مقدمه
بی تردید عصر امام رضا (علیه السلام) از جمله زمانهایی است که بحثهای اعتقادی و کلامی رونقی مضاعف یافته بود و آن حضرت هر چند به خاطر ناتوانی علمی عموم مخاطبان، گاه پاسخی ساده و دور از پیچ و خمهای علمی به سوال آنان می داد، لکن در مناظره با آن دست از حکما و متکلمان اسلامی و غیر اسلامی که به مباحث کلامی دامن می زدند، آنچنان عقل را در قالب قضایای منطقی و عقلی به کار می برد که به راحتی مخاطبان خویش را هر چند زبردست بودند مجاب کرده و به زانو در می آورد. مناظره آن حضرت با متکلمانی همچون عمران صابی، سلیمان مروزی و جاثلیق، همه و همه گواهی روشن بر این مدعاست.

در این مجال با بهره مندی از گفتاری که آیت الله جوادی آملی در نخستین کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام) که در مشهد ارائه داد و سپس توسط معظم له به صورت کتابی با عنوان «علی بن موسی الرضا و الفلسفه الالهیه» انتشار یافت. مواردی چند از کاربرد عقل در استدلال کلامی امام رضا (علیه السلام) را یادآور می شویم.
کاربرد عقل در استدلال کلامی
بی گمان در دنیای آفرینش، حقایقی وجود دارند که نه به اعتبار دیگران نیاز دارند، چرا که اعتبار کردن حقایق عینی تحصیل حاصل بوده و عاری از هر گونه فایده است و نه این حقایق قابل انکارند چرا که انکار حقایق عینی و ملموس جز سفسطه ای برهان ناپذیر چیزی در پی ندارد.
عصر امام رضا (علیه السلام) از جمله زمانهایی است که بحثهای اعتقادی و کلامی رونقی مضاعف یافته بود.
از آن رو که انسان موجودی زنده است و ناگزیر از زندگی با این حقایق عینی، نه می تواند این حقایق را مهمل گذارد و نه مجاز است آن را به تصرف خود سرانه خویش در آورد بلکه می باید شهباز فکر و اندیشه را بر فراز آسمان این گونه حقایق به پرواز در آورد و آن را آن گونه که هست بشناسد. اکنون جای این پرسش است که باید دید معیار شناخت حقیقت و میزان سنجش حق از باطل چیست؟!
در پاسخ باید گفت: آنچه که در شناخت تاثیر تمام دارد عقل و نیروی اندیشه آدمی است نه حس و تجربه و نه نقل و استمرار و نه هیچ چیز دیگری. این عقل و خرد آدمی است که وی را مدد می کند تا بسیاری از حقایق نظری را با استناد به امور بدیهی و ضروری حل نماید.
این حقیقت را از زبان امام رضا (علیه السلام) بشنویم که در پاسخ ابن سکیت[1] بیان داشت؛ او پرسید با توجه به اینکه امروز مدعیان صداقت و زعامت و حتی نبوت زیاد شده اند حجت خدا بر خلق چیست تا بتوان با کمک آن، حق را از باطل و صادق را از کاذب تشخیص داد؟
آن حضرت در پاسخ روی عقل و خرد آدمی انگشت گذاشت و فرمود: «العقل یعرف به الصادق علی الله فلیصدقه و الکاذب علی الله فلیکذبه: به وسیله عقل است که راست گفتار نسبت به خدا شناخته می شود که باید او را تصدیق کرد، و دروغ زن بر خدا نیز شناخته می گردد که باید وی را تکذیب نمود» (کلینی، الاصول من الکافی، ج 1، ص47).
آنچه که در شناخت تاثیر تمام دارد عقل و نیروی اندیشه آدمی است.
