خداوند عزوجل نیز به پیامبر تو محمد ( ص ) فرموده است : " الم یجدک یتیما فاوی " یعنی آیا تو را یگانه و تنها نیافت پس مردم را به سوی تو پناه داد و " وجدک ضالا " یعنی تو را نزد قومت بی نام و نشان دید " فهدی " پس آنان را به شناخت تو هدایت کرد و " وجدک عائلا فاغنی " یعنی با مستجاب قرار دادن دعایت تورا بی نیاز ساخت . مأمون گفت : ای فرزند رسول خدا ! خداوند در تو برکت بنهد پس معنای این سخن خداوند عزوجل چیست که گفت : چون موسی به میقات ما آمد و پروردگارش با وی سخن گفت ، موسی گفت : پروردگارا خود را به من نشان ده تا به سویت بنگرم . خدا فرمود : " مرا هرگز نخواهی دید ... " چگونه موسی بن عمران نمی دانست که خداوند قابل دیدن نیست و از او چنین درخواستی کرد ؟ امام رضا ( ع ) فرمود : قطعا موسی بن عمران می دانست که خداوند تعالی بی نیاز از آن است که به چشم دیده شود ، اما وقتی که خداوند عزوجل با وی سخن گفت و نجوا کرد به سوی قوم بازگشت و به آنان خبر داد که خداوند عزوجل با وی سخن گفته و او را به خود نزدیک داشته و با او نجوا کرده است .
قومش گفتند : ما به تو ایمان نیاوریم مگر آن که صدایش را بشنویم چنان که تو شنیدی . آن قوم هفتصد هزار نفر بودند موسی از آنان هفتاد هزار و سپس هفت هزار و سپس هفتصد و آنگاه هفتاد نفر انتخاب کرد تا آنان را به دیدار پروردگارشان برد . موسی به همراه آنان به سوی طور رفت و از خدا خواست که با وی سخن بگوید و صدایش را به آن جمع بشنواند .
پس خدا با موسی سخن گفت و آن جمع کلامش را از بالا و پایین و راست و چپ و پشت و جلو شنیدند زیرا خداوند آن صدا را در درخت زیتونی ایجاد کرده بود و آن صدا از درخت بیرون می آمد به طوری که همگان آن را از هر طرف می شنیدند . آن جمع گفتند : ما باور نداریم که آنچه شنیدیم کلام خدا باشد مگر آن که خدا را آشکارا ببینیم . چون این سخن بزرگ را گفتند و بنای سرکشی و استکبار رانهادند خداوند عزوجل صاعقه ای بر آنان فرستاد و آن صاعقه به سبب ظلمی که آنان کرده بودند ، همشان را در بر گرفت و آن عده مردند . موسی گفت : خدایا اگر به سوی بنی اسرائیل بازگردم چه بگویم ؟ آنان خواهند گفت : تو ایشان را بردی و کشتی زیرا آنچه ادعا کرده بودی ، دروغ بود . پس خداوند آنان را دوباره زنده و با موسی روانه شان کرد .آنان به موسی گفتند : ای کاش تو از خدا بخواهی که خودش را به تو نشان دهد تا به او بنگری ، خدا خواسته تو را جواب می دهد آنگاه تو به سوی ما بازگرد و از چگونگی او ما را آگاه کن ، تا او را چنان که باید بشناسیم . موسی پاسخ داد : قوم ! خداوند به چشم دیده نمی شود و کیفیت و چگونگی ندارد و او فقط از طریق آیات و نشانه هایش دانسته می شود . آن قوم گفتند : ما به تو ایمان نیاوریم مگر آن که از او این حاجت را بخواهی . پس موسی گفت : خدایا تو سخنان بنی اسرائیل را شنیدی و تو خود به صلاح ایشان بهتر آگاهی . آنگاه خداوند تعالی به موسی وحی کرد که ای موسی آنچه از تو
خواسته اند از من بخواه . من تو را به خاطر نادانی ایشان بازخواست نمی کنم . در این جا بود که موسی گفت پروردگارا ! خودت را به من بنمای تا به سوی تو بنگرم . خدا فرمود : مرا هرگز نخواهی دید اما به کوه بنگر اگر بر جای خود برقرار بماند تو نیز مرا خواهی دید . پس چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد آن را متلاشی ساخت و موسی بی هوش افتاد و چون به هوش آمد گفت : منزهی تو ! به سویت باز گشتم و من نخستین ایمان آورندگانم . یعنی من از جهل تو به شناخت خود از تو باز گشتم و من اولین کس از آنانم که ایمان آوردم تو دیدنی نیستی . مأمون گفت : آفرین ای ابو الحسن ! اینک مرا از این فرمایش خدا آگاه کن که فرمود : و زلیخا آهنگ یوسف کرد و یوسف آهنگ زلیخا را اگر ندیده بود برهان پروردگارش را . امام رضا ( ع ) فرمود : آن زن به طرف یوسف آمد و اگر یوسف هم برهان پروردگارش را ندیده بود حتما به سویی آن زن می شتافت لکن او معصوم بود و معصوم آهنگ گناه می کند اماآن را انجام نمی دهد .پدرم از پدرش صادق ( ع ) حدیث کرد که فرمود : آن زن آهنگ آن گناه را کرده بود و یوسف آهنگ آن داشت که آن کار را نکند .
