برخي از فرقه هاي کلامي اهل سنت، مثل اهل حديث مي گفتند خداوند در عرض نشسته و مقداري نيز جاي (به اندازه چهار انگشت) براي پيامبر در کار خدا باقي مي ماند تا در آن بنشيند. اين نظريه را ابومسلم از اهل حديث ارائه مي کرد که نمونه اي از عقايد سخيف بود.
درباه عرش خداوند نيز نظريه خاصي داشتند. وقتي اين مسائل در محضر حضرت رضا (ع) مطرح شد، به شدت برخورد کرد و فرمود: «من شبه الله بخلقه فهو مشرک و من و صفه بالمکان فهو کافر و من نسب اليه ما نهي عنه فهو کاذب» (7) هر کس خدا را به مردم شبيه کند مشرک است و هر کس براي او مکان قرار دهد کافر و هر کس به او نسبت هاي ناروا بدهد دروغگو است.
در پايان کلام نيز با تلاوت آيه 105 سوره نحل به قرآن کريم استناد فرمود.
يکي از شيوه هاي پاسخگويي به شبهات که امام رضا به کار مي گرفت استناد به قرآن و کلمات و سيره پيامبر اکرم (ص) و خطبه هاي اميرالمؤمنين (ع) بود که براي سؤال کننده قانع کننده و قابل قبول بود.اهل حديث براي خداوند اعضا تصور مي کردند، امام عليه (عليه السلام) با رد اين تصورات تفسير درستي از مسئله رؤيت ارائه کرد که اگر مخالفت امام نبود اسلام نيز مثل دين مسيح منحرف مي شد و پيامبر مثل مسيح، پسر خدا ناميده مي شد. (ريشه هاي بت پرستي در اسلام توسط ائمه خشکانده شده است
قضا و قدر و جبر و اختيار
اين مسئله، از جمله مسائل مهم و ريشه دار دوره امام رضا (ع) بود که از صدر اسلام وجود داشت. امويان جبر را توسعه مي دادند و طرفدار جبر بودند، لذا اهل حديث نيز که ريشه آنها در زمان امويان شکل گرفته بود غالبا طرفدار اين انديشه بودند.
معتزله در مقابل آنها قائل به تفويض و اختيار کامل بودند، امام (ع) در اين خصوص، به حديثي از امام سجاد و موضع امام صادق (ع) استناد کرد و ديدگاه اهل بيت را مطرح و مفهوم آنرا براي آنان بيان کرد.
محمد بن ابي نصر بزنطي پرسيد، برخي از شيعه قائل به جبر و برخي به تفويض (اختيار) شده اند، حضرت در پاسخ به او فرمود بنويس : «به نام خداوند بخشنده مهربان. فرمود: علي بن الحسين. اي فرزند آدم به مشيت من و به قدرت من فرائض را انجام مي دهي و با نعمتي که به تو داده ام (قدرت) به گناه من اقدام مي کني تو را بينا و شنوا قرار داده ام، گناهان از تو و به اختيار توست، نيرويي که به تو دادم حسنات را بوسيله آن انجام مي دهي و نسبت دادن کارهاي نيک به شايسته است چون من قدرت را در تو براي اعمال خير داده ام تا بوسيله نيروي الهي به تعالي برسي و به غايت آفرينش راهي يابي نه اينکه با معاصي از هدف و غايت آفرينش باز ماني...»
امام (ع) در مقابل جبريه موضع سرسخت مي گرفت و مي فرمود: «کساني که جبري هستند به آنها زکات و صدقات ندهيد و شهادتش را نپذيريد.»
و در کلامي ديگر مي فرمايد: هر کس قائل به جبر و تشبيه باشد (مشبهه)، کافر و مشرک است ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم. به خاطر اينکه اينها فاسد العقيده مي شوند، لذا شهادتشان مشروع نيست از اينرو شهادت آنها باطل است.