امام رضا (علیه السلام) و استناد امور نظری به امور ضروری
انسان که در دنیای آفرینش موجود بالغیر را به موجود بالذات مستند می سازد در دنیای علم نیز می باید معلوم نظری به بدیهی مستند گردد، زیرا امور نظری که نوعی معما در عالم هستی است تنها با ارجاع و استناد به امور بدیهی حل و فصل می گردد. این نوع استدلال که باید برای فهم امور نظری، آن را به امور بدیهی مستند ساخت، در تفکرات و مباحث کلامی امام رضا (علیه السلام) فراوان آمده است که در این مجال برخی از آن موارد را با اختصار یادآور می شویم.
1- عقل و استناد حدوث اراده به امر بدیهی
از جمله موارد نظری که امام رضا (علیه السلام) با ارجاع به بدیهیات آن را حل کرده و قابل فهم نموده است مساله حدوث اراده خداوند است آن حضرت برای اثبات این مطلب که اراده حادث است نه ازلی در مناظره علمی و کلامی خود با متکلم زبردستی چون سلیمان بن مروزی فرمود:
اراده از دو حال بیرون نیست ازلی و یا حادث است (اما ان تکون ازلیه او حادثه) و سپس فرمود اگر اراده ازلی باشد حادث نیست و اگر حادث باشد نمی توان ازلی باشد (فان الشی ء اذا لم یکن ازلیا که محدثا و اذا لم یکن محدثا کان ازلیا) (ابن بابویه القمی، التوحید، ص 444).
همان طور که روشن است آن حضرت حدوث اراده الهی را که یک امر نظری است با ارجاع و استناد به این امر بدیهی که اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است، قابل فهم و پذیرش نموده است. بنابراین، شی ء واحد نمی شود هم ازلی و هم حادث باشد همچنان که نمی شود نه ازلی باشد و نه حادث.
آن حضرت حدوث اراده الهی را که یک امر نظری است با ارجاع به این امر بدیهی که اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است، قابل فهم و پذیرش نموده است.
2- عقل و نفی وجود ذاتی ماسوی الله
ما بر این باوریم که ذات اقدس حق، غنی و بی نیاز است و آن گونه که دیگر موجودات به او نیازمندند او در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست «یا ایها الانسان انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی» (فاطر: 15). بنابراین، ذات اقدس او یگانه اصلی است که دیگر موجودات، از او نشأت گرفته و می گیرند «قل الله خالق کل شیء» (رعد: 16) و سرانجام تنها به همان اصل باز می گردند «الا الی الله تصیر الامور» (شورا: 53).
امام رضا (علیه السلام) در راه اثبات وجود ذاتی برای خدا و اثبات وجود مرآتی برای ماسوی الله، عقل مخاطب را به کمک گرفته و آن را به قضاوتی درست می طلبد؛ از این رو برای اثبات این مطلب، در پاسخ این سوال که آیا خدا از انسان است و یا انسان از خدا (أهو فی الخلق او الخلق فیه)؟ از طراح این سوال پرسید: اول شما به من بگو آنگاه که به آینه نظر کنی و صورت خود را در آن ببینی، آیا تو در آنی یا آن در تو است؟ (اخبرنی فی المراه أأنت فیها ام هی فیک)؟ (شیخ صدوق، التوحید، ص 434؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 313)
این امر مسلم است که نزد عقل و خرد آدمی، این انسان است که در آینه است و آینه فقط نقش مرآتیت دارد که تصویری از وجود آدمی را به وی منعکس می سازد.
امام رضا (علیه السلام) در راه اثبات وجود ذاتی برای خدا و اثبات وجود مرآتی برای ماسوی الله، عقل مخاطب را به کمک می گیرد.
همانطور که روشن است آن حضرت با ذکر این مثال، خواسته است عقل و اندیشه مخاطب را به فعالیت وا دارد تا به راحتی این حقیقت را برای او قابل فهم کند و به وی بقبولاند که آنچه از انسان و آینه اصل است انسان است و آینه آینه است و بس. برآیند این بحث در وجود آفریدگار هستی و دیگر موجودات این خواهد شد که گفته شود وجود خداوند اصل و بالذات است و وجود دیگر موجودات تنها مرآت وجود خالق اند نه هیچ چیز دیگر.
