پيش از وارد شدن به اين موضوع ميطلبد که به اختصار علت شيعه شدن ايرانيان را بررسي نماييم. علت گراييدن ايرانيان به اسلام و مذهب تشيع دو چيز است:
1. حکومت حق؛ 2. عدالت اجتماعي.
آن چيزي است که بيش از هر عامل ديگر روح تشنهي ايراني را به سوي اسلام کشيد، عدل و مساوات اسلامي است. توده مردم ايران از ظلم و ستم ساسانيان به ستوه آمده بودند و از زندگي طبقاتي به شدت رنج ميبردند، تا اينکه گمشده خود را در اسلام يافتند. (1) آنان حکومت اسلامي را از نظر سياسي - در نيمه قرن اول اسلامي - بسيار شورانگيز يافتند. ايرانيان پس از مدتي خلافت اصيل اسلامي را در دوران زمامداري حضرت علي عليهالسلام - که هدفش گسترش عدالت و مبارزه با تبعيض بود - مشاهده کردند. در واقع عدالت بينظير امام عليهالسلام و ساده زيستي مثال زدني وي توجه ايرانيان را به اسلام و تشيع جلب کرد.
ايرانيان نخستين بار علي عليهالسلام را در حالي ديدند که اشک از ديدگان فرو ميباريد و با اسيران فرس همدردي مينمود. همين که اسيران ايراني (موالي) وارد مدينه شدند، عمر اراده کرد که زنان آنها را بفروشند و مردان آنها را بردگي گيرند، اما در اين ميان اميرمومنان عليهالسلام سخن پيامبر را بازگفت: بزرگان هر قوم را گرامي داريد، هر چند مخالف شما باشند. مردم ايران گرامي و محترم هستند و خود تسليم شده رو به ما آوردهاند و به رغبت در اسلام وارد شدهاند. من سهم خود و بنيهاشم را به خاطر خدا آزاد کردم. پس از آن، مهاجر و انصار نيز گفتند: ما نيز حق خود را به تو بخشيديم اي برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله. امام فرمود: بار خدايا! پس شاهد باش که آنان بخشيدند و من قبول نمودم و آزاد کردم. پس عمر گفت: علي بن ابيطالب پيش افتاد و امتي را برد و تصميم مرا درباره اعاجم به هم کوبيد (2)
ايرانيان هنوز چند صباحي زير لواي اسلام نيارميده بودند که ناگهان چهره
حکومت اسلامي با تسلط بنياميه بر دستگاه خلافت به کلي عوض شد. آنان که حکومت اصيل اسلامي را در خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله ميديدند، به کمک داعي بنيعباس، ابومسلم در خراسان شتافتند تا بدين ترتيب نابودي امويان را رقم زنند، تا اينکه بنيعباس به جاي آنان نشستند؛ بنيعباس نيز پس از چندي عملا در انحرافات غوطه خوردند. اما ايرانيان با توجه به درايتي که داشتند، عدالت و حکومت اسلامي را تنها در خاندان علي عليهالسلام ميديدند و بس، از اين رو همواره در جهت انديشههاي آنان گام برميداشتند.
بنابراين زمينه گرايش به تشيع در خراسان، از دوره خلافت امام علي عليهالسلام آغاز شد و همواره نيز رو به رشد بود و حتي اين فروغ در زمان خلفاي اموي هيچگاه خاموش نشد. آنچه سبب شد تشيع گسترش و تعميق بيشتري يابد، شهادت امام حسين عليهالسلام و سپس زيد بن علي و يحيي بن زيد بود؛ به ويژه با شهادت يحيي در «جوزجان» و قتل عام ياران و طرفداران او عواطف و احساسات خراسانيان نسبت به علي عليهالسلام و فرزندانش به اوج خود رسيد. در زمان امام نشاط و جنبش شيعي چنان شده بود که علنا حب و ولاي خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله اظهار ميشد؛ تا جايي که حتي مأمون در برابر ارباب کلام دم از ولاي اهل بيت عليهالسلام ميزد و همچنين با علما دربارهي خلافت اميرالمومنين عليهالسلام به مناظره نشست و با براهين قاطع خود آنان را مجاب ساخت اولين قيام شيعي که براي براندازي دستگاه خلافت نوبنياد عباسيان صورت گرفت قيام «شريک بن شيخ» در بخارا و ماوراءالنهر بود. وي دربارهي علت مخالفت خود با حکومت عباسي چنين ميگويد: «بنيمروان براي ما ذلت آوردند، اما خداوند به کمک ما آمده و انها را از بين برد. ما از بنيعباس متابعت نکرديم که همچنان شاهد قتل و خونريزي باشيم؛ حکومت هيچ شخصي چون اهل بيت عليهمالسلام ما را کفايت نميکند.» سرانجام اين قيام با فرستادههاي زياد بن صالح از سوي ابومسلم متلاشي شد همانگونه که ميبينيم، تفکر شيعي با «روي کار آمدن فردي از اهل بيت» در پيوند است، اگرچه ممکن است اينان در طرفداري خود چندان اخلاص ديني نداشته باشند. بنابراين آنچه مهم است «موضع سياسي» آنان ميباشد
سختگيريهاي منصور، نسبت به علويان و به خصوص «بنيالحسن» موجب عصيان آنها شد. اولين حرکت آنها از دهه دوم حکومت بنيعباس آغاز گرديد، از سوي محمد بن عبدالله بود که علاوه بر داشتن زمينههايي در حجاز و عراق، در ايران نيز طرفداراني داشت.
