مرحوم شیخ موسی نجل شیخ علی نجفی نقل فرمود:
بزیارت حضرت ثامن الائمه (علیه السلام) مشرف شدم دچار بیماری سختی شدم و در اثر آن ناخوشی هر دو چشمم آب سیاه آورد بقسمیكه جائی را نمی دیدم.
مبلغی هم پول داشتم صاحب خانه بعنوان قرض از من گرفت ومركبی هم داشتم كه صاحب خانه از من خریده بود نه پولی را كه طلب داشتم می داد نه وجه مركب را و چند كتاب هم داشتم مفقود شد و از این جهات بسیار دل تنگ بودم.
آنگاه با دل تنگی تمام نزد طبیب رفتم چون چشمانم را دید دوائی را تجویز نمود و گفت تا سه روز آن را استفاده نما اگر بهبودی یافتی فبها اگر بهبودی نیافتی علاجی ندارد چون آب سیاه آورده من بگفته او عمل كردم بهبودی حاصل نشد. لذا مایوس از همه جا شده رو به دارالشفای حقیقی كه حرم حضرت رضا (علیه السلام) باشد شدم وقتی مشرف شدم به آن حضرت عرض كردم ای سید من می دانی كه من برای تحصیل علوم دینیه آمده ام و اكنون چشمم چنین شده و حال شفای چشمم و وصول طلبم و وجه مركب وكتابهای خود را از حضرتت می خواهم. از صبح كه بحرم مشرف شدم تا ظهر مشغول گریه و زاری بودم آنگاه برای ظهر بمنزل رفتم و بعد از نماز و صرف نهار خواب مرا ربود وقتی از خواب بیدار شدم چشمانم را روشن و بینا دیدم با خود گفتم خوابم یا بیدار فوراً برخاستم و براه افتادم. اهل خانه چون مرا بینا دیدند تعجب كرده واز مرحمت حضرت رضا (علیه السلام) اظهار خوشحالی نمودند.
بعد از این قضیه آن طلبی را كه داشتم با وجه مركب به من رسید وكتابهای مفقود شده نیز پیدا شد.
كجا روم كه بجز در گهت پناه ندارم
جز آستانه لطفت گریز گاه ندارم
منبع :دارالسلام محدث نوری