مأمون گفت : آفرین ای ابو الحسن اینک مرا از فرمایش خداوند عزوجل که گفت : " و یاد آر ذا النون را هنگامی که از قوم خویش خود غضبناک رفت " خبر ده ! امام رضا ( ع ) فرمود : او یونس بن متی ( ع ) بود که قوم خویش را غضبناک رها کرد و رفت . " فظن ان لن نقدر علیه " یعنی یقین کرد که ما روزی را بر او تنگ نمی گیریم مثل قول خداوند عزوجل که فرمود : "و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه زرقه " یعنی وقتی که روزی را بر او تنگ گیریم پس در تاریکی شب و تاریکی شکم ماهی بانگ برداشت که معبودی جز تو نیست ، منزهی تو همانا من از ستمگران بودم . به رها کردن چنین عبادتی که امکان آن را در شکم ماهی برایم میسر ساختی ، پس خداوند دعای او را اجابت کرد و فرمود : " اگر او از تسبیح کنندگان نمی بود همانا تا قیامت در شکم ماهی می ماند ".
مأمون گفت : خدا جزایت دهد ای ابو الحسن ! اینک از این فرمایش خداوند عزوجل برایم بگو که فرمود : " تا آنجا که پیامبران نا امید شدند و گمان کردند که وعده نصرت خدا خلاف خواهد شد ؟ " امام رضا ( ع ) فرمود : خداوند می گوید : هنگامی که پیامبران از قومشن ناامید گشتند و قومشان گمان کردند که پیامبران دروغ گفته اند یاری ما به پیامبران رسید . مأمون گفت : آفرین ای ابو الحسن ! اینک مرا از این سخن خداوند عزوجل آگاه کن که فرمود : " تا خداوند بیامرزد گناهان گذشته و آینده ات را " ؟ امام رضا ( ع ) فرمود : هیچ کس در نزد مشرکان مکه ، گناهکارتر از رسول خدا ( ص ) نبود . زیرا آنان به جز خداوند سیصد و شصت بت می پرستیدند هنگامی که پیامبر به سوی آنان مبعوث شد و ایشان را به توحید دعوت کرد ، این امر بر آنان گران آمد و گفتند : " آیا او چندین خدای ما را منحصر به یک خدا کرد این امر شگفت آوری است و گروهی از سران قوم چنین رای دادند که باید طریقه خود را ادامه دهید و در پرستش خدای خود بر همین بتان ثابت قدم باشید . این کاری است که مراد همه است . این سخن را در آخرین دین هم نشنیده ایم و این جز یاوه و دروغ چیز دیگری نیست .
