
(فصلنامه فرهنگی اجتماعی ژرفای آفتاب - سید منذر حکیم)
چکیده
دوران همراهی امام رضا (علیه السلام) با پدر بزرگوارشان امام کاظم (علیه السلام) همزمان با حکومت هارون عباسی بود که حوادث و پدیده های مختلف فرهنگی و سیاسی را با خود به همراه داشت، همچون انحراف فکری و دینی ظهور و بروز فرقه های منحرفی همچون «مشبِّهه»، «مجسِّمه»، «مجبِّره»، «مفوِّضه» و جریانهای «قیاس»، «استحسان»، فساد اخلاقی و مالی حکومت، فساد سیاسی و قیام های مسلحانه علویان در مقابل حکومت عباسی.
امام کاظم (علیه السلام) مورد حسادت و کینه هارون عباسی قرار گرفت و پس از تحمل زندان های هارون الرشید مظلومانه به شهادت رسید.
امام کاظم (علیه السلام) امامت امام رضا (علیه السلام) را برای دوستان و نزدیکان بیان می فرمود، اما از عموم مردم پنهان می داشت و امام رضا (علیه السلام) نیز به مدت چهار سال از علنی کردن امامتشان پرهیز می کردند تا زمانی که فضای مناسب برای دعوت مردم به امام اهل البیت (علیهم السلام) محقق شود.
کلید واژه
امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، حکومت عباسی، فساد اخلاقی و مالی حکومت، فساد سیاسی، هارون عباسی.
مقدمه
بیشتر مورخان به دوران تولد یا امامت امام رضا (علیه السلام) توجه نموده و کمتر مورخی به دوران قبل از امامت یعنی دوران معاصرت با پدر بزرگوارش امام کاظم (علیه السلام) پرداخته است. لذا بر آن شدیم تا زندگانی ایشان را در این مقطع تاریخی مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا در این مقطع تاریخی یعنی سال 148 تا 183 هجری قمری، روزگاری که امام رضا (علیه السلام) در کنار پدر گرامی خود زندگی می کرد، پدیده هایی چند، رخ نمود که تأثیری قابل توجه بر فعالیتها و موضع گیریهای امام رضا (علیه السلام) در دوران امامتش داشت. در این مجال به منظور روشن شدن فضای حاکم بر آن دوره، به مهمترین این پدیده ها اشاره می کنیم.
دوران امام کاظم (علیه السلام) مصادف با حکومت هارون عباسی بود که حوادث و پدیده های مختلف فرهنگی و سیاسی را با خود به همراه داشت.
|
1. انحراف فکری و دینی
این دوره شاهد جریانهایی منحرف مانند: «مشبِّهه»، «مجسِّمه»، «مجبِّره»، «مفوِّضه» و جریانهای «قیاس»، «استحسان» و «رأی» بود. برخی از فقیهان نیز به خیل طرفدارانِ حاکمان پیوسته، از آنان حمایت می کردند. وجود چنین جریانهایی و محیط فضای آکنده از اختلافهای فقهی و تنشهای کشنده سیاسی، این مقطع زمانی را به طور جدی مخاطره آمیز کرده بود.
2. فساد اخلاقی و مالی
امام رضا (علیه السلام) در دوران حیات پدر ارجمند خود با حاکمانی معاصر بود که اموال مسلمانان را ملک خود دانسته، هرچه و هرگونه که می خواستند در آن تصرف کرده و براساس تمایلات خود همسران خویش، دارایی بیت المالِ مسلمانان را هزینه می کردند. (نک: مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 308)
«منصور»، خلیفه عباسی، به هنگام مرگ، ششصد میلیون درهم و چهارده میلیون دینار از خود بر جای گذاشت. (نک: همان)
زمانی که «مروان بن ابی حفص» بر مهدی عباسی وارد شد و شعری خواند که در آن، خاندان عباسی را مدح و اهل بیت (علیهم السلام) را نکوهش کرد، از صله هفتاد هزار درهمی مهدی برخوردار شد. (نک: تاریخ طبری، این جریر طبری، محمد، ج 8، ص 182)
و آنگاه که «عبدالله بن مالک» کنیزکی آوازه خوان پیشکش مهدی کرد، مهدی به پاس این خدمت چهل هزار درهم برای او فرستاد. (نک: همان، ص 185)
فساد اخلاقی، مالی و سیاسی خلفای عباسی موجب پدیده های نامطلوب اجتماعی در عصر ائمه اطهار علیهم السلام بود.