استاد جوادی آملی در این باره نکته ای زیبا و شنیدنی دارد که می گوید: سراسر عالم، آینه آیات وجود خداوند است و هر موجودی به اندازه حظ وجودی خود وجود حق تعالی را نشان می دهد یکی اندک و دیگری چون آینه ای قد نما، آینه تمام نمای وجود خداست، مانند وجود نازنین حضرت علی (علیه السلام) که فرمود: هیچ موجودی به اندازه من وجود تمام را نشان نمی دهد (مجموعه آثار نخستین کنگره حضرت رضا ع ص 77) (ما لله آیه اکبر منی) (قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 401)
امام رضا (علیه السلام) در بیان این امر مسلم که ماسوی الله حادث است و هر حادثی آینه و آیت وجود خداست در سخنی زیبا که وجود خدا را محور قرار داده است می فرماید:
آن گاه که به جسم و جسد خویش نگاه کردم و هیچ امکانی در جهت زیادی و نقصان در عرض و طول آن و نیز در جهت دفع ناملایمتها و جلب منفعت نیافتم دانستم که این بنیان را معماری است و سپس به وجود او اعتراف کردم و افزون بر آن از چرخش فلک که به قدرت فلک می چرخد و پدید آمدن ابرها و وزیدن بادها و جریان خورشید، ماه و ستارگان و غیر آن، از آیات شگفتی برانگیز و روشن دریافتم که این امور را خالق و آفریننده ای است و بس (طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 171).
هر موجودی به اندازه حظ وجودی خود وجود حق تعالی را نشان می دهد یکی اندک و دیگری چون آینه ای قد نما، مانند وجود حضرت علی (علیه السلام).
3- کاربرد عقل در اثبات توحید صفاتی
توحید در صفات مانند توحید در ذات از اصول معارف اسلامی و از عالی ترین اندیشه های بشری است که در مکتب اهل البیت تبلوری خاص یافته است.
همان گونه که توحید ذاتی به معنای نفی شریک و نفی مثل و مانند است (شورا: 11)، توحید صفاتی نیز به معنای نفی هرگونه کثرت و نفی ترکیب از ذات اقدس حق است؛ یعنی با آنکه ذات خدا، به اوصاف جمال و جلال متصف است فاقد جنبه های مختلف عینی است یعنی صفات خدا در عین کثرت متحد بوده و تمامی آنها عین ذات خداست چرا که اختلاف ذات خدا با صفات و نیز اختلاف صفات با یکدیگر مستلزم محدودیت وجود حضرت اوست که امری نادرست است.
امام رضا (علیه السلام) در سخنی شبیه خطبه اول نهج البلاغه امام علی (علیه السلام)[2] فرمود: «اول عباده الله معرفته و اصل معرفه الله توحیده، و نظام توحید الله تعالی نفی الصفات عنه لشهاده العقول ان کل صفه و موصوف مخلوق: نخستین عبادت خدا معرفت اوست و ریشه معرفت هم یکتا دانستن پروردگار است و نظام یکتای خدا نفی صفات از اوست به دلیل شهادت عقول به اینکه هر صفتی و هر موصوفی مخلوق است» (صدوق، التوحید، ص 34؛ سبزواری، شرح اسماء الحسنی، ج 1).
نفی صفات از ذات خدا به آن سبب است که توصیف شیء و ذکر صفات برای آن به معنای محدود کردن آن شی ء است که با صفات و خصوصیات ذکر شده محدود می گردد. بنابراین بدین لحاظ که توصیف خدا وجود نامحدود او را محدود می کند از او نفی صفات شده است.