چون خداوند برای پیامبرش ( ص ) فتح مکه را میسر کرد ، به او فرمود : " ای محمد همانا ما تو را به فتح مکه آشکاری فیروز گرداندیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بیامرزد" . یعنی گناهانی که نزد مشرکان مکه داشتی زیرا آنان را در گذشته به توحید فرامی خواندی و نیز گناهان آینده ات را می آمرزم زیرابرخی از مشرکان مکه اسلام آوردند و برخی دیگر از مکه خارج شده بودند و کسانی هم که در مکه مانده بودند قدرت انکار توحید را نداشتند . بدین ترتیب گناه پیامبر پیش مشرکان مکه را با پیروزی آن حضرت بر ایشان آمرزید . مأمون گفت : خدایت جزای
خیر نیکو دهد ای ابو الحسن ! اکنون مرا از این سخن خداوند آگاه فرما که گفت : " خدا از تو در گذشت چرا که به ایشان اجازه دادی " ؟ امام رضا ( ع ) پاسخ داد :
این فرمایش از باب " تو را قصد می کنم وای همسایه تو بشنود " می باشد . خداوند پیامبر را خطاب کرده ولی در حقیقت امت آن حضرت را منظور نظر داشته است . و مثل این است این فرمایش خداوند که اگر تو شرک ورزی عملت را تباه کند و از زیانکاران می شوی و نیز اگر تو را استوار نمی گردانیدیم نزدیک بود اندکی بدیشان مایل شوی مأمون با شنیدن این پاسخ گفت : درست می گویی ای فرزند رسول خدا...
صدوق گوید : این حدیث شگفت آوری است که از طریق علی بن محمد جهم ، با وجود دشمنی و کینه وی به اهل بیت ( ع ) ، روایت شده است .
خروج مأمون و امام رضا ( ع ) از مرو
شیخ مفید در ارشاد می نویسد : از یاسر خادم روایت شده است که گفت : چون مأمون تصمیم گرفت از خراسان به سوی بغداد عزیمت کند ، با فضل بن سهل ذو الریاستین از مرو خارج شد و ما نیز همراه با ابو الحسن رضا ( ع ) از مرو بیرون رفتیم .
رسیدن مأمون و امام رضا ( ع ) به سرخس و کشته شدن فضل بن سهل
یاسر خادم ، در تتمه روایتی که پیش از این از صدوق نقل کردیم ، گفته است :چند روزی پس از این ماجرا در حالی که ما در یکی از خانه ها بودیم ... که ناگاه مأمون از آن دری که از خانه اش به خانه حضرت گشوده می شد گردید و گفت سرورم ! ای ابو الحسن ! خداوند تو را در مورد فضل ، اجر دهاد ! فضل داخل حمام شد و عده ای با شمشیر بر او حمله برده وی را کشتند .
و یکی از کسانی که در حمام به فضل حمله کرده بودند ، دستگیر شد آنان سه نفر بودند و یکی از ایشان ابن خالد فضل ذی العلمین بود . چون آن سه تن را نزد مأمون آوردند از آنان پرسید : چرا فضل را کشتید ؟ گفتند : از خدا بترس ای امیرمؤمنان ! تو خود ما را به کشتن او فرمان داده بودی . اما مأمون به سخن آنان وقعی ننهاد و ایشان را کشت . این واقعه در شعبان سال 203به وقوع پیوست .
طبری گوید : قاتلان فضل از چاکران و خدمتگزاران مأمون و چهار تن بودند : غالب مسعودی اسود ، قسطنطین رومی ، فرج دیلمی و موفق صقلبی . آنان به مأمون پاسخ دادند : تو خود ما را به کشتن فضل فرمان دادی . اما مأمون دستور داد گردن آنها را بزنند و سرهایشان را برای حسن بن سهل بفرستند . صدوق و سلامی نیز چنان که خواهد آمد ، نوشته اند : این رویداد در شعبان سال 203 اتفاق افتاد . طبری گوید : این ، ماجرا در روز جمعه دوم شعبان سال 202روی داد .
شاید روایت صدوق به صواب نزدیک تر باشد .
صدوق درعیون اخبار الرضا از ابو علی حسین بن احمد سلامی ، در کتاب تاریخ نیشابور، نقل کرده است که گفت : مأمون بر فضل بن سهل حیله کرد تا آن که به ناگاه غالب دائی مأمون ، در حمام سرخس فضل را کشت و این واقعه در ماه شعبان سال 203رخ داد . یاسر خادم ، در تتمه روایت سابق گوید : سران سپاه و لشکریان و کسانی که از مردان ذو الریاستین بودند بر در خانه مأمون جمع شدند و گفتند : مأمون بر فضل حیله بسته و او را کشته است . اینک ما به خونخواهی او آمده ایم . پس مأمون به امام رضا ( ع ) گفت : سرورم ! آیا صلاح می دانی که بیرون روی و آنان را پراکنده سازی ؟ یاسر گوید : پس امام رضا ( ع ) سوار شد و به من نیز فرمود : سوار شو . پس چون ما از در خانه بیرون رفتیم حضرت رضا ( ع ) به کسانی که بر در خانه مأمون جمع شده و آتش افروخته بودند تا در خانه را بسوزانند ، نگریست و بر آنان فریاد زد و به دستش به ایشان اشاره کرد که پراکنده شوید ، آنان نیز پراکنده شدند .