|
3. فساد سیاسی
حکّام عباسی طوری با مسأله «خلافت» رفتار می کردند که گویا آن را از طریق «عباس» عموی پیامبر به ارث برده اند. این حکّام بدون در نظر گرفتن آرای مسلمانان، این منصب الهی را به یکدیگر وا می گذاردند و از سپردن آن به صاحبان حقیقیِ خلافت که به فرمان خداوند و تعیین رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) برگزیده شده بودند، سر باز می زدند. آنان دین را به عنوان پوششی برای فریب مردم به کار گرفتند و با همین ابزار، میان مردم چنان ترویج کرده بودند که آنها برگزیده خداوند در امر حکومت بر مردم هستند، از این رو تلاش می کردند تا به مردم بفهمانند که مجاز نیستند این خاندان را مورد انتقاد و حسابرسی قرار دهند.
4 . قیام های مسلحانه
از دیگر رخدادهای برجسته و چشم گیری که در روزگار امام رضا (علیه السلام) در کنار پدر گرامی اش بروز کرد، قیامهای مسلحانه علیه عباسیان بود. قیام مسلحانه «شهید فخ» از جمله این قیامها بود. این قیام که به رهبری «حسین بن علی بن الحسن بن الامام حسن (علیه السلام)»، بر ضد والی مدینه صورت گرفت؛ هر چند این قیام سرکوب شد اما دیگر انقلابیون را از ادامه راه باز نداشت و همچنان قیامهای مسلحانه علیه حکومت عباسیان تدارک می شد.
با اندکی تأمل در تاریخ و مرورِ آن، روشن می شود که این قیامها عکس العمل طبیعی نسبت به سیاستهای ستمکارانه و جابرانه عباسی بود.
از رخدادهای برجسته و چشم گیری که در روزگار امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) قیامهای مسلحانه علیه عباسیان بود. قیام مسلحانه «شهید فخ» از جمله این قیامها بود.
|
امام کاظم (علیه السلام) زمینه ساز امامتِ امام رضا (علیه السلام)
پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) در سخنی جامع وظایف امامان معصوم (علیهم السلام) را بر شمرده، می فرماید:
فی کل خلف من اُمتی عدول من أهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالین، و انتحال المبطلین، و تأویل الجاهلین ... ؛ در میان هر نسلی از امت من، عادلانی از خاندان من وجود دارند که از رخنه کردن تحریفِ گمراهان، ادعای انتسابِ باطل کاران و تأویل جاهلان به دین اسلام جلوگیری می کنند. (نک: همان، ص 231)
امام رضا (علیه السلام) نیز از این قاعده مستثنا نبوده و مأمور به ایفای این مسئولیت بود. اما باید توجه داشت این مسئولیت زمانی بر دوش آن حضرت سنگینی می کند که خود، عهده دار رسالت امامت باشد، اما او در زمان پدر، مسئولیت امامت را نداشت و تابع بود. از همین رو، در روزگار امام کاظم (علیه السلام)، خموشی گزیده بود و به صورت مستقل، موضع گیری نمی کرد.
وصیت امام کاظم (علیه السلام) درباره امام پس از خویش
امامت، منصبی است خدایی با مسئولیتی سنگین که جز با تعیین و گزینش خداوند و معرفی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) تحقق خارجی نمی یابد. پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) بارها و با تعابیری متعدد و عباراتی گوناگون، امامان معصوم را دوازده تن و همگان را از قریش خوانده است. (نک: مسند احمد، ج 1، ص 657؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 501)
بر این اساس است که امام کاظم (علیه السلام) نیز بر اساس مسئولیتی که راجع به امام پس از خود داشت، گاهی به اشاره و گاهی صریح فرزندش علی الرضا (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود به اصحاب خاص خود معرفی می کرد تا در زمان مناسب، امامت آن حضرت را در میان مردم نهادینه کنند.
امام کاظم (علیه السلام) نیز براساس مسئولیتی که راجع به امام پس از خود داشت، گاهی به اشاره و گاهی صریح فرزندش علی الرضا (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود به اصحاب خاص خود معرفی می کردند.
|
امام کاظم (علیه السلام) از روزگارِ خردسالیِ فرزندش، رضا (علیه السلام)، امر امامت او را بیان می داشت. در روایت «مفضل بن عمر» آمده است که او به امام کاظم (علیه السلام) گفت: فدایت شوم، چنان محبتی از این کودک در دلم به وجود آمده که تا به حال از کسی جز شما مانند آن را در دل خود نیافته ام.
