رايحهي خوشبوي مريم
همچون نگيني زيبا، در ميان حلقهي انگشتري دوستان و يارانش ميدرخشيد. كار و كردار و گفتارش همه سنجيده و درست و آگاهاننده بود. كلامش به نسيمي ميمانست كه به آرامي بر سطح امواج درياها ميوزد و بوي ايمان و اميد و زندگي را در همه جا ميپراند!پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) سخني بر زبان نميآورد، مگر اينكه در آن حكمتي عظيم و معنايي ژرف نهفته بود. آن روز هم، نزد تني چند از ياران، غنچهي لبانش چنين شكفته شد: ـ پدرم فداي پسر بهترين كنيزان باد!
كنيزي از مردم نوبه ـ محلي در نزديكي مصر ـ كه از طايفهي ماريهي قبطيه و زني پاك سرشت [و نيكو سيرت] است. يكي از كساني كه در محضر آن عزيز بود، از دوست همراهش پرسيد: ـ يعني از طايفهي همسر رسول خدا؟ همراه مرد سرش را به علامت تصديق، پايين آورد و گفت: ـ آري برادر. مرد اول دوباره پرسيد: ـ حالا اين توصيف مربوط به چه كسي ميباشد؟ دوست وي پاسخ داد:
ـ ميبايد اشاره فرد خاصي باشد. راستي هم اين زن گرانقدر كيست؟ بهتر است از خود پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بپرسيم...
شايد آن روز، كسي نميدانست كه پيشگويي پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) دربارهي همسر فرزندش پيشواي هشتم شيعيان جهان، دهها و دهها سال بعد به وقوع ميپيوندد و خيزران يا سبيكه، بانوی با كمال و فضيلت، بانوي برتر زمانهي خويش، با هشتمين گل بوستان محمدي،حضرت امام رضا(علیه السلام) پيوند فرخندهی زناشويی ميبندد و مدتي بعد، زندگياش با رايحهي ملكوتي ولادت امام جواد(علیه السلام) شور و نشاط ديگري مييابد. من، «يزيد بن سليط»، يكي از شاگردان و ياران امام كاظم(علیه السلام) هستم. يك بار، در سفر، در ميانهي راه مكه و مدينه به ديدار آن حضرت نايل شدم. پس از احوال پرسي، خطاب به آن حضرت گفتم: ـ مدتي است پرسشي ذهن و دل مرا به خود مشغول كرده است. امام هفتم(علیه السلام) با لبخندي مهربانانه فرمودند: ـ دل مشغوليات چيست؛ يزيد بن سليط؟! گفتم: ـ دلم ميخواهد بدانم كه جانشين شما چه كسي خواهد بود؟ امام(علیه السلام) سري تكان دادند، دستم را به گرمي فشردند و با حوصلهاي وصف ناشدني توضيحات راهگشايي برايم بيان كردند. آنگاه فرمودند: ـ ميداني؟ امسال مرا دستگير ميكنند و امامت پس از من، با پسرم علي بن موسي الرضاست. امام كاظم(علیه السلام) سپس به نقطهاي در دوردست خيره شدند. آن وقت افزودند: ـ به پسرم رضا مژده بده و به او بگو به زودي خداوند پسري پاك و امين و مورد اعتماد به او عنايت خواهد كرد. آنگاه، فرزندم، به تو خاطرنشان خواهد ساخت كه مرا در كجا ديدهاي. آن زمان به آگاهي او برسان كه مادر پسرش ـ امام جواد(علیه السلام) ـ كنيزي از خاندان ماريهي قبطيه، همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) خواهد بود. پس از اين سخن، امام كاظم(علیه السلام) به چهرهام نگريستند و با نوعي تأكيد، فرمودند: ـ اگر توانستي سلام مرا به آن بانو هم برسان.
و بدينگونه من از وجود خيزران، همسر پاك امام رضا(علیه السلام) و مادر ارجمند و داناي امام نهم(علیه السلام) آگاهي يافتم و بعدها، وقتي فهميدم كه خيزران بانويي پاكدامن، مهربان و برخوردار از فضايل والاي انساني و اخلاقي است، بيش از پيش به اهميت پيام و سلام امام هفتم(علیه السلام) پي بردم. برادرم امام رضا(علیه السلام) رو به من كرد و فرمود:
ـ حكيمه جان! امشب در خانهي ما بمان. با تو كار دارم خواهرم. گفتم: ـ چشم! هر طور شما بفرماييد! ساعتي بعد، قابلهاي را كه خبر كرده بودند، رسيد. حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمودند:ـ خواهرجان! با قابله به اتاق خيزران برو. از جاي برخاستم. برادرم نيز همراهم شدند و به اتاق خيزران رفتيم. امام، خودشان چراغ را روشن كردند و در را بستند و رفتند.
لحظاتي بعد، درد زايمان خيزران را بيتاب كرد. در همين حال، چراغ اتاق خاموش شد. من بسيار اندوهگين شدم، اما ناراحتيام چند دقيقهاي بيشتر، طول نكشيد؛ زيرا با به دنيا آمدن حضرت جواد(علیه السلام) اتاق مثل روز روشن شد. اندكي بعد، برادرم امام رضا(علیه السلام) وارد اتاق شدند؛ نوزاد را برداشتند و در گهواره گذاشتند. سپس به من فرمودند: ـ خواهرجان! همين جا، در كنار گهواره بمان. هنوز سه روز بيشتر از ميلاد فرزند برادرم نگذشته بود كه ديدم او چشم به آسمان دوخت، آنگاه به راست و چپ خود نگاهي انداخت. بعد هم گفت:
ـ گواهي ميدهم كه خدايي جز پروردگار يكتا نيست و محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) فرستادهي اوست. هراسان و شگفتزده، خودم را به امام رضا(علیه السلام) رساندم و آنچه را كه ديده و شنيده بودم، باز گفتم. برادرم، دستي به شانهام زد و با لبخند فرمود: ـ تعجب نكن حكيمه. شگفتيهاي زندگاني اين نوزاد، بسيار بيشتر از اينهايي است كه ميگويي!
تني چند از ياران امام هشتم(علیه السلام) به ديدن آن بزرگوار آمده بودند. چند روزي از ولادت امام جواد(علیه السلام) گذشته بود. اصحاب امام رضا(علیه السلام) نشسته بودند. آنها از هر دري سخن به ميان ميآوردند. به آن حضرت ابراز ارادت ميكردند. مشكلاتشان را با ايشان در ميان ميگذاشتند و پرسشهايي را كه داشتند مطرح ميكردند و امام هشتم(علیه السلام) با حوصله و مهرباني پاسخ آنها را ميدادند. هنگامي كه صحبتهاي ياران آن حضرت به پايان رسيد، امام رضا(علیه السلام) در حالي كه چهرهي پاكشان از خوشحالي برق ميزد، رو به آنان كردند و فرمودند:
ـ راستي به تازگي خداوند فرزندي به من عطا فرموده كه همچون موسي بن عمران، شكافندهي درياهاست. اين پسر، همچنين، مادري نيكو سرشت و پاكدامن دارد كه در قداست و پاكي به مريم(سلام الله علیها) ميماند!
منبع : http://www.sibtayn.com/