یاسر گوید : به خدا قسم مردم چنان روی به فرار می نهادند که برخی از ایشان روی برخی دیگر می افتادند و به سوی هیچ کس اشاره نمی کرد جز آن که او می دوید . آن حضرت به آن جماعت عبور کرد و هیچ کس رو به ایشان نایستاد .
علت و چگونگی وفات امام رضا ( ع )
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا به سند خود از یاسر خادم روایت کرده است که گفت : هنگامی که میان جایگاه ما تا طوس هفت منزل فاصله بود ، ابو الحسن ( ع ) بیمار شد . پس به شهر طوس وارد شدیم در حالی که بیماری ابو الحسن شدت یافته بود . ما در آن شهر چند روزی ماندگار شدیم . مأمون هر روز دو مرتبه به عیادت امام ( ع ) می آمد .
نگارنده : از برخی از اخبار بر می آید که بیماری آن حضرت تب بوده است . مجلسی در بحار الانوار گوید : بدان که اصحاب ما و غیر ایشان در این نکته اختلاف کرده اند که آیا مرگ امام رضا ( ع ) به صورت طبیعی بوده است یا آن که وی را به سم شهید ساخته اند . و آیا مأمون آن حضرت را مسموم کرد یا کس دیگری جز او . اما قول مشهورتر در میان ما آن است که حضرت به واسطه سمی که مأمون به وی داده بود ، به شهادت رسید .
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا و نیز مفید در ارشاد روایاتی نقل کرده اند مبنی آن که مأمون امام را مسموم ساخت . در کتاب خلاصة تذهیب الکمال فی اسماء الرجال از سنن ابن ماجه قزوینی ، که هر دو از اهل سنت می باشند ، آمده است که امام رضا ( ع ) در طوس به سبب مسمومیت در گذشت . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل گوید : مأمون با آن حضرت به عنوان ولی عهد خویش پیمان بست ولی بعدا بر ضد آن ه کرد و او را به سم کشت . ئحضرت توطابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب به نقل از حاکم در تاریخ نیشابور می گوید :
علی بن موسی الرضا درسناباد به شهادت رسید . و در همین کتاب از ابو حاتم بن حبان نقل شده است که گفت : امام رضا ( ع ) در روز آخر ماه صفر در گذشت بدین ترتیب که آب انار را مسموم ساخته بودند و آن حضرت از آن نوشید . طبری گوید :
امام رضا ( ع ) در خوردن انگور زیاده روی کرد و به ناگهان وفات یافت .
چرا مأمون ، امام رضا ( ع ) را مسموم کرد ؟
شیخ مفید در ارشاد می نویسد : امام رضا ( ع ) مأمون را در خلوت بسیار مورد پند و اندرز قرار می داد و او را از خداوند می ترساند و آنچه بر خلاف دستور آن حضرت انجام می شد زشت می شمرد . مأمون در ظاهر سخنان آن حضرت را قبول می کرد ولی ناراحتی و سرگردانی خویش را از نصایح امام پنهان می داشت . روزی حضرت رضا ( ع ) نزد مأمون آمد و دید که او برای نماز وضو می سازد و غلامش آب بر دست او می ریزد . پس امام ( ع ) به وی فرمود : ای امیرمؤمنان ! در پرستش پروردگارت کسی را شریک قرار مده . مأمون نیز آن غلام را رد کرد و خود به تنهایی کار وضویش را به انجام رساند . ولی این فرمایش امام ( ع ) کینه و خشم او را نسبت به آن حضرت افزون کرد .
همچنین هرگاه مأمون در محضر آن امام ( ع ) درباره فضل بن سهل و برادرش سخن می گفت : امام ( ع ) عیبب کارهای آن دو را برای مأمون بازگو می کرد و از شنیدن سخنان آنان وی را بر حذر می داشت . فضل و حسن نیز به این مطلب پی بردند و همواره در نزد مأمون از آن حضرت بدگویی می کردند و سخنانی می گفتند که امام رضا ( ع ) را از چشم مأمون بیندازند و او را از میل و علاقه مردم نسبت به آن حضرت می ترسانیدند . آن دو آنقدر به این کار خود ادامه دادند تا نظر مأمون رانسبت به امام ( ع ) برگرداندند به طوری که مأمون کمر به قتل وی بست .
