گفته شد که مأمون در ابتداي مذاکرات خود با علي بن موسي (ع) پيشنهاد کرد که خلافت را يک سره به حضرت واگذار کند و خود وليعهد آن حضرت بوده باشد ولي حضرت قبول نفرمود تا جريان به ولايتعهدي آن حضرت خاتمه يافت.
اکنون اين سئوال مطرح ميشود که وقتي مأمون اين پيشنهاد را - چه با واقعيت و ايمان و چه با دروغ و نيرنگ - مطرح ميکند چه ميشد اگر آن حضرت آن را ميپذيرفت و قدرت را در دست ميگرفت و بعد نيز کم کم دست مأمون و بنيعباس را يک سره از خلافت کوتاه مينمود؟
مگر نه اين است که رهبري و امامت جامعه اسلامي براي پيشوايان راستين يک وظيفه بود که از طرف خداي متعال بر دوش آنان گذارده شده بود؟
و مگر نه اين بود که آنان سالهاي سال از اين که خلافت از محل و مجراي خود خارج شده بود شکوه ميکردند و مردم را به سوي خود ميخواندند و حکومت حق و عدالت را به مردم نويد ميدادند.
و مگر نه اين است که امام (ع) از نقش و موقعيت يک رهبر کاملا آگاه است و ميداند که چگونه رهبر فاسد جامعه را به تباهي و فساد ميکشاند و دوام حکومت ظلم حتي براي يک روز هم شايسته نيست.
پس چرا امام (ع) - که امام بر حق و راستين بود - اين پيشنهاد را نپذيرفت؟ و از اين موقعيت جالب به نفع جامعه بهره برداري ننمود؟!
حقيقت اين است که اين سئوال از نظر يک مرد سياست و حکومت بسيار به جا است چرا که قدرت طلبان دنيا همواره در چنين موقعيتهائي بهترين بهره برداري را براي خود دارند آنان فکر ميکنند امروز حکومت را قبضه ميکنيم و بعد در اولين فرصت با استفاده از فرصت تمام افرادي را که احتمال داده ميشود روزي مزاحمتي ايجاد کنند نيست و نابود ميکنيم و تاريخ اين گونه نمونهها زياد نشان ميدهد.
اما مرز حق و باطل همين جا است، و امام (ع) مرد حق است و حکومت را براي اجراي حق و عدالت ميخواهد، امام (ع) مرد هدف است و حکومت را به عنوان ابزاري براي رسيدن به هدف - يعني اصلاح و پيشبرد جامعه - ميطلبد و بايد ديد که قبول خلافت در چنين موقعيتي در مجموع چه آثاري ميتوانست داشته باشد؟
نخست اين که: امام (ع) از افکار مأمون اطلاع داشت و ميدانست که اين پيشنهاد او يک پيشنهاد سطحي است و او در اين گفتار صادق و راستگو نيست. چه ميدانيم؟ شايد اگر امام (ع) قبولي و آمادگي خود را اعلام ميکرد مأمون از انجام آن طفره ميرفت و يا اگر هم به انجام ميرساند به زودي درصدد قتل امام بر ميآمد و خود با مقام ولايتعهدي که داشت دوباره بر سرير حکومت قرار ميگرفت؟
دوم اين که پيشنهاد خلافت به امام (ع) همراه با پيشنهاد ولايتعهدي خود مأمون بود و اگر امام آن را ميپذيرفت آن وقت مقام مأمون از طرف امام (ع) امضاء شده بود و ديگر نميتوانست خلافت آينده مأمون و ساير بنيعباس نيز مورد انتقاد علويين و پيشوايان راستين قرار گيرد.
و در اينجا بايد توجه داشت که وقتي امام (ع) مأمون را وليعهد قرار ميداد ديگر بعد از رسيدن به قدرت هم نمي توانست او را عزل کند و نه اين که او را به نحوي به قتل برساند اين دسيسههاي سياسي از ساحت مردان حقيقت به دور است و امام (ع) يک مرد سياست به معناي رائج آن نيست که اين گونه نيرنگها در سر داشته باشد.
سوم اين که اصولا قبول خلافت همراه با ولايتعهدي مأمون بزرگترين ضربه را به اساس مباني اعتقادي ميزد، چه اين که اثبات ميکرد که خلافت و امامت يک منصب قراردادي و قابل عزل و اعطا است که حتي مأمون هم ميتواند دارا باشد در حالي که ائمه (عليهمالسلام) سالها اين اصل را به عنوان يک اصل اساسي و ريشهدار به مردم آموخته بودند که امام فقط بايستي از جانب پروردگار تعيين شود.
چهارم و از همه مهمتر اين که فرض کنيم مأمون صادقانه اين پيشنهاد را مطرح کرده بود - که نبود - و فرض کنيم که اين کار انجام ميشد باز هم امام (ع) در هدف خود موفق نبود.
ميدانيم که حکومت بيست و پنج ساله خلفاي سه گانه چنان تغييري در جامعه اسلامي به وجود آورده بود که پنج سال حکومت علي (ع) در حالي که قاطبهي مسلمانان با آن حضرت بيعت کرده بودند و با داشتن اصحاب مخلص و باوفائي که در رکابش شمشير ميزدند و از اهداف عاليهاش دفاع ميکردند نتوانست آن شرائط را درست تغيير دهد و سرانجام در همين راه شهيد شد.
اکنون که دويست سال از زمان پيامبر اکرم گذشته و ملت مسلمان باخلافتهاي بنياميه و بنيعباس خو گرفته زد و بندهاي سياسي، ريخت و پاشها، بذل و بخششهاي بيحساب و ظالمانه، چپاول و غارت بيت المال، قوميت و بر دربار حکومت اسلامي سايه افکنده آيا علي بن موسي الرضا (ع) ميتواند در چنين شرايطي تنها با موافقت مأمون به مقام خلافت بنشيند و آن طور که شايد و بايد بر مردم حکومت کند؟
بديهي است امام (ع) نميتواند در مقابل آن همه ظلمها و جنايتها و حيف و ميل بيت المال و صدها خلاف شرع ديگري که به نام خليفه و خلافت انجام ميشد ساکت و
بيتفاوت بنشيند چرا که به فرموده مولا علي عليهالسلام:
«خلافت و حکومت از آن جهت خواستني است که حق بر پا گردد و باطل و ظلم از پاي درآيد»
و در عين حال هم شرائط محيط اين امکان را به امام (ع) نميدهد که با تمام انحرافها مبارزه نموده و کژيها را اصلاح نمايد. بنابراين قبول چنين خلافتي - با اين شرائط و اوضاع - نه تنها قدمي به سوي هدف نيست، بلکه امام (ع) را سالها از هدف اساسي که آگاهي و توجه مردم است دور ميکند.
تلاش ائمه عليهمالسلام همواره براي به وجود آوردن شرائط مناسب و آگاهي بيشتر افراد جامعه و تکامل فکري آنان ادامه داشته است تا حکومت حق و عدالت برپا گردد انشاء الله تعالي
منبع: كتاب بررسي تحليلي ولايتعهدي حضرت رضا