يکي ديگر از اين قيامها قيام ابراهيم بن عبدالله است. مرکز اين قيام در بصره و نزديک به مناطق ايران بوده است. هنگامي که ابراهيم بصره را گرفت، نمايندگاني به شهرهاي مختلف جنوب غربي ايران فرستاد. يکي از داعيان او مغيرة بن مفرغ بود که به اهواز رفت و در آنجا پس از اشغال شهر، با فرستادهي منصور، خازم بن خزيمه درگير شد و بر او غلبه کرد، اما چندي بعد شکست خورد و به بصره بازگشت. يکي ديگر از داعيا شخصي به نام عمرو بن شداد بود که به فارس رفت و بر آن منطقه نيز مسلط گرديد، اما بعد از کشته شدن ابراهيم به بصره بازگشت
حرکت پيروزمندانهي ابراهيم، حرکتي «علوي» بود که زمينهي بروز آن در بلاد ايران وجود داشت. از سوي ديگر، تشيع آنها بيشتر تشيعي سياسي بود که زمينه آن نيز محبت مردم به علويان از باب «ابناء رسول الله» بوده است. اما در مجموع ميتوان اين دو حرکت را به طور ضمني تشيعي اعتقادي دانست
در زمان خلافت هادي نيز حسين بن علي، شهيد فخ قيام کرد، اما سرانجام سرکوب گرديد و عباسيان سر او را از مکه به خراسان فرستادند. اين امر نشانه نفوذ تشيع در اين بلاد بود. البته اين برخورد عباسيان با قيامهاي علوي نتايجي به رغم ميلشان نيز در پي داشت که احتمالا بدبيني مردم ايران و خراسان نسبت به آنان در شمار همين نتايج باشد. شهادت قيام کنندگان باعث محبوبيت زياد علويان در حجاز، عراق و ايران ميشد. از اين رو، بنيعباس بيشترين وحشت را از علويان داشتند.
اما رضا عليهالسلام در برابر اين قيامها هدايت شيعيان را از همان آغاز در مسيري صحيح آغاز کرد. حضرت بر آن بود تا مردم را از افتادن در دام حرکتهايي که از سرچشمه اصيل تشيع سيراب تشيع سيراب نشده و از نعمت امامت بيبهره بودند، باز دارد. حضرت در اين باره آشکارا و بدون هيچ گونه مماشات سياسي و تقيهي مذهبي فعاليت مستقل خود را شروع کرد
نکته درخور توجه آنکه، وجههي علمي امام عليهالسلام مهمترين عامل گسترش تشيع به شمار ميآمد؛ به خصوص که مباني فکري شيعه نيز در آن اوضاع مشخص بود. رجاء بن ابيالضحاک که مسئوليت آوردن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه چنين نقل ميکند: در هيچ شهري از شهرها فرود نميآمديم، مگر آنکه مردم به سراغ او ميآمدند و از او در مورد مسائلشان استفتا کرده، معالم دينيشان را ميپرسيدند. او نيز احاديث زيادي در از طريق پدرانش - تا برسد به پيامبر صلي الله عليه و آله - براي آنها نقل ميکرد
در اين باره اين نکته دريافتي است که تکيه امامان عليهالسلام بر طريق پدران خود، بهترين گواه بر توسعه «تفکر شيعي» است؛ طريقي که تنها با اتکا بر اهلبيت عليهمالسلام احاديثي گفته شده که در سلسله سند آن، تنها نام اهل بيت آمده است، نه راوياني ديگر. اين سند در بين راويان حديث به نام «سلسلة الذهب» مشهور است
پيشتر دربارهي مناظرات علمي امام عليهالسلام با علماي اديان مختلف سخن گفتيم که اين نيز به منظور سامان بخشيدن شيعيان و گسترش «تفکر شيعي» بوده است. البته در اين ميان نقش نامه هاي امام به افراد مختلف - براي توضيح مباني شيعه - را نميتوان ناديده انگاشت.
پي نوشتها:
1- الهامي، داوود، اسلام و ايران، ص 687
2- الهامي، داوود، اسلام و ايران، ص 691
منبع: کتاب امام رضا (ع) و ايران