امام در جواب فرمود: یا مفضل، هو منی بمنزلتی من أبی، (ذُرَّیَّهٌ بَعضُهَا مِن بَعض وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (سوره آل عمران: 34) عرضه داشتم:
آیا او پس از تو صاحب امر امامت است؟ فرمود: آری. (نک: عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 32)
از «داوود بن رزین» نقل شده است که گفت: «اموالی برای امام کاظم (علیه السلام) بردم. امام بخشی از آن را گرفته، و بخش دیگر آن را باز گرداند. به حضرتش گفتم: فدایت شوم، چرا این را به من بازگرداندی؟ فرمود: آن را نزد خود نگاه دار تا پس از من صاحب این اموال، آن را از تو بخواهد.
همین که امام کاظم (علیه السلام) از دنیا رفت، امام رضا (علیه السلام) به وسیله پیکی به داوود، فرمود: آن مالی که نزد تو است به ما برگردان و من نیز بر حسب وظیفه، آن مال را برای امام رضا (علیه السلام) فرستادم. (نک: اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 313)
همان طور که ملاحظه می شود امام کاظم (علیه السلام) در این روایت، به دلائل امنیتی، نام امام پس از خود را نمی برد، بلکه با عبارت «تا پس از من صاحب این مال، آن را از تو بخواهد» امامت فرزندش حضرت رضا (علیه السلام) را تحکیم و بر آن تأکید می کند.
حسن بن بشیر می گوید: همان گونه که پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را در روز غدیر به مردم معرفی فرمود، ابوالحسن، موسی بن جعفر (علیهما السلام)، نیز، فرزندش علی را به حاضران معرفی کرد و فرمود: ای مردم! این فرزندم علی پس از من جانشین و وصی من است. (نک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 29)
حسن بن بشیر: همان گونه که پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را مردم معرفی فرمود، موسی بن جعفر (علیهما السلام)، نیز فرمودند: این فرزندم علی پس از من جانشین و وصی من است.
|
در روایتی دیگر به نقل از عبدالرحمن بن حجاج آمده است: ابوالحسن، موسی بن جعفر (علیهما السلام) در مورد امامت فرزندش علی وصیت کرد و سندی نوشت و شصت تن از بزرگان مدینه را بر آن گواه گرفت. (نک: همان، ص 28)
اعلان امامت حضرت رضا (علیه السلام) در فرصت مناسب
در شرایطی که بر دوران زندگی امام کاظم (علیه السلام) حاکم بود، آن حضرت می بایست در تصمیم گیری و موضع گیری سیاسی، به ویژه اموری که به امام و جانشین پس از امام کاظم (علیه السلام) مرتبط بود، تقیه کند. به همین دلیل آن حضرت، از آشکار کردن امر امامت فرزندش، رضا (علیه السلام) پرهیز می کرد، مگر در میان دوستان بسیار نزدیک و صمیمی که گاه گاهی به امامت امام رضا (علیه السلام) اشاره و جانشینی آن حضرت را گوشزد می کرد.
از «یزید بن سلیط زیدی» نقل شده است که گفت: گروهی بودیم که در راه مکه با امام صادق (علیه السلام) برخورد کردیم. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، کسی را از مرگ گریزی نیست. راجع به امامت پس از خود چیزی به من بنمایانید تا به کسان و خاندان خود برسانم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: اینان فرزندان من هستند و به فرزندش موسی الکاظم (علیه السلام) اشاره کرد و فرمود: او سرور و مهتر آنان است.
بعدها با ابوالحسن موسی الکاظم (علیه السلام) دیدار کردم و به او گفتم: پدر و مادرم فدایت باد. دوست دارم آن گونه که پدرت درباره جانشین خود خبر داد تو نیز چنان کنی.
آن حضرت فرمود: پدرم در روزگاری نه چون روزگار ما می زیست ... من در حالی از خانه بیرون شدم که به صورت ظاهر، تمام فرزندانم را در امر جانشینی، شریک فرزندم علی کردم، اما در نهان او (علی) را به تنهایی به وصایت خویش برگزیدم. ای یزید، آنچه به تو گفتم، امانتی است نزد تو که مُجازی تنها به کسانی بگویی که عاقل باشند و در عرصه ایمان به نیکی از بوته آزمون الهی بر آمده و راست گفتار باشند ... بدان که او پس از گذشت چهار سال از مرگ هارون، مُجاز به بیان این امر (خلافت و امامت) است و چون چهار سال از مرگ هارون گذشت، هرچه خواهی از او (علی) بپرس که – إِن شاء الله – پاسخ خواهد داد. (نک: همان، ص 24 – 26)
هارون الرشید به این نتیجه رسید که اگر امام کاظم علیه السلام آزادانه به فعالیت خود ادامه دهد، به یقین، وجودش خطر بزرگی برای دستگاه خلافت عباسی خواهد بود.