ابو الفرج اصفهانی گوید : امام رضا( ع ) بیمار شد و در همان بیماری بدرود حیات گفت . پیش از این ، امام نزد مأمون از فرزندان سهل یاد می کرد و عیب کارهای آنان را به وی گوشزد می کرد و مأمون را از توجه به آن دو باز می داشت و بدیهایشان را به وی تذکر می داد .
اما کلینی در کافی روایتی مبنی بر مسمویت آن حضرت نقل نکرده است چنان که درباره پدر امام هشتم ، حضرت موسی بن جعفر ( ع ) ، نیز روایتی دال بر مسمومیت وی نیاورده است هر چند که مرگ امام کاظم ( ع ) در اثر مسمومیت بسیار مشهور و معروف بوده است .
بلکه وی تنها به ذکر این نکته بسنده کرده است که امام کاظم ( ع ) در زندان " سندی بن شاهک " چشم از جهان فرو بست .
اربلی در کشف الغمة می نویسد : از برخی از موثقان شنیده ام که سید رضی الدین علی بن طاووس موافق با این نظریه نبود که مأمون امام رضا را مسموم ساخته بود . حال آنکه سید در این گونه امور اهل مطالعه و پژوهش بود و آنچه از رفتار مأمون ظاهر است دلالت بر مهربانی وی بر امام و میل او به آن حضرت و ترجیح وی بر خاندان و فرزندانش می باشد و اینها قراینی است که این نظر را تأیید و اثبات می کنند .
سبط بن جوزی در تذکرة الخواص سخنی دارد که گویا آن را از ابو بکر صولی در کتاب الاوراق نقل کرده است . وی گوید : گروهی خیال کرده اند که مأمون ، امام رضا را مسموم ساخته است اما این سخن صحیح نیست . بلکه وقتی علی بن موسی ( ع ) در گذشت ، مأمون گریه و زاری سر داد و اندوهگین شد و چند روزی چیزی نخورد و نیاشامید و از لذت خود را بر کنار داشت .
بعدا در این باره مفصل سخن خواهیم گفت . شیخ مفید گوید : روزی حضرت با مأمون غذایی خوردند و حضرت از آن خوراک بیمار شد و مأمون نیز خود را به بیماری زد . ابو الفرج اصفهانی هم گوید : امام رضا ( ع ) بیمار شد پس مأمون به عیادت آن حضرت می آمد همین که بیماری امام ( ع ) سنگین شد ، مأمون نیز تظاهر به بیماری کرد و چنین وانمود ساخت که آن دو خوراک زیان آوری خورده اند و هر دو دچار بیماری گشته اند .
نگارنده : سخن شیخ مفید حاکی از آن است که مأمون در این غذای امام رضا ( ع ) سم ریخت و خود نیز به بیماری تظاهر کرد تا به مردم وانمود کند که امام رضا ( ع ) در اثر خوردن آن غذای زیان آور بیمار شده نه در اثر سم . لکن عبارت ابو الفرج نمایانگر آن است که غذا مسموم نبود بلکه سم در چیزی غیر از غذا بوده است ، چنان که خواهد آمد ، لکن مأمون چنین وانمود کرده است که بیماری در اثر خوردن غذای زیان آور بوده و این به صواب نزدیک تر است .
ابو الفرج اصفهانی گوید : رضا ( ع ) همچنان بیمار بود تا آن که مرد . و درباره وفات وی اختلاف شده است و به هر حال سبب وفات او سمی بود که آن را نوشید . شیخ مفید و ابو الفرج نیز با عباراتی نزدیک به عبارت شیخ ، گویند : محمد بن علی حمزه از منصور بن بشیر از برادرش عبد الله بن بشیر روایت کرده که گفت : مأمون به من دستور داد که ناخنهایم را عادة بلند کنم و آنها را به کسی نشان ندهم من نیز دستورش را اجراکردم سپس خواست و چیزی شبیه تمبر هندی به من داد و گفت : این را به دستان خود بمال .