بدین لحاظ که توصیف خدا وجود نامحدود او را محدود می کند، از او نفی صفات شده است.
4- کاربرد عقل در توحید افعالی و نفی جبر و تفویض
ما بر این عقیده ایم که موجودات عالم، همچنانکه در ذات خود استقلال نداشته و همه قائم به خداوند می باشند، در مقام تأثیر و علیت نیز استقلال ندارند و در نتیجه همچنان که خداوند در ذات خود شریک ندارد توحید ذاتی در فاعلیت نیز شریک ندارد که از آن به توحید افعالی تعبیر می شود. یعنی همانطور که هر فاعل و سببی، وجود خود را از ذات خدا می گیرد تاثیر و فاعلیت خود را نیز از او می گیرد «لاحول و لا قوه الا به» و اگر فاعلی از نوعی تأثیر گذاری برخوردار است تأثیرش در طول فاعلیت تامه خداوند است نه در عرض فاعلیت او، یعنی هر فاعل و سببی به همان اندازه که از وجود خدا فیض دریافت کرده است اثر می گذارد و نه بیش از آن؛ چرا که اعتقاد به استقلال فاعل در فاعلیت و استقلال سبب در سببیت مستلزم اعتقاد به شریک بودن آن موجود با خدا در استقلال و سببیت است. بنابراین هر چند انسان در کار و سرنوشت خود موثر است اما باید دانست این تأثیر در راستای بسط فاعلیت خداست چرا که هر نشست و برخاستی به حول و قوه اوست «بحول الله اقوم و اقعد».
به دنبال بحث از توحید افعالی، موضوع نه چندان آسان جبر و اختیار پیش می آید. هر چند در این موضوع افراط و تفریط به کار رفته و برخی به لحاظ داشتن انگیزه های سیاسی و حتی روحی و روانی در استدلال های پر پیچ و خم عقلی به جبر و یا اختیار مبتلا گشته اند. ولی در مکتب اهل بیت، هم جبر و هم اختیار به کناری نهاده شده است و راهی میانه که همان راه مستقیم است تأیید گردیده است: «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» (ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج 1، ص 193).
هر فاعل و سببی به همان اندازه که از وجود خدا فیض دریافت کرده است اثر می گذارد و نه بیش از آن.
معنای فراز «امر بین الامرین» این است که گفته شود :
تمام افعالی که از پدیده های جهان صادر شده اند افعال و اعمال آنها شمرده می شوند ولی چون خدا لحظه به لحظه وجود آن پدیده ها را افاضه می کند افعال آنها که از وجود خود آنها ترشح می شود از افعال خدا نیز محسوب می گردد، از این رو می توان گفت افعال آنها، هم از خود آنها محسوب می گردد و هم از خدا؛ ولی باید دانست که افعال آنها در طول فعل خداست نه عرض فعل او (جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی 1 و 2، ص 124).
امام رضا (علیه السلام) در حل مساله جبر و اختیار همان راه میانه را در پیش گرفته است که مصون از جبر و تفویض است؛ چنانکه فرمود:
خداوند، نه با اکراه اطاعت می شود و نه با غلبه معصیت می گردد و نه در ملک خویش بندگان را به خود وا نهاده است و او خود مالک آنچه را که به ملک آنان در آورده است می باشد و بر آنچه که توانائیشان بخشیده است قادر است، پس اگر بندگان بر طاعتش فرمان برند خداوند از آن منع نمی کند و اگر به نافرمانیش معصیت کنند پس بخواهد میان آنان و عملشان حایل شود می تواند و اگر حایل نشود و آنان آن را انجام دهند این طور نیست که خدا آنان را بر آن عمل وا داشته باشد (صدوق، التوحید، همان، ص 361؛ مفید، الاختصاص، ص 198).
تمام افعالی که از پدیده های جهان صادر می شود در طول فعل خداست نه عرض فعل او.