|
امام رضا (علیه السلام) و محنتهای امام کاظم (علیه السلام)
هارون الرشید به ارتباط عمیق و ریشه دار میان امام کاظم (علیه السلام) و مسلمانان پی برده بود و می دید پایگاه مردمی حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) روز به روز توسعه می یابد و اگر امام کاظم (علیه السلام) زنده بماند به یقین مسلمانان به مقایسه میان روش رفتاری امام کاظم (علیه السلام) و هارون الرشید پرداخته، شیوه درست و بدون کژی را از شیوه انحرافی باز خواهند شناخت. لذا به این نتیجه رسید در صورتی که آن حضرت آزادانه به فعالیت خود ادامه دهد، به یقین، وجودش خطر بزرگی برای دستگاه خلافت خواهد بود. به همین دلیل درصدد برنامه ریزی برای زندانی کردن آن حضرت و کنترل فعالیتها و پیشگیری از تأثیر او بر مسلمانان برآمد.
از دیگر سو، رویارویی مکرّر امام کاظم (علیه السلام) با هارون الرشید و خرده گیری او برای کسی چون هارون سخت دشوار بود و امکان نداشت تا در برابر امام و موضع گیریهای او خاموش بماند. همچنان که امام کاظم (علیه السلام) نیز در چنین موقعیتی قرار داشت و خاموش ماندن در برابر اقدامهای تجاوزگرانه هارون علیه امت اسلامی و شریعت و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ناروا و بیجا می دید. این رویارویی در موضعگیری های متعدد چهره نمود که بر هارون بسیار سنگین و ناگوار می آمد. به عنوان مثال، هارون به امام کاظم (علیه السلام) گفت: ای ابوالحسن، حدود فدک را بازگو تا آن را به تو مسترد کنم.
امام فرمود: آن را به طور کامل و با همان حدود باز پس می گیرم. آنگاه حضرت، چهار حد آن را از «عدن» تا «سمزقند» و «افریقیه» و «سیف البحر» تا نواحی «خزر» و «آسیای صغیر» ذکر کرد.
امام کاظم (علیه السلام) با این بیان روشن کرد که فدک در واقع همان خلافت و وصایت غصب شده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از همین جا بود که هارون تصمیم به قتل آن حضرت گرفت. (نک: تذکره الخواص، ص 314)
امام کاظم (علیه السلام): در مورد حدود فدک به هارون عباسی گفتند: چهار حد آن را از «عدن» تا «سمزقند» و «افریقیه» و «سیف البحر» تا نواحی «خزر» و «آسیای صغیر» است که این مطلب حضرت در واقع بیان غاصبانه بودن خلافت عباسیان بود.
|
زمانی هارون الرشید وارد حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد و خطاب به آن حضرت گفت: سلام بر تو ای عموزاده! ولی امام کاظم (علیه السلام) جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان «ابا» خطاب کرد و فرمود: السلام علیک یا أبا.
این برخورد امام کاظم (علیه السلام) کینه در دل او پدید آورد تا اینکه سر انجام در سال 169 ق، امام را احضار و او را مدتی طولانی به زندان افکند. (نک: البدایه و النهایه، ج 10، ص 183)
آنگونه که از روایت «علی بن یقطین» آمده است، در سالهای نخستین زندانی شدن امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) در زندان به دیدار پدرش می رفت. (نک: کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 311)
در این دیدار امام کاظم (علیه السلام) به فرزندش رضا (علیه السلام) دستور داد تا زمانی که او زنده است، بر در سرای خویش بخوابد تا اینکه خبر شهادت پدر به او برسد. از این رو امام رضا (علیه السلام) مدتی به همین روال گذراند.
شبی از شبها امام رضا (علیه السلام) تأخیر کرد و به خانه نرفت. اهل خانه از این تأخیر نگران شدند. چون روز برآمد، امام رضا (علیه السلام) وارد خانه شد و نزد همسر پدرش رفت و فرمود: آنچه را که پدرم به تو سپرده است به من بده. او فریاد برآورد و گفت: مگر سرورم زندگی را بدرود گفت؟ امام رضا (علیه السلام) او را به سکوت دعