تا چه حد دعوت عباسيان پنهانى صورت مى گرفت ؟
ظاهرا يكى از شيفتگان شعارهاى مزبور شخص ((عبدالله بن معاويه )) بود، زيرا مورخان از جمله ابوالفرج در ((مقاتل الطالبين )) ص 168 چنين مى نويسند:
چون ((ابن ضباره )) بر عبدالله بن معاويه فايق آمد، راه خراسان را در پيش گرفت . آنگاه وى نزد ابومسلم رفت تا مگر ياريش كند. ولى ابومسلم او را دستگير و زندانى كرد و سپس مقتولش ساخت .
اين جريان بوضوح بيانگر آنست كه عبدالله انتظار كمك از ابومسلم ميداشت ، چه مى پنداشت كه ابومسلم به حقيقت به نفع اهلبيت و خرسندى خاندان محمد (ص ) تبليغ مى كند. بيچاره هرگز به مغزش خطور نكرده بود كه اين دعوت فقط به نفع عباسيان است و بدينگونه اين جريان داشت با زيركى تمام صورت ميگرفت ؟
شايد بتوان گفت كه محمد بن على توانسته بود جريان مزبور را حتى از دو فرزند خود، سفاح و منصور نيز پنهان نگاه بدارد. چه مى بينيم كه آن دو همراه با بنى هاشم ، چه عباسيان و چه علويان ، و نيز برخى از امويان (14) و چهره هاى قريش به عبدالله بن معاويه پيوستند كه قيامش به سال 127 در كوفه بود و سپس در شيراز، كه در آنجا توانست سلطه خود را بر فارس و اطراف آن ، حلوان ، قومس ، اصفهان ، رى ، همدان ، قم و اصطخر و راههاى آبى كوفه و بصره گسترده ، موقعيتى بس عظيم به دست آورد.(15)
منصور از سوى عبدالله بن معاويه حاكم سرزمين ((ايذج (16))) شد و ديگران نيز بر ساير سرزمين ها از سوى وى به فرمانروايى منصوب گرديدند. اينكه منصور بعنوان يك هاشمى اين سمت را پذيرفت خود دليل بر آن است كه وى نمى دانست پدرش از آغاز سده يك ، يعنى پيش از خروج عبدالله بن معاويه ، به مدت 28 سال در راه هدف و پيشبرد امر عباسيان بجان مى كوشيد و برايشان تبليغ مى كرد. برعكس ، منصور چنان مى پنداشت كه تبليغ به سود اهلبيت و خشنودى آنان است ؛ و طبيعى است منظور از اهلبيت ، علويان است چه اين واژه بطور اطلاق بر آنان دلالت مى كرد.
در غير اينصورت ، اگر محمد بن على داراى دعوت روشن و شناخته شده اى مى بود و منصور هم از آن آگاهى كامل ميداشت ، پذيرفتن حكومت بر ايذج كه از سوى عبدالله بن معاويه به وى تفويض گشته بود، براى دعوت پدرش (محمد بن على ) جدا زيان داشت و بر آن ضربه مهلكى وارد مى ساخت . مگر آنكه بگوييم در آنجا هدف مهمتر ديگرى وجود داشت كه اين مطلب از زيركى آنان حكايت خواهد كرد. يعنى آنان نظرشان اين بود كه اگر دعوتشان به پيروزى برسد هيچ ، وگرنه در صورت موفقيت عبدالله بن معاويه ، وجهه خود را بعنوان يارى دهندگان او حفظ كرده ، در مواضع قدرت همچنان باقى خواهند ماند. پس مى توانيم بيعت مكرر عباسيان را با محمد بن عبدالله علوى اينگونه تفسير كنيم .
به علاوه ، پاسخ منصور نيز توجيه مى گردد كه روزى به شخصى كه از وى درباره محمد بن عبدالله علوى مى پرسيد، گفت : ((او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن ، و مهدى ما اهلبيت مى باشد(17))) و نيز در مجلسى كه به بيعت با محمد انجاميد گفته بود: ((مردم از همه بيشتر به اين جوان تمايل دارند و از همه سريعتر دعوتش را مى پذيرند..)). و باز از امورى كه ثابت مى كند كه عباسيان تا چه حد دعوت خود را پنهان مى داشتند اينكه ابراهيم امام با شادى مژده اخذ بيعت را براى خويشتن در خراسان ميداد، در حاليكه خودش در مجلسى حضور يافته بود كه داشتند براى محمد بن عبدالله بن حسن تجديد بيعت مى كردند.
بنابراين ، چنين نتيجه مى گيريم كه عباسيان چهره خويش را پيوسته در نقاب علويان مى پوشاندند، آنان را فريب ميدادند و معتقد بودند كه اگر در فعاليتهاى زيرزمينى خويش پيروز شوند بيعتشان با علويان و تبليغاتشان به نفع ايشان زيانى به حال خودشان نخواهد داشت . و اگر هم شكست بخورند باز مواضع نفوذ و قدرتى در حكومت پسر عموهاى خويش اشغال خواهند كرد.
اين بود خلاصه آنچه كه ميتوان درباره دعوت عباسيان بازگو كرد. اكنون لازم است اندكى بيشتر به شرح مراحلى كه برشمرديم بپردازيم ، بويژه آن قسمت را بيشتر توضيح دهيم كه اين دعوت مربوط به اهلبيت و علويان مى شد تا ببينيم اينان خود تا چه حد به اين همبستگى اعتماد ميداشتند.
...........
14- الاغانى / 11 / ص 74 مقاتل الطالبين / ص 167 الوزراء و الكتاب / ص 98.
15- انساب الاشراف / ص 63 الاغانى / 11 / ص 74 مقاتل الطالبين / ص 167 البداية و النهاية / 10 / ص 25، 26 و ص 3 عمدة الطالب و در تاريخ الجنس العربى ، مدائن و نيشابور نيز افزوده گرديده .
16- انساب الاشراف / ص 63 عمدة الطالب / ص 22 (چاپ بمبثى ) الوزراء و انكتاب / ص 98 و99 فرج المهموم فى تاريخ علماء النجوم / ص 210.
17- مقاتل الطالبين / ص 239، 240.