لازم به توضیح است از آن رو که اجبار مسلتزم نوعی اجحاف و ستم بر فرد مجبور است امام رضا (علیه السلام) در جای دیگر، در نفی هر گونه اجحاف و ستم از سوی خدا، در پاسخ این پندار که خدا گناه کاران را بر گناه مجبور ساخته است، دامن کبریایی او را عاری از هر گونه ستم دانسته می فرماید «الله اعدل و احکم من ذلک» (صدوق، التوحید، ص 363؛ کلینی، الاصول الکافی، ج1، ص 157)
همچنان که آن حضرت در رد تفویض که مستلزم نوعی اختلال در اراده و مشیت خداست، فرمود : خدا عزیزتر از آن است که قدرت و خواست انسان، بر خواست و مشیت خدا غلبه کند «الله اعز من ذلک» (صدوق، التوحید، ص 362).
استاد جوادی در توضیح فراز سوم در حدیث پیش گفته که به راه میانه اشاره دارد چنین نگاشته است .
جبر و تفویض نه آن دو نقیضی هستند که ارتفاعشان محال باشد و نه آن دو ضدی هستند که سومی نداشته باشند بلکه آن دو، امری وجودی اند که یکی در نهایت افراط و دیگر در نهایت تفریط است و میان آن دو فاصله ای است به فراخی بین آسمان و زمین (جوادی آملی، علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و الفلسفه الالهیه، ص 84) این همان است که امام صادق (علیه السلام) فرمود : «اوسع مما بین السماء و الارض» (صدوق، التوحید، ص 360، مجلسی بحار الانوار، ج 5، ص 51، کلینی، کافی، ج 1، ص 159).
«خدا عزیزتر از آن است که قدرت و خواست انسان، بر خواست و مشیت خدا غلبه کند.»
نتیجه :
امام رضا (علیه السلام) در بسیاری از سخنان و مناظرات خود از استدلال های عقلی برای تبیین مطلب استفاده می نمودند و بدین ترتیب مخاطبان خود را مجاب می ساختند. این استدلال های عقلی در تبیین اوصاف الهی، به ویژه توحید صفاتی و افعالی، در بیانات امام (علیه السلام) مشاهده می شود. استفاده امام رضا (علیه السلام) از این روش، مؤید آن است که در دفاع از دین و تبلیغ آموزه های متعالی اسلام، می توان مستقلاً از استدلال ها و براهین عقلی استفاده نمود و از این طریق، مشتاقان حقیقت را به معارف صحیح رهنمون شد.
منابع :
1- سبزواری، ملاهادی، شرح اسماء الحسنی، ج 1، نشر بصیرتی، بی تا.
2- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 2، نشر دارالنعمان.
3- قمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، قم، موسسه دارالکتاب، چاپ سوم، 1404 ق.
4- کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج1، بیروت، دارالتعارف، چاپ سوم، 14014 ق.
5- ابن بابویه القمی، ابو جعفرمحمد بن علی بن الحسین ( شیخ صدوق) التوحید، قم، جامعه مدرسین، 1387 ق.
6- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج1، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق.
7- مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری ( شیخ مفید ) الاختصاص، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری.
[1]- این سیکت ابو یوسف یعقوب بن اسحاق، اهوازی است و از شاگردان امام رضا (علیه السلام ) و از خواص امام جواد و امام هادی (علیه السلام ) و علمدار علم عربیت، شعر، لغت و نحو است متوکل عباسی او را به جرم آنکه امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) را در نزد او ستود و قنبر غلام آنان را از دو پسر او برتر معرفی کرد در سال 244 هجری به شهادت رسانید.
[2]- نک نهج البلاغه ترجمه و شرح فیض الاسلام ص 23
...
(فصلنامه فرهنگی اجتماعی ژرفای آفتاب - رضا وطن دوست)
...
(فصلنامه فرهنگی اجتماعی ژرفای آفتاب - رضا وطن دوست)