من نیز چنین کردم سپس برخاست و از پیش من رفت و بر امام رضا ( ع ) داخل شد و از آن حضرت پرسید : چگونه ای ؟ امام ( ع ) فرمود : امید بهبود دارم گفت : من نیز بحمد الله بهترم . و به امام رضا ( ع ) گفت : آیا امروز کسی از پرستاران و غلامان به نزد شما آمده است ؟ حضرت فرمود : خیر . مأمون خشمناک شد و بر غلامانش فریاد زد . و به امام رضا( ع ) فرمود : هم اکنون آب انار را بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چاره ای جز خوردن آب انار نیست . سپس مرا طلبید و گفت : برای ما انار بیاور چون انار آوردم گفت : برایم آب آنها را به دستت بگیر . من نیز چنان کردم و مأمون به دست خود آن را به رضا ( ع ) نوشانید و همین موجب مرگ آن حضرت بود . زیرا امام ، بعد از نوشیدن این آب انار ، بیش از دو روز زنده نبود . محمد بن علی بن حمزه از ابو صلب هروی روایت می کند که گفت : پس از آن که مأمون از نزد امام رضا ( ع ) بیرون آمد ، پیش آن حضرت رفتم . ایشان به من فرمود : ای ابوصلب ! اینان کار خود را کردند و شروع به ذکر توحید و تمجید خداوند کرد .
محمد بن علی گوید و از محمد بن جهم شنیدم که می گفت : حضرت رضا ( ع ) شیفته انگور بود پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند و در جای حبه های آن چند روز سوزنهای زهرآلود زدند سپس آن سوزنها را کشیدند و آن انگور زهر آلود را برای آن حضرت آوردند . امام رضا ( ع ) که به همان بیماری که پیش از این گفته شد ، مبتلا بود از آن انگور زهر آلود بخورد و همین امر موجب شهادت آن حضرت گردید . گویند : این نوع زهر ، از زهرهای بسیار کاری است .
علی بن عیسی اربلی در کشف الغمة گوید : شیخ مفید درباره علت شهادت امام رضا ( ع ) چیزی راعنوان کرده که عقل من آن را نمی پذیرد و شاید من خطا کار باشم . مفید گوید : امام ( ع ) در پیشگاه مأمون عیب پسران سهل را باز می گفت و از آنان به بدی یاد می کرد و مواردی از این قبیل . حال آن که اشتغال امام به امور دنیوی و اخروی و نیز اشتغالش به خداوند به او امکان چنین کارهایی را نمی داده است . همچنین بنابر نظر مفید ( ره ) دولت مذکور از اساس فاسد بوده و بر پایه ای ناپسند بنیاد شده است . و امام ( ع ) همه تلاشش را در جهت غیبت از فرزندان سهل به کار گرفته بود تا آن که موجب گردید آن دو نیز پیش خلیفه آیند و نظر او را نسبت به امام تیره کنند . از طرفی نصیحت امام به مأمون و فرمایش آن حضرت به وی ، در چیزی که به حال دینش سودمند بود ، نمی تواند موجب قتل آن حضرت و ارتکاب چنان جنایت بزرگی شود . بلکه در این باره کافی بود که مأمون آن حضرت را به نزد خود راه نمی داد و یا از ایراد نصایحش جلوگیری می کرد .از
طرفی ما تا کنون نشنیده ایم که اگر سوزن را در دانه های انگور جای دهند انگور نیز مسموم می شود و قیاس طبی نیز بر صحت چنین کاری شهادت نمی دهد و خداوند تبارک و تعالی به حال همگان آگاه است و بازگشت همه به سوی اوست و در پیشگاه او دشمنان و مخالفان جمع خواهند شد .
اربلی همچنین می گوید : در کتابی به نام کتاب الندیم ، که فعلا در وقف تألیف این کتاب آن را در اختیار ندارم خواندم که گروهی از بنی عباس نامه ای به مأمون نگاشتند و عقیده او در ولی عهد قرار دادن امام رضا( ع ) و تمایلش به فرزندان ه کرده بودند . مأمون نیز ئعلی ( ع ) را به سختی موردانتقاد قرار داده و تخطمتقابلا پاسخی تند برای آنان نوشت و ایشان را ناسزا گفت و عرض و ناموسشان را دشنام داد . از جمله سخنانی که مأمون در پاسخش گفته بود و اینک به خاطر دارم آن بود که شما همان نطفه های مستان در رحم کنیزکان خواننده و عشوه گرید . آنگاه درباره امام رضا ( ع ) سخن رانده بود و فضل و شرافت آن حضرت و خاندانش بار برشمرده بود . این پاسخ و برخوردهایی از این قبیل قراینی هستند که اتهام کشتن امام ( ع ) را به وسیله مأمون و تلاش در چیزی که موجب تباهی و زیان دنیوی و اخروی او می شود منتفی می سازد . و خدا داناتر است .
