
حکمت رضویه مرحله یی از بلوغ اندیشه هایی است که به دنبال نهضت فکری شیعه در طول سه قرن شکل گرفت. حرکتی که برای احیای سنت نبوی به وسیله علی (ع) آغاز شده بود در دوران امامت علی ابن موسی (ع) صورتی منسجم به خود گرفته وبار دیگر در محافل علمی عصر، محک خورد. امام رضا (ع) باید توانایی و کارآمدی این اندیشه ها را، دست کم در چهار حوزه بیازماید: در مقابله با اصحاب ادیان مختلف و برای اثبات حقانیت اسلام و پیامبرش و دوم، در مقابل پیروان اهل سنت و جماعت که در این زمان یا به دنبال عقاید سنتی کلام نقلی بودند یا تحت تاثیر گرایش های دستگاه خلافت مستقر در مرو (مامون) به کلام معتزلی علاقه مندند.
سومین حوزه، موج گرایش هایی است که شیعیان را دچار انشقاق، انشعاب و تفرق کرده بود. در این زمان شیعیان غالی، زیدی، فطحیه و واقفیه فعال بودند. امام رضا(ع) سمبل استمرار مدار امامت و تکمیل و انتقال آن به نسلی شمرده می شد که به خاتم الائمه می رسید. اما تقدیر، میدان عمل این امام را به این سه حوزه ختم نکرد، حکمت عملی شیعه باید در برخورد و نزدیکی با کانون قدرت نیز سنجیده شود. نوع اقدام و نسبتی که ایشان با این مساله برقرار می کنند بسیار پندآموز است: چگونه می توان به مرکز قدرت نزدیک شد اما در شبکه عنکبوتی روابط پیچیده آن به دام نیفتاد؟ و کلیت و انسجام اندیشه سیاسی را که در فراز و نشیب مواجهه با بنی امیه و بنی عباس حفظ شده بود از هم نگسیخت؟ و این آزمون بزرگی برای این دوره از امامت شیعی محسوب می شد. برای درک درست وضعیت فکری حاکم بر این دوره کافی است بدانیم که از زمان خلیفه عباسی، ابوجعفرمنصور (١٣٦-١٥٨هجری) نهضت ترجمه آثارمکتوب از زبان های دیگربه عربی و انتقال کتب طب و نجوم آغاز شده بود و به طوری که ابن خلدون ثبت می کند خلیفه طی مکاتبات خود با رومیان، درخواست کتاب می کند. این نهضت در زمان هارون الرشید و مامون به اوج خود می رسد به طوری که نسل فرهیخته یی از مترجمان بزرگ ظاهر می شوند که جز در مواردی از اشتباه در انتساب آثار، با ترجمه های معتبری مواجه هستیم. ترجمه کتاب اقلیدس، ترجمه المجسطی و ترجمه آثارمنجمان هندی در کنار علاقه مامون به فلسفه یونانی و شخص ارسطو، بیانگر ذایقه فکری است که در جلسات بحث و مناظره ها می توانسته وجود داشته باشد. نزدیکی متکلمان سرشناسی همچون: ابی الهذیل العلاف و ابراهیم بن سیار به دستگاه خلافت مامون، می تواندحساسیت ها و سطح و عمق این مباحث را نشان دهد. امروزه می دانیم که معتزلیان، بیشتر به چه مباحثی تعلُّق خاطرنشان می دادند: پرداختن به توحید، تنزیه وتشبیه، عدل و مبحث جبر واختیار و فعل عباد و مطمئنا مساله خلق قرآن. شیوه استدلال ها نیز کلامی است یعنی استفاده از مبادی عقلی و شکافتن ظاهر متن مقدس برای رسیدن از منطوق به مفهوم مراد و البته به هدف اِسکات خصم. اندیشه های شیعی در فرصت های به دست آمده در کرسی های درس امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، به تدریج کلیت و انسجام خود را پیدا کرده بود. اما جدای از نوع مناسباتی که امام رضا(ع) با شاگردان خاص خود و حتی توده وفادار به امامت داشت، اینک جلسات علنی و پشتیبانی شده از طرف حکومت، برگزار می شد و هر نحله فکری می توانست در مناظره شرکت کند. اینکه دستگاه خلافت به دنبال چه هدفی بود بماند، به هر تقدیر امام، وظیفه نمایندگی اندیشه شیعه اثنی عشری را بر عهده داشت.
مطالعه مکتوبات بجا مانده از مناظرات، نشان می دهد که شیوه امام در این گونه مباحث، علاوه بر استناد بر قرآن کریم، استدلال مبتنی بر براهین عقلانی است، به طوری که گاهی از مبادی تصدیقی خاص و گاهی استناد خود را بر مبادی تصدیقی عام رجوع می دهد. آن طور که محققان می گویند ایشان در این گونه براهین، به استدلال های شرطیه هم توجه دارد. نقطه ثقل مباحث خود را توحید نظری و نبوت و امامت قرار می دهد تا همزمان جوابگوی حوزه های فکری معارض باشد. وقتی از توحید سخن می راند روش عقلانی و استفاده از مبادی مربوط به آن و حتی شیوه های اقناعی را فراموش نمی کند. وقتی ابن السکیت از ایشان می پرسد: «امروز حجت خدا بر مردم چیست؟» می فرماید: «العقل» و این تاکید اندیشه شیعی بر عقل است که محققان را وا می دارد که اظهار کنند: «قضایای منقول متواتر و مجربات، حجیت خود را وامدار عقل هستند.» برای مثال در مقابل کسی که از احتیاج خدا به غیر خود سوال می کند، می فرماید: «کلّ قائم فی سواه معلول» (هر چیزی که به غیر خود قائم باشد معلول است) اما نقطه عزیمت امام متوجه معنا و مفهوم توحید است گویی قصد دارد نشان بدهد که اثبات توحید یک تکمله اساسی دیگر هم دارد که آن درک صحیح از توحید و استلزامات مترتب بر پذیرش آن است. حدیث سلسله الذهب و تعبیری که امام از شعار توحیدی «لاالله الاالله» می کند دغدغه های ایشان را در فراموشی روح اندیشه توحیدی در جامعه آن روز نشان می دهد.
اگر امام(ع) در مقابل معتقدان سایر مکاتب از استدلال های عقلی بهره می برد، در مقابله با فرقه های متشتت انحرافی شیعی نیز به زلال معرفت توحیدی متوسل می شد و از غلاه شیعه که به انحراف گزافه گویی و قول باطل حلول جوهر نورانی الهی در پیشوایان، گرویده بودند یا به سبک مغزی خود قول به تحریف قرآن را اشاعه می دادند، دوری می جست. برای ترویج اخلاق مبتنی بر عدم خشونت در جامعه، فرهنگ مروت و مدارا را بایسته می دانست (وحتی در گفتاری ارزشمند عقل را نوعی «مدارا» تعریف کرد) . امام در بحث هایی که درباره «خلق قرآن» در بین گروه هایی ازاهل سنت، مطرح می شد سعی داشت بی اهمیتی این گونه بحث ها را خاطرنشان کند و «دوران محنت» را که در اثر این مناقشات رخ داده بود، برای کلیت و انسجام جامعه مسلمان مضر بداند.
منبع: شفقنا