پيروزى عباسيان امرى طبيعى بود
از اينجا در مى يابيم كه چگونه پيروزى عباسيان در دستيابى به حكومت در آن زمان امرى معجزه آسا يا خارق العاده نبود، بلكه كاملا طبيعى مى نمود. چه اوضاع اجتماعى و شرايط حاكم در آن روزگار، زمينه پذيرفتن هر گونه تغيير را در نهاد مردم آماده كرده بود. نه تنها مردم اين آمادگى را پيدا كرده بودند، بلكه به لزوم تحول در سطح حكومت نيز معتقد شده بودند.
از اينرو ديگر شگفت نيست اگر بگوئيم ، در شرايط آنچنانى هر انقلابى كه رخ مى داد قطعا به پيروزى مى رسيد. عباسيان چيز ويژه اى براى خود نداشتند، بلكه هر گروه ديگرى هم كه مى خواست انقلاب كند اگر در آن شرايط قرار مى گرفت و از همان شگرد عباسيان سود مى جست و مردم را به سوى خود فرا مى خواند، بيشك به پيروزى مى رسيد. شگرد عباسيان را مى توان در سه جهت مشخص ، بيان كرد:
جهت نخست :
((خويشتن را چنين معرفى مى كردند كه تنها براى نجات مردم از شر بنى اميه آمده اند. يعنى آمده اند تا امت مسلمان را از دردسر و ظلم و تجاوزهاى بى حد و حساب اين سلسله رهايى مى بخشند. تبليغ عباسيان همواره بشارتى به رهايى بود و در ضمن به مردم نويد مى داد كه مى خواهند حكومتى عادلانه مبنى بر برابرى ، صلح و امنيت برپا كنند. درست مانند تبليغهاى انتخاباتى كه مملو از وعده و دلخوشى دادن به مردم است عباسيان نيز مانند سياستمداران زمان ما مردم را به آرزوهاى شيرين مجذوب خويشتن مى نمودند. همين وعده ها و همين ايجاد آرزوها بود كه بعدا همان مردم را بر ضد حكومت بنى عباس برانگيخت ، چه ديدند كه آنان نيز عليرغم وعده هاى خود پايه هاى حكمرانى را بر اساس طغيان و عطش سيرى ناپذيرى براى ريختن خون مردمان نهاده اند.))(3)
جهت دوم :
عباسيان در نهضت خود بر تازيان زياد تكيه نكردند، چه آنان در اندرون خود به دسته بازى و تجزيه گرائيده بودند. در عوض ، دست كمك به سوى غير عرب ها دراز كردند كه اينان در آن زمان به چشم حقارت نگريسته مى شدند و در محروميت شديدى حتى از ساده ترين حقوق مشروع خويش كه در پرتو اسلام كسب كرده بودند، بسر مى بردند. حجاج دستور داده بود كه در كوفه جز امام عرب زبان با مردم نماز نگذارد، و روزى هم به شخصى گفته بود كه جز اعراب كسى شايستگى مقام قضاوت را ندارد.(4)
از قلمرو بصره و سرزمينهاى اطراف آن هر چه غير عرب بود اخراج گرديد. اين آواره گان در تظاهرات خود فرياد ((وامحمدا، وااحمدا)) سر داده بودند و بيچارگان نمى دانستند به كجا بروند. البته اهالى بصره نيز از در همدردى با آنان وارد شده در اين ظلم ناروا با ايشان همصدا گرديدند.(5)
برخى مى گفتند: ((نماز بيكى از اينها شكسته مى شود: خر، سگ و غير عرب (كه مولى خطاب مى شدند، يعنى : برده آزاد شده )..))(6)
روزى معاويه از افزايش جمعيت موالى به خشم آمد و تصميم گرفت كه نيمى از آنان را از دم تيغ بگذراند، ولى ((احنف )) وى را از اين كار بر حذر داشت .(7)
روزى هم يكى از موالى دخترى از قبيله بنى سليم را به زنى گرفت . ((محمد بن بشير خارجى )) بيدرنگ سوار بر اسب خود شد و به مدينه آمد و نزد حكمران آنجا كه ((ابراهيم بن هشام بن اسماعيل )) بود، دادخواهى كرد. حكمران ، شوهر عجم را فرا خواند و پس از اجراى صيغه طلاق صد ضربه شلاق هم بر او زد و علاوه بر همه اينها دستور داد تا موهاى سر، ابرو و ريشش را بتراشند. آنگاه محمد بن بشير خرسند از اين پيروزى اشعارى سرود، از جمله گفت :
((داورى به سنت و صدور حكم به عدالت انجام گرفت ))
((و خلافت هرگز به آنان كه دورند نمى رسد.))(8)
شكست حكومت مختار نيز به عاملى جز اين نبود كه وى از غير عربها كمك مى گرفت . همين امر سبب شد كه اعراب از گردش پراكنده شوند.(9)
ابوالفرج اصفهانى مى گويد: ((.. عرب همچنان يكه تاز بود تا روزى كه دولت عباسى تشكيل شد. وقتى يك عرب از خريد بر مى گشت و بر سر راه خود يك عجم را مى ديد، كالاى خود را بسويش پرتاب مى كرد و او هم موظف بود كه بارش را به منزل برساند.(10)))
فرزندان خليفه اگر از زنان عجمشان زاده مى شدند هرگز صلاحيت رسيدن به مقام خلافت را پيدا نمى كردند.(11)
و خلاصه برخى گفته اند: كشتن امام حسين كار بزرگى بود كه از پى آن امويان براحتى توانستند جلوى يورش ايرانيان را از ورود به اسلام بگيرند.(12)
بنابراين ، ديگر بسيار طبيعى مى نمود كه موالى (غير عرب ها) در ره رهايى از سلطه چنين حكومتى از بذل جان دريغ نكنند، و انتظار مى رفت كه عباسيان بر چنين نيرويى تكيه زنند، همچنانكه از آنان نيز انتظار مى رفت كه دعوت عباسيان را به گرمى پذيرا شوند.