مجلسی در بحار الانوار می نویسد : اربلی در کشف الغمة اسبابی را که شیخ مفید به عنوان موجبات قتل امام رضا( ع ) توسط مأمون ذکر کرده است ، با دلایلی سخیف و کم ارزش مردود شمرده است . آنگاه مجلسی پس از نقل گفتار اربلی گوید : سستی این گفتار پوشیده نیست . چرا که بدگویی و غیبت از فرزندان سهل امری دنیاوی نبوده که آن حضرت را از اشتغال به عبادت خدای تعالی باز دارد . بلکه حتی این امر از باب امر به معروف و نهی از منکر و رفع ظلم از مسلمانان به هر طریق ممکن بر آن حضرت واجب بوده است . و اینکه خلافت مأمون فاسد بوده است سبب
نمی شده که آن حضرت دست از خیر خواهی و پند و اندرز بردارد چنان که کسان دیگری غیر از امام رضا ( ع ) نیز برای مسلمانان در غزوات و جنگها خیر خواهی می کردند . از طرفی معلوم است که نصیحت ستمگران و پند گفتن به آنها در حضور مردمان ، به خصوص اگر ادعای فضل و خلافت هم داشته باشند ، از عواملی است که کینه و حسد و خشم آنها را بر می انگیزد .
نگارنده : همچنین این سخن اربلی که گفته است " اگر سوزن در دانه های انگور بگذارند انگور مسموم نمی شود و قیاس طبی هم بدان گواه نمی دهد " ، اظهار نظر نادرستی است . زیرا ظاهر روایت گواه آن است که سوزن به نوعی از زهرهای کاری آلوده بوده است نه آن که سوزن ناآلوده به زهر را در حبه های انگور گذارده اند و انگور بدین وسیله آلوده به زهر شده باشد .
سبط بن جوزی به نقل از کتاب الاوراق نوشته ابو بکر صولی می نویسد : برخی گفته اند امام رضا ( ع ) به حمام رفت و پس از آنکه از حمام بیرون آمد برای وی طبقی از انگور آلوده به زهر آوردند که در دانه های آنها سوزنهای زهر آلود نهاده بودند ، که در ظاهر نشان نمی داد . امام نیز از آن انگور تناول کرد و پس از مدتی بدرود حیات گفت .
روایت دیگری گویای آن بود که امام ( ع ) به وسیله زهری که در انار بود به شهادت رسید . اما آنچه سبط بن جوزی گفته بود ، مبنی بر آنکه مأمون آن حضرت را مسموم نکرد زیرا بر مرگ امام نوحه و زاری به راه انداخت و اندوهگین شد و ... چندان صحت ندارد . زیرا از زیرکی مأمون بعید نیست که امام را مسموم ساخته باشد و آنگاه برای رفع اتهام از خود ، که در آن هنگام نیز شایع شده بود ، به گریه و زاری بپردازد . از این گذشته گریه و زاری و اندوه مأمون در عزای امام که خود ناشی از شناخت وی از فضایل امام ( ع ) بود با ارتکاب به قتلی که علت آن ترس از بیرون رفتن خلافت از دستش می بود ، هیچ منافاتی ندارد .
نگارنده : می توان احتمال داد که مأمون آن حضرت را در اثنای بیماری اش مسموم کرده باشد . از قراین ظاهری نیز می توان چنین دریافت که چون مأمون متوجه شد که بیعت مردم بغداد با ابراهیم بن مهدی خلافتش دچار مشکل و از هم گسیختگی شده و این امر به خاطر بیعت وی با امام رضا ( ع ) به عنوان ولی عهد حادث گشته و مردم نیز این تصمیم را به فضل بن سهل نسبت می دادند ، و از طرفی فضل هم اخبار به ناآرامی مملکت را، از ترس همین نسبت نادرست و دیگر مقاصد درست طمربویا نادرست خود ، از مأمون پنهان می کرده همه این عوامل باعث شد که وی از سقوط
خلافتش بیمناک شود . لذا اندیشید که جز با کشتن فضل و رضا ( ع ) نمی تواند مخالفان و انتقاد گران را از مخالفت باز دارد . از این رو فضل را در حمام سرخس از پای در آورد و امام رضا ( ع ) را به وسیله دادن زهر شهید کرد .
اگر مانند علامه مجلسی بگوییم که بیعت مأمون با امام رضا ( ع ) از روز نخست از روی حیله و نیرنگ بوده باید بگوییم که مأمون از روی حسن نیت امام رضا ( ع ) را به ولی عهدی خود تعیین کرد ، در این دو صورت هم مسموم ساختن امام رضا( ع ) توسط مأمون بعید نیست . زیراچه بسا اوضاع و شرایطی پیش آید که نیتها دستخوش دگرگونی شوند . مانند زایل شدن حکومت که چه بسا بدین خاطر پادشاهان فرزندان و برادرانشان را کشته اند. انگیزه ای که مأمون را به کشتن فضل واداشت همان بود که وی را به مسموم ساختن حضرت رضا ( ع ) بر انگیخت . کشته شدن فضل توسط او ، که هیچ تردیدی در آن نیست ، دور بودن این احتمال که وی امام رضا ( ع ) رامسموم ساخته منتفی می سازد ، به خصوص که در این باره روایات و اقوال مورخان فراوان است و چنان این امر شهرت یافته که حتی شاعران نیز بدان متذکر شده اند . مثلا ابو فراس حمدانی در این باره گوید :
باؤوا بقتل الرضا من بعد بیعته و ابصروا بعض یوم رشد هم فعموا
عصابة شقیت من بعد ما سعدت و معشر هلکوا من بعد ما سلموا
و نیز دعبل در سوگ آن امام ( ع ) سروده است :
شککت فما ادری امسقی شربة فابکیک ام ریب الردی فیهون
ایا عجبا منهم یسمونک الرضا و تلقاک منهم کلحة و عضون
سخن دعبل در این جا گفته است " تردید کردم " اگر چه ظاهرا بر عدم علم دلالت دارد اما با گفته وی در بیت بعد که " از ایشان دندان نمایاندن ( کنایه از خشم گرفتن بر کسی ) و ترشرویی دیدی " نشان می دهد که این مسأله یقینی و محقق بوده است .
شیخ مفید و نیز ابو الفرج گویند : چون امام رضا ( ع ) وفات یافت مأمون یک شبانه روز مرگ آن حضرت را پنهان داشت سپس در پی محمد بن جعفر و گروهی از اهل بیت و خاندان ابوطالب که در خراسان بودند ، فرستاد . چون آنان به نزدش آمدند خبر مرگ امام ( ع ) را به ایشان داد و گریست و بسیار بی تابی کرد و جنازه آن حضرت را بدیشان نشان داد و آنگاه خطاب به پیکر پاک امام ( ع ) گفت : ای برادر بر من بس گران است که تو را دراین حالت ببینم . من آرزو می کردم که پیش از تو بمیرم ولی خداوند نخواست . سپس دستور داد آن حضرت را غسل دهند و کنند و خود جنازه را برداشت به همین جایی که اکنون مدفن آن حضرت طکفن و حنوبه بود در دهی از شهر طوس طاست ، آوردند و به خاک سپرد و آنجا خانه حمید بن قحکه نامش سناباد نزدیک نوقان است و در همان جا نیز قبر هارون الرشید بود . قبر حضرت رضا( ع ) پس روی هارون و در قبله او قرار گرفته است .
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا ضمن حدیثی آورده است که : آخرین سخنی که امام رضا ( ع ) گفت : این بود : " بگو اگر در خانه های خود هم بودید باز آنکه سرنوشت .
آنها کشته شدن است ازخانه به قتلگاه به پای خود البته بیرون می آمدند " و فرمان خدا حکمی نافذ و روان خواهد بود سپس قبر هارون را شکافت و آن حضرت را با وی ه قرب هارون به آن حضرت ، به وی نفع طدفن کرد گفت : امیدوارم خداوند به واسبخشد .
منبع : http://www.tebyan.net/