شمعی شدم که بی تو به سوسو درآمده ست
سوسو کنان دوباره از این سو درآمده ست
چشمم زگنبد تو خود ماه آمده
ابرو به صحن رفته و چاقو درآمده ست
اصلا برای اینکه شود خاک پای تو
بالای چشم های من ابرو درآمده ست
هرشب گر از حوالی گنبد گذشته است
حق می دهم که ماه به زانو درآمده ست
زانو زده ضریح و برای نوازشم
از کتف مرقد تو دو بازو درآمده ست
از گوش پا گذاشته در سینه یا رضا
از بین لب به عشق تو یاهو درآمده ست
مانند آن پرنده زشتم که جرعه ای؛
از حوضت آب خورده و چون قو درآمده ست
درصحن جامع آمده گرگی به شکل من
از صحن انقلاب تو آهو درآمده ست