رفتار با زیر دستان
از نظر امام رضا علیه السلام همه ی افراد بشر دارای مقام و ارزش هستند . از این رو ، آن حضرت به آنان حرمت می گذارد و برابری را مراعات می کرد. بدین سبب هیچ تفاوتی میان خود و بردگان و غلامان خویش جز به رفتار و کردار نمی دید، بلکه انسان در نظر وی محترم بود. به گونه ای که غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان یک انسان برخورد می نمود. پس رعایت حقوق بشر در رفتار امام رضا علیه السلام در حد اعلای آن آشکار بود. در ذیل نمونه هایی از رفتار امام علیه السلام را با زیردستان یادآور می شویم :
مراعات حال غلامان
از آن جا که آن حضرت دوستدار مردم به ویژه زیردستانش بودند، هرگز دوست نداشت کسی به سبب حرمت گذاری به وی، دست از غذا بکشد.
یاسر، خادم آن حضرت گوید: امام رضا علیه السلام به ما فرمود:
اگر من بالای سر شما ایستادم، و شما در حال غذا خوردند بودید، بلند نشوید، تا این که از غذا خوردن فارغ گردید.
گاهی حضرت یکی از ما را برای انجام کاری صدا می رد، وقتی گفته می شد مشغول غذا خوردن است، می فرمود: بگذارید غذایش را بخورد، بعد برخیرد. (فروع کافی جلد ششم صفحه ی 298 ؛ بحار الانوار جلد 49 صفحه ی 102 ؛ اعیان الشیعه جلد 2 صفحه ی 15)
در روایت دیگری چنین می خوانیم :
هرگاه یکی از ما مشغول غذا خوردن بود، امام وی را به کاری نمی فرستاد و به کار نمی گرفت، تا از غذا خوردن فارغ شود. (فروع کافی جلد 6 صفحه ی 298 ؛ بحارالانوار جلد 49 صفحه ی 102)
هم چنین در روایت دیگری می خوانیم :
امام رضا علیه السلام تلاش می کرد، فرمانش برای انجام کار، مواجه با ساعات عبادت و غذای غلامانش نشود. (بحارالانوار جلد 49 صفحه ی 102)
ارزش خدمت گزاری به حضرت رضا علیه السلام
حضرت رضا علیه السلام دارای دربانان و خادمان مخصوصی بود، که آنان از روی اخلاص سر بر آستان مقدس آن حضرت می سودند و آن را برای خویش افتخار و ارزشی می پنداشتند. یکی از آنان شخصی به نام معروف کرخی می باشد. وی در خاندان نصرانی در بغداد دیده به جهان گشود. او را به معلمی سپردند تا آموزش ببیند. روزی معلم به وی گفت : بگو خداوند ثالثه است. (اعتقاد مسیحیان به تثلیث می باشد یعنی اب، ابن، روح القدس)
معروف گفت: خداوند یکی است. معلم برآشفت، او را کتک زد و از جلسه ی درس اخراج کرد. معروف گریخت نزد معلم واقعی یعنی حضرت رضا علیه السلام و به دست آن بزرگوار دین مقدس اسلام را پذیرفت و پس از آموختن احکام الهی و دینی به منزل بازگشت. بر اثر اجرای دستورات دین، پدر و مادر وی نیز مسلمان شدند.
معروف خدمت گزاری نزد امام رضا علیه السلام را بر همه ی کارهای دیگر ترجیح داد و به افتخار خدمت گزاری آن حضرت نایل آمد.
مرحوم قاضی شهید نورالله تستری می نویسد:
روزی شخصی می خواست به مسافرت برود. برای خداحافظی نزد معروف کرخی آمد. معروف به وی گفت: هر جا حاجت که داشته باشی به حرمت سر معروف از خداوند درخواست نما، زیرا حاجتت برآورده می شود!
آن شخص بسیار شگفت زده شد و با خود چنین اندیشید که معروف چه قدر خودستایی می کند. معروف گفت: این احترام برای آن است که سال ها سرم را بر آستان حضرت رضا علیه السلام نهادم.
در حکایت دیگری نیز چنین می نویسد :
تاجری می خواست خدمت حضرت رضا علیه السلام مشرف شود، تا آن که حضرت درباره ی وی دعا نماید. در آن هنگام حضرت مشغول عبادت بود. معروف قلم و کاغذی به دست گرفت و چند کلمه نوشت و به آن بازرگان داد. به وی گفت: اگر دریا دچار موج گردید، در آن هنگام نامه ی من را برای آب دریا بخوان تا موج آن ساکت شود.
بازرگان نامه را گرفت و حرکت کرد. در صفر خود آن گاه که در کشتی نشسته بود، دریا دچار طوفان گردید. بازرگان آن نامه را بیرون آورد، به گمان آن که دعایی از حضرت رضا علیه السلام در آن نوشته شده است. اما چون نامه را خواند، در آن این عبارت را دید: ای دریا! به حق معروف کرخی که دربان علی بن موسی الرضا علیه السلام می باشد، از جوش و خروش بایست!
آن مرد از تاسف و تاثر خشمگین شد و با ناراحتی نامه را به دریا افکند. چون کاغذ روی آب افتاد، دریا آرام گرفت!
بازرگان و همراهانش فهمیدند که این کار بر اثر نامه ی دربان امام هشتم علیه السلام است. (مجالس المومنین صفحه ی 246 ؛ حدیقه الرضویه صفحه ی 390 ؛ منتخب التواریخ صفحه ی 398)
سفره ی دسته جمعی
یکی از جلوها های مردم دوستی امام رضا علیه السلام این بود که سعی می کرد هرگز تنها غذا نخورد. بلکه همگان را به خوردن غذا فرا می خواند.
مردی از اهل بلخ روایت کند که:
من در سفر خراسان، همراه حضرت رضا علیه السلام بودم. روزی سفره ی غذا طلبید. همه ی غلامان از سیاه و سفید را کنار سفره جمع کرد. عرض کردم:
فدایت شوم مناسب تر بود که سفره ی این ها را جداگانه بیندازید. در پاسخ فرمود:
ساکت باش! همانا خدای همه ی ما یکی است، مادر ما یکی است، پدر ما یکی است و پاداش هر کسی بستگی به کردار او دارد. (اصول کافی جلد 4 صفحه ی 23 ؛ بحارالانوار جلد 49 صفحه ی 91 ؛ عیون اخبارالرضا جلد 2 صفحه ی 184 ؛ محاسن برقی صفحه ی 392)
یاسر خادم گوید :
در روزی که امام رضا علیه السلام مسموم شده بود و در همان روز درگذشت، پس از این که نماز ظهر را گزارد به من گفت: ای یاسر، مردم (اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران) چیزی خوردند؟
گفتم: آقای من چه کسی می تواند غذا بخورد، با این که شما در چنین حالتی هستید. (آخرین لحظات شماست) در این هنگام امام راست نشست و فرمود:
سفره را بیاورید، و همگان را بر سر سفره فراخواند و کسی را فروگزار نکرد و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار داد. هنگامی که همگان غذا خوردند امام بیهوش افتاد. (بحارالانوار جلد 49 صفحه ی 299 ؛ عیون اخبار الرضا جلد 2 صفحه ی 241 ؛ انوار البهیه صفحه ی 117)
منبع : http://www.razavi.ir/