد قسرى مى خواست كه فقط حقوق سالانه اش بيست ميليون درهم باشد و چون اختلاس و دزديهايش را هم حساب كنيم مى بينيم كه درآمدش به صد ميليون درهم مى رسيد.(1) حال در جايى كه فرماندار داراى چنين وضعى باشد بينيد وضع خود خليفه چگونه است .
خليفه اى كه با همه ارزشها و صفات خوب و كمالات انسانى دشمنى مى ورزيد. خليفه به گونه اى تحقيرآميز به مردم مى نگريست . در اين باره ((كميت )) شاعر چنين سروده است :
((به مردم چنان مى نگريست كه گويى
((صاحب گله ايست كه گوسفندان
((خود را بع بع كنان به هنگام غروب مى نگرد
((به انگيزه چيدن پشم و انتخاب يك
((راءس فربه ،
همراه با لذت از فرياد و زجر چهار پايان .(2)
آرى ، ملت سراپا يقين شده بود كه ديگر بنى اميه حقى ندارند كه خود را همچون رهبران امت بر مردم تحميل كنند. آنان حتما فاقد صلاحيت در اداره امورند و اگر وضع همينگونه ادامه يابد، مردم همگى رو به نيستى كشيده مى شوند.
از اين رو از جاى برخاستند و بر امويان شوريدند و برخى از حقوق خود را از ايشان بازستاندند، و اين شيوه آن چنان ادامه يافت تا سرانجام كشور از وجودشان پاك شد و ديگر اثرى از آنان بر جاى نماند.
............
1- السيادة العربية / ص 32، در البداية و النهاية / 9 / ص 325
چنين آمده كه درآمد خالد قسرى در سال 13 ميليون دينار و درآمد فرزندش يزيد ده ميليون دينار بوده .
2- الهاشميات / ص 26، 27.