از کنار هیئتها و دستههای عزاداری بگذرد، در سرمای رقیق شهر چای صلواتی بنوشد و همانطور که زیرلب صلوات میفرستد، کسی از او بپرسد میخواهد کفشهایش را واکس بزند؟ جوان است و چشمهایش از اشتیاق عمیقی برق میزند. میخواهد ثوابی جمع کند، اندوختهای در آخرین روزهای صفر.
میخواهد که آدمها را با همین ثوابهای کوچک اما زیبا به هم وصل کند و آنگاه که این جمعیت یکپارچه و متحد دوشادوش یکدیگر به عزاداری امامشان نشستند، اشتیاق و اندوه، عشق و ارادت در قلبها تهنشین میشود.
مشهد است این شهر و مقدس، به یمن حضوری که این روزها پررنگتر از هر زمان دیگری است. پرچمهای سیاه افراشته شدهاند. هر کسی از جایی آمده، یکی از کرمان، آن دیگری از اهواز، آن یکی که خستگی را از چهرهاش پس میزند از غربیترین نقطهی کشور آمده به شرقیترین و نورانیترین نقطهی دنیا، به جایی که این روزها مقصد آدمهای زیادی است، با پای پیاده آمده است و دیگر معنای خستگی و ناتوانی را نمیفهمد. تنها میداند که باید یکجایی در میان همین شهر برای عشقی که در قلبش میتپد عزاداری کند.
پیرمردی سینی چای را دور میگرداند. به سینهی پیراهن مشکیاش سنجاقی دارد که نام مولایش بر آن حک شده؛ «یا غریب الغربا». پیرمرد به زائرانی که پیاده آمدهاند خدا قوت میدهد. زائران به مرز مشهد که رسیدهاند خستگی، تشنگی، سرما و دلتنگی آخرین روزهای پاییز از جانشان پاک شده است.
انگار که بارانی نامرئی تمام این دردها را شسته است و تنها چیزی که بر جای مانده و ماندگار شده اندوه عزای امام است.
زنی میانسال زائران را به ناهار دعوت میکند. میگوید به نیت مسافران پیادهای که به مشهد میآیند غذا پخته است، میخواهد که این مسافران عاشق دمی میهمان خانهاش باشند، میخواهد سهمی بگیرد از ثواب پذیرایی از عاشقان امام. میخواهد که همجواریاش را ثابت کند. نشان بدهد به میهمانان که اهالی این شهر میخواهند در گروهها و دستهها و هیئتهای عزاداری جلودار باشند.
اما آن نزدیکیها، چند قدم مانده به خورشید، دیگر تشخیص زائر و مجاور، غریب و آشنا دشوار است. آنکه شانهبهشانهات راه میرود، چادر مشکیاش را روی چشمهایش میگیرد، همان اندازه عزادار امام است که پیرمردی نشسته بر ویلچر گوشهای از پیادهرو ایستاده و در هوای مرثیهخوانی و نوحهخوانی مغروق است.
اینجا مشهد است، محل شهادت، نقطهی اتصال به خورشید. جایی که مردمان در آن گرد هم میآیند تا سوگواری کنند در کنار یکدیگر و باز به اثبات برسانند که همگی، همان اندازه که زائرند، عاشقاند.
منبع : http://news.aqr.ir/portal/home/