فلسفه موضع گيري ائمه در برابر افکاري نظير جبر اين است که انسان را از حالت انفعال و سازش با ظلم و زندگي ذلت بار خارج مي کند و لذا مي کوشيدند بفهمانند که انسان برسرنوشت خود، مختار و در دگرگون ساختن جامعه و پيشرفت آن. نقش مستقيم دارد که مضمون آيه کريمه :«ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا مابانفسهم... (رعد) مي باشد. با در نظر گرفتن پيامدهاي سياسي و اجتماعي جبر براي انسانيت با آن مخالفت مي کردند.
در زمينه جبر و تفويض دهها روايت مهم که در بردارنده مواضع امام رضا (ع) در مقابل اين انديشه است به ما رسيده است. اگر روشنگري هاي امام نبود، نه تنها اسلام از بين مي رفت، بلکه با تفاسير غلط، قرآن نيز در معرض تحريف قرار مي گرفت.
بدين سان مي بينيم تمام اصول مسلم اسلام از توحيد و قرآن و نبوت و معاد توسط ائمه حراست شد در حالي که هيچ يک از مدعيان خلافت پيامبر اين وظيفه را انجام نداده و نمي توانستند انجام بدهند، چون توانايي نداشتند، لذا خلفاي واقعي پيامبر ائمه اند، که اگر در راس حکومت و سياست بودند، مسلما جهان اسلام گرفتار اين همه معضل و بحران نبود.
علوم ائمه نيز با محدوديت کامل ترويج مي يافت، چون از طرف حکومت ها محصور بودند و هيچ کس با آزادي نمي توانست به حضور آنها برسد و سوالات ديني خود را پاسخ بگيرد، همه ائمه تحت نظارت شديد و مراقبت هاي خلفاي اموي و عباسي بودند. علت غيبت امام زمان (عج) همين جو اختناق بود. لذا از ولادتش جز معدودي آگاه نشدند.
ايمان و کفر و مراتب ايمان
يکي از مباحثي که در عقايد فرقه ها مطرح شده و آنها بدون توجه به فضيلت ايمان، با علوم ناقص خود درباره آن نظر داده اند، مسئله ايمان است. برخي گفته اند بين ايمان وکفر جايگاهي است که نه کفر است نه ايمان. برخي گفته اند ايمان داراي مراتب و برخي آن را غير قابل ترقي و نقصان دانسته اند. از اينرو ائمه عليهم السلام هر يک به مناسبت ضرورت و اقتضاي حال، در اين باره روايات فراواني ذکر کرده اند که در منابع شيعه، اين بحث بعنوان يک باب مجزا و يک بخش مهم ذکر شده است.
مرحوم مجلسي بخش هايي از بحار الانوار خود را به اين موضوع اختصاص داده است.
تاريخچه ورود اين مباحث بصورت مجادله از مرجئه شروع شده، آنها بدون تامل در آيات قرآن گرفتار تناقض در اين مسئله و تاخر عمل از ايمان و مباحثي از اين قبيل شدند، لذا اين مسئله يک بحث دامنه داري در انديشه اسلامي شد و هر يک از فرقه ها، در اين زمينه به ارائه نظريات خود پرداختند.
رواياتي نيز از امام رضا(ع) درباره اين بحث وارد شده که شيعه و مسلمانان را به رأي صواب در اين مسئله هدايت فرمودند، آن حضرت، ايمان را مقدم و افضل از اسلام و داراي درجاتي دانسته که براي کسب هريک از درجات، عمل لازم است. ذکر خصايص مؤمن و کسي که به درجه ايمان رسيده ازجمله مواردي است که براي تبيين ايمان و درجات آن بکار برده شده. حضرت در تعريف ايمان با استناد به روايات رسول الله (ص) چنين فرمودند: ايمان شناخت قلبي و اقرار زباني و عمل به ارکان است
نبوت
يکي از موضوعات و مباحث مهم علم کلام پس از مباحث توحيد، نبوت است که علماي اسلام در آن آراي مختلف داشته اند، مباحث کلامي امام در اين باب دو دسته است: 1-نبوت عامه 2-نبوت خاصه. در بحث عامه از مسائلي نظير وجود نبي، تعريف نبي، عصمت نبي، نبوت عامه و نبوت خاصه، معجزات پيامبران و نسخ اديان و مسائل ديگر بحث مي شود.
از مهمترين مسائل کلامي که مورد اختلاف بين فرقه هاي اسلامي است «عصمت» انبياء است، معتزله درباره عصمت انبياء معتقدند که انبيا در دوره قبل از بعثت، گناه کبيره انجام مي دهند و برخي از معتزله عقيده دارند که گناه صغيره را پس از بعثت نيز مجازند مرتکب شوند.
ازجمله بزرگان معتزله ابوعلي جبائي و قاضي عبدالجبار هستند که طرفدار اين نظريه ها مي باشند اشاعره که قوشجي از بزرگان آنهاست عقيده دارند که انبياء پس از بعثت از ارتکاب معاصي کبيره و صغيره منع شده اند. ولي گناهان صغيره غيرعمدي از آنها پس از بعثت ازآنها سرمي زند. برخي از فرقه هاي اهل سنت معتقدند که پيامبر، پس از بعثت نيز مرتکب گناه مي شود. آنان اين نظر يه ها را با قصد تبرئه برخي از صحابه و بني اميه ارائه داده اند تا افرادي چون معاويه و... را که مورد نفرين پيامبر بودند تبرئه کنند.
شيعه در اين باره عقيده دارد که پيامبر اکرم(ص) قبل و بعد از بعثت از کبيره و صغيره چه عمداً و چه سهواً معصوم است. چون قائل شدن به عدم عصمت که معتزله و اشاعره به آن راه رفته اند، پيامدهاي فراوان دارد. پيامدهاي اين نظريات، تمامي دست آوردهاي انبياء را مي تواند زيرسؤال ببرد. لذا شيعه اين عقيده را باتوجه به براهين منطقي و عقلي و با استفاده از پشتوانه هاي نقلي با استدلال، قبول مي کند و طرفدار آن است، چون ائمه (ع) اين روش را در مقابل شيعه قرار داده اند. آنها از مفاسدي که بر اين انديشه ها مترتب بود آگاه بودند و مي دانستند تمام اصول اسلام را با اين افکار مي توان به زير سؤال برد، چنان که مي بينيم مستشرقين با اين افکار چه اهانت ها به قرآن و پيامبر مي کنند و عده اي مريض و مغرض از اين انکارها سود مي برند.
از امام رضا(ع) روايات زيادي در باب نبوت عامه وارد شده، بخشي از آنها درباره اثبات نبوت و ذکر انبياي بزرگ الهي است که به بيان خصوصيات آنها پرداخته و درباره نسخ کتاب هاي آسماني آنها باوجود اسلام و رسالت انبياي اولوالعزم نيز رواياتي وارد شده که ازجمله، پيامبران بزرگي چون آدم تا نوح، ابراهيم، اسماعيل، يوسف، موسي، يوشع، دانيال، خضر، سليمان، عيسي و پيامبر اکرم(ص) موردتوجه است. امام رضا(ع) به پيامبر اسلام و ويژگي هاي آن حضرت بيشتر مي پردازد و با طرح مسائلي، استمرار نبوت را در خاندان پيامبر تبيين مي کند.
پاسخ به شبهات در زمينه عصمت انبياء
درباره عصمت انبياء شبهات زيادي در محضر امام به صورت پرسش مطرح و امام به آنها پاسخ داده اند:
روزي مأمون از امام پرسيد: شما که انبياء را معصوم مي دانيد، معناي اين آيه چيست؟ فعصي آدم ربه فغوي. حضرت فرمود: اين داستان قبل از پيامبري آدم بوده است و اين گناه کبيره نيست. مأمون سؤال خود را درباره عصمت ابراهيم، موسي و ديگر انبياء ادامه داد و از امام رضا(ع) پاسخ هاي بسيار قانع کننده اي شنيد باتوجه به اينکه مأمون گرايش به اعتزال داشت، اين سؤال و جواب، تمام عقايد معتزله را درباره عدم عصمت انبياء ابطال نمود و مأمون فهميد آن چه را که براي خود درپيش گرفته (اعتزال) باطل و گمراه است.