جهت سوم :
در آغاز كار، عباسيان كوشيدند كه انقلاب و دعوت خويشتن را در رابطه با اهلبيت انجام دهند.
اكنون بر ما لازم است كه نظر به اهميت اين موضوع بحث خود را گسترده تر عنوان كنيم . چه اين شگرد آثار مهمى در طول تاريخ بر جاى نهاد.
بعلاوه ، همين خط بود كه عباسيان بيش از همه روى آن حساب مى كردند و آنهم بى اساس نبود، چه عامل اصلى رسيدنشان به قدرت هم همين بود. اينك بيان مشروح ما:
چه هنگام و چگونه عباسيان دعوت خود را آغاز كردند؟
مساءله مهمى كه اكنون بايد بدان بپردازيم آشنايى با زمان دعوت عباسيان و هم چنين شگردى است كه آنان در اين راه به كار مى بردند.
اين دعوت نخست از سوى علويان آغاز شد. دقيقا نخستين اقدام از سوى ابوهاشم يعنى عبدالله محمد بن حنفيه صورت گرفت كه صف شورشيان را نظم بخشيد و افرادى را به زير پرچم خويش گرد آورد. مانند: محمد بن على بن عبدالله بن عباس ، معاوية بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب ، عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب ، و ديگران ...
اين سه تن به هنگام وفات بر بالين ابن حنفيه حاضر شدند و او نيز آنان را از جريان كار انقلابيون آگاه ساخت .
پس از مرگ ((معاوية بن عبدالله )) فرزندش عبدالله نيز مدعى وصايت از سوى پدر گرديد. وى معتقدانى گرد خود جمع آورده بود كه پنهانى قايل به امامتش بودند و اين بود تا روزى كه به قتل رسيد.
اما ((محمد بن على )) (پدر سفاح و منصور) بسيار زيرك و كاردان بود. همينكه بوسيله ابوهاشم انقلابيون را شناسايى كرد تمام نيروى خود را بكار برد تا با زيركى در آنان نفوذ كرده همه را به زير سلطه خويش درآورد(13) و نگذارد كه به معاوية بن عبدالله يا فرزندش نزديك شوند.
محمد بن على همچنان با احتياط كامل و به گونه اى پنهان گام برمى داشت ، و بدينسان او به اقدامات زير پرداخته بود:
2 همچنين از گروه هاى مختلف سياسى كه به نفع او كار مى كردند نيز دورى مى گزيد.
3 از همه مهمتر آنكه پيوسته توجه فرمانروايان اموى را از خود و فعاليتهايشان منصرف مى ساخت و هميشه رد پا بر ايشان گم ميكرد.
به انگيزه همين مسايل بود كه محمد بن على سرزمين خراسان را برگزيد و پيروانش را به آنجا گسيل داشت و به دستشان سفارشنامه معروف خود را سپرد. در اين سند سرزمينها و شهرهاى اسلامى بدينگونه تقسيمبندى شده بود: اين قسمت را هم ابوبكر و عمر تحت سيطره خود در آورده اند...
محمد بن على مبلغان خود را از تماس گرفتن با فاطميان برحذر مى داشت ولى خود و اطرافيانش و ديگر كسانى كه بعدا به راه او رفتند، نزد علويان تظاهر به همبستگى مى كردند، مى گفتند اين دعوت و نهضت بخاطر آنان است . ولى از آن ميان تنها عده كمى بودند كه به حقيقت امر آگاه بودند و مى دانستند كه اوضاع دارد به نفع عباسيان جريان پيدا مى كند.
شعارهايى كه براى پيروان خود ساخته بود مبهم و چند پهلو و قابل انطباق با هر گروه و دسته اى بود. مانند: ((خشنودى آل محمد))، شعار ((اهلبيت )) و از اينقبيل ...[/]
...............
3- به امبراطورية العرب مراجعه كنيد.
4- ضحى الاسلام / 1 / ص 24 العقد الفريد / 1 / ص 207 مجله الهادى / سال 2 شماره اول / ص 89 تاريخ التمدن الاسلامى / 2 / بخش 4 / ص 343.
5- السيادة العربية / ص 56، 57 ضمنا به تاريخ التمدن الاسلامى / 1 / بخش 2 / ص 274 نيز مى توان مراجعه كرد.
6- العقد الفريد / 2 / ص 270 (مصر 1935) تاريخ التمدن الاسلامى / بخش 4 / ص 341.
7- العقد الفريد / 2 / ص 270 (مصر 1935) تاريخ التمدن الاسلامى / بخش 4 / ص 341.
8- الاغانى / 14 / ص 150 ضحى الاسلام / 1 / ص 23، 24.
9- السيادة العربية / ص 40 به تاريخ التمدن الاسلامى / 1 / بخش 2 / ص 282 و 283 نيز مى توان مراجعه كرد.
10- ضحى الاسلام / 1 / ص 25.
11- ضحى الاسلام / 1 / ص 25 العقد الفريد / 6 / ص 130، 131 (چاپ سوم ).
12- الصلة بين التصوف و التشيع / ص 95.
13- شرح النهج ، معتزلى / 7 / ص 150.