پیرمرد،
خسته و تکیده از کجا رسیده بود؟
از زلال صبح روستا،
از کنار بوی گندم و درخت
از تلاشِ روزهای سخت.
آمد و وضو گرفت
از زلال حوض صحن
در دلش،
حرفهای بیشمار
از گذشت روزگار
پیرمرد،
بیقرارِ بیقرار
ساعتی گذشت،
پیرمرد خسته و تکیده چون بهار شد
حال و روز خوب او دوباره برقرار شد.
عکس : محمد زائرنیا
شعر : عباسعلی سپاهی یونسی