پاسخ هايي که حضرت رضا(ع) به مأمون داد، مستند به آيات قرآن بود و سؤالات مأمون نيز از تفاسير آياتي بود که ظاهرا آنها شبه عدم عصمت پيامبران را نشان مي داد لذا حضرتش آنها را به زيباترين بيان وشيواترين استنادات قرآني پاسخ فرمودند، و مأمون به شگفتي فراوان از پيش حضرت خارج شد. در حاليکه روايتي از پيامبر درباره فضيلت خاندان امامت و رسالت زمزمه مي کرد.
برتري خاندان پيامبر(ص)
رواياتي که از امام رضا(ع) درباره پيامبر اکرم وارد شده ناظر به برتري آن حضرت و خاندان آن حضرت از تمام موجودات و انبياء است، و اينها به خاطر شبهاتي بود که امويان و عباسيان درباره اهل بيت مطرح مي کردند و خاندان پيامبر و ائمه را با افراد عادي مقايسه مي نمودند. آن حضرت روايتي نقل مي کند، از امير مؤمنان(ع) که از پيامبر سؤال کردم، يا رسول الله تو برتري يا جبرئيل فرمود: يا علي خداوند پيامبران را برتر از ملائکه و مرا برتر از انبياء قرار داده و برتري بعد از من از آن تو و جانشينان تو (از ائمه معصوم) است و ملائکه خدمتگزار ما و دوستان ما هستند، حاملان عرش که تسبيح خدا مي گويند از جانب کساني که ولايت ما را قبول کرده اند استغفار مي کنند.
اي علي اگر ما نبوديم آدم وحواء و بهشت و دوزخ و آسمان ها و زمين آفريده نمي شد. ما بدين جهت از ملائکه برتريم که از نظر معرفت خداوند و تسبيح و تهليل او از آنها سبقت جسته ايم چون اولين چيزي که خداوند آفريد ارواح ما بود که به وحدانيت خدا و ستايش او سخن گشوديم...
پاسخ به شبهات امامت
اولين اختلاف در اسلام پس از رحلت رسول اکرم(ص) پيرامون مسئله امامت وخلافت بود و برسر همين مسئله مردم دو دسته شدند: فرقه اي پيروي علي(ع) کردند و شيعه علي ناميده شدند، و فرقه اي راه ديگر گرفتند و تابع خلفاء و ديگران شدند. پس از گذشت زماني از دوران خلفا بر سر اين مسئله اختلاف شد که جانشين پيامبر را خليفه بايد دانست يا امام؟
مسئله دوم نيز پيش آمد و آن اينکه مرجع مسائل علمي پس از پيامبر چه کساني هستند؟ آيا خلفا، علماي زمانشان بودند، و مي توانستند مثل پيامبر تمام سؤالات ديني را پاسخ بدهند و هم شأن و داراي مقام معنوي مثل پيامبر باشند؟ يا مردم به کسي ديگر مراجعه مي کردند؟ ويا اگر خلفا پاسخ مي دادند، چگونه پاسخ مي دادند و منبع پاسخگويي آنها چه بود؟
تاريخ نشان مي دهد، سؤالات علمي را پس از پيامبر غير از علي(ع) کسي قادر به پاسخگويي نبود!
لذا يکي از مباحث اختلاف برانگيز علمي و غيرعلمي (سياسي) اين بحث بود و خون هاي بسياري برسر اين مسئله ريخته شد. درحالي که پيامبر اکرم(ص) اين بحران ها را پيش بيني کرده و براي آن راه حل نشان داده و اهل بيت خود را بهترين راه نجات از تفرقه معرفي کرده بود که ناديده گرفتند. امام رضا(ع) نيز مثل جدش امير مؤمنان براي دفاع از امامت و جايگاه اهل بيت در عصر خود به اقتضاي مباحث کلامي در زمينه هاي مختلف، مباحثي مطرح کرد و به شبهات عصر خود و همه اعصار پاسخ داد که به نمونه هايي اشاره مي شود:
ضرورت وجود امام در زمين
وجود امام در زمين ضروري است. در اين زمينه از امام رضا(ع) سؤالات مکرري شد و از سوي واقفه که فرقه اي از شيعه بود شبهات فراواني درباره امامت آن حضرت و استمرار امامت و غيبت امام و مسائل ديگر امامت مطرح گرديد، آن حضرت همه را پاسخ دادند.
بحث امامت و حجت و ضرورت آن در روي زمين که در قرآن از آن به خلافت الهي تعبير شده، مباحث کلامي اي بود که از سوي شيعه و غيرشيعه از امام پرسيده شد و آن حضرت در پاسخ آنها با تأکيد مي فرمود زمين بدون امام نبوده و نخواهد بود. در غير اين صورت اهل خود را فرو مي بلعد. بدون حجت الهي ادامه حيات براي هستي مقدور نيست، چون خداوند نظم هستي را چنين قرار داده. تعداد پانزده روايت از امام رضا(ع) درباره ضرورت و وجود امام و حجت در زمين رسيده است .
رواياتي که از امام درباره امامت وارد شده ناظر به مسائل مختلفي است از قبيل اينکه: فرق بين پيامبر و امام و جايگاه ائمه چيست و هرکس که امام زمان خود را نشناسد در مرگ جاهلي از دنيا خواهد رفت. امامت، خليفه پيامبر است و ودايع رسالت و علوم او در پيش امام است.
در اين باره کسي از امام رضا(ع) سؤال کرد آيا شمشير رسول خدا در پيش شما است؟ آن حضرت به صراحت جواب نوشت؛ در پيش من است.
همچنين درباره اينکه اطاعت از ائمه مثل اطاعت از پيامبر، واجب است و دفاع آن حضرت از امامت خويش در مقابل واقفه
عصمت امام
يکي از مسائل در باب امامت، که در روايات امام رضا(ع) مطرح شده عصمت امام است. چون امام جانشين پيامبر در ميان امت است و عصمت نبي ضروري است. جانشين نبي نيز بايد مثل خودش، با آن ويژگي باشد لذا عصمت امام نيز ازجمله مسائلي بود که بين فرقه هاي اسلام موردبحث و اختلاف بود.
علماي بزرگ اهل سنت، عصمت را در امام شرط نمي دانند، چون اماماني که آنها به آن قائلند، معصوم نيستند. فرقه اي از اهل سنت امامت را در قريش و فرقه اي به امامت مفضول با وجود فاضل قائل شدند تا خلافت ابوبکر و ديگران را توجيه کنند. معتزله نيز به اين نظريه معتقد بودند. آنها آراء خود را براساس توجيه ماوقع بنياد نهادند درحالي که انديشه سياسي اسلام، براساس آن چه که در قرآن و پيامبر(ص) ترسيم شده بايد تبيين شود. نه براساس آن چه که ديگران انجام داده اند و واقع شده.
شيعه عقيده خود را در امامت از ائمه با استناد به نص پيامبر و قرآن کريم مي گيرد؛ ائمه نيز اين انديشه را در طول تاريخ صيانت نموده اند. در عصر امام رضا(ع) ازجمله مباحث مطروحه همين بحث بود که آن حضرت باتوجه به اين جو با شيوه ثابت خود، شبهات وارده بر دين و امامت را پاسخ مي فرمودند، از اين رو آن حضرت در رواياتي طولاني، اوصافي براي امام ذکر مي کند که در هيچ مخلوقي يافت نمي شود.
کليني از عبدالعزيز روايت کرده: روز جمعه در مسجد جامعه مرو بوديم درباره امامت و فرقه فرقه شدن مردم صحبت شد. که حضرت با تبسم وارد شد و شروع کرد به تشريح امامت و مطرح کردن بحث غدير و اوصاف امامت با اين جملات «... الامام يحل حلال الله و يحرم حرام الله و يقيم حدود الله... البدر المنير... المطهر من الذنوب و المبراء عن العيوب... واحد دهره... ولا يوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير مخصوص بالفضل کله من غير طلب منه له و لا اکتساب...»
حضرت در اين حديث به بيان اختيارات و ويژگي هاي امامت مي پردازد: از جمله 1-حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي نمايد (قدرت تشريع و قانون گذاري) 2-اقامه حدود الهي مي کند (برقراري حکومت و ايجاد تشکيلات لازم براي اين امر چون اقامه حدود) 3-امام بسان ماه تابان است 4-پاک از گناهان (عصمت) 5-نظيري ندارد (هر زمان يک امام وجود دارد) 6-فضايلش اکتسابي از ديگران (غيرامام) نيست.
نصب امام توسط پيامبر به دستور خدا
در ميان فرقه هاي اهل سنت اين نظريه رواج داشت که خليفه توسط اجماع امت يا شوري و... از ميان قريش يا ... انتخاب مي شود و فرقه هايي از شيعه نيز قائل به امامت مفضول باوجود فاضل بودند. شيعه از ديرباز با استناد به قرآن کريم و آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک... و اليوم اکملت لکم دينکم و رضيت لکم الاسلام دينا..» معتقد است که پيامبر در واقعه غدير اين دستور خدا را به اجرا گذاشت.
از جمله موضوعاتي که امام رضا(ع) به آنها پرداخت، تأکيد بر واقعه غدير و امامت و فضايل امير مؤمنان بود که باتوجه به نياز جامعه و فراهم شدن فضاي مناسب در ميان مردم مباحث مطرح مي کرد و به اثبات حقانيت خلافت علي(ع) در مقابل نظريه تقدم مفضول بر فاضل مي پرداخت. چنان که نقل شده مأمون نيز اين بحث را با علماي اهل سنت مطرح و آنها را در اين زمينه با اقامه ادله برهاني ساکت و نظر آنها را باطل و برتري و امامت اميرمؤمنان علي(ع) را بر آنان اثبات کرد.
امام رضا(ع) در مقابل ناصبين، واقفيه، زيديه و فرقه هاي منحرف از شيعه و فرقه هاي کلامي اهل سنت مثل اهل حديث و معتزله رواياتي را که از پيامبر(ص) درباره دوستي و ولايت و امامت و برتري و وجوب اطاعت امير مؤمنان بود، مطرح و تشريح مي فرمود و بيشتر اين مباحث در فرصت استثنايي حضور امام در مرو به وجود آمد، که حضرت توانست اصل امامت را مطرح و امامت و حجت بودن خود بر اهل زمان را به صراحت بيان کند، چنان که در حديث، سلسله الذهب، پس از بيان توحيد مسئله امامت خويش را مطرح و خود را از شرايط ورود به حصن الهي دانست که مردم گمان مي کردند پس از توحيد، نبوت و بعد از آن خلافت راه درستي است که انتخاب کرده اند. امام اين گمان را باطل نمود و امامت را شرط اصلي تحقق توحيد وماندگاري راه رسالت بيان کرد.
از امام رضا(ع) در زمينه اثبات اساس امامت که از علي(ع) آغاز مي شود 73 روايت نقل شده علاوه بر آن که در مناظرات و پاسخ به سؤال ها اين مسئله را مطرح و در هر فرصت اين اصل را بيان مي فرمود.
امام عليه السلام در احاديث خود به ترتيب از امامت عامه و اصل امامت مشروع، امامت خاص و ويژگي هاي امير مؤمنان و ساير ائمه سخن مي گفت و آشکارا خود را امام معرفي مي کرد درحالي که زمينه در دوره هاي قبل به اين صراحت فراهم نشده بود و لقب رضا به آن حضرت، به اين مناسبت از طرف پيامبر اکرم(ص) داده شده است چون مقبول همه است؛ حتي مخالف بزرگي چون مأمون به امامتش اعتراف کرد. (امامتش بر همه امت حتي غيرمسلمانان هم ثابت شد
ساير مباحث امامت (تعداد ائمه و ساير ويژگي ها)
طرح مباحث کلي امامت و بيان عدد ائمه که 12 نفر هستند با تصريح به اسم و القاب با نام مادرشان توسط امام رضا(ع) در راستاي اثبات امامت و رد گروه هاي انحرافي و فرقه هاي باطل بود که خلفا و مصاديق ديگري براي ائمه تصور مي کردند. امام در برخي از بيانات، نقش امام در جامعه را تبيين کرده و از اين طريق محوريت امامت را ثابت مي کند. درباره اين موضوع شيخ صدوق علاوه بر اينکه در کتاب مهم اکمال الدين احاديثي ذکر کرده، در کتاب شريف عيون اخبار الرضا تعداد زيادي روايت درباره امامان دوازده گانه و ويژگي هاي آنها آورده است.
روشي که امام رضا(ع) براي حفظ انديشه شيعه به کار گرفت و با انديشه هاي کلامي انحرافي مبارزه نمود، هم سرکوب بود و هم مطرح کردن انديشه امامت و هم خاموش نمودن آتش فتنه هايي که براي امامت و انديشه تشيع مهيا کرده بودند. چنين روشي در طول تاريخ نظير ندارد که جامع و مانع باشد. مأمون خود معتزلي مذهب و مدافع اعتزال بود امام او را هم از نظر علمي مردود کرد و هم از نظر علمي زمينه اي را براي قبول کردن ولايتعهدي ايجاد کرد که مأمون محکوم به غصب خلافت شد و امامت و خلافت به عنوان حقي غصب شده توسط گذشتگان (امويان و عباسيان) مطرح گرديد. امام در اين باره چنين فرمود: مأمون حق ما را شناخت و چيزي که ديگران انکار مي کردند به من برگرداند و واگذار کرد و اين خلافت بزرگ را به من واگذاشت اگر زنده بمانم، در اينجا امام علاوه بر مطرح کردن حقانيت خويش در امر حکومت که مأمون آن را برگردانده بود، به حيله مأمون نيز اشاره مي فرمايد (اقدام به کشتن امام) گرفتن اعتراف از دستگاه خلافت بر اينکه امامت حق مسلم اوست و خلافت و امامت متعلق به کسي است که او مصون از هر نوع لغزش است، هدفي بود که امام در ماجراي ولايتعهدي تعقيب مي کرد و موفق هم شد، از اين رو براي اشاعره و معتزله و تمام فرقه هاي شيعه نيز روشن شد که خليفه، امام نيست و خلافت (مأمون و ديگران) حقي است غصب شده توسط آنها (عباسيان) که امام به آن رسيد و مأمون به عنوان غاصب معرفي شد. بدين نحو امام با مديريت بي نظير در اين بحران به سرکوب عقيده هاي باطل درباره امامت موفق شد.
اين يک موضع صريح و آشکار از طرف امام در رد تمام افکار باطل درباره امامت بود. امامت اساسي ترين مسئله از مسائل کلامي است و بسياري از علماي اهل سنت بر اين باور بودند که خلافت با امامت يکي است و خلفاي عباسي و اموي در حقيقت امام هستند و منشاء اين مسئله را حل و عقد و شوري و قهر و غلبه و قدرت و استيلاي نظامي و... تلفي کرده، و اطاعت آنها را واجب مي دانستند. مأمون با طرح مسئله ولايتعهدي در فکر از بين بردن امامت بود ولي موضع گيري امام، نتيجه معکوس به بار آورد و براي اهل تاريخ روشن شد که مسير خلافت و مدعيان خلافت راه باطل رفته و حق اهل بيت پيامبر را ضايع نموده اند.
منابع:
- بحار الانوار، ج 49، ص 173. ح 12.
- از عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 154-178.
- اخبار و آثار حضرت امام رضا عليه السلام ص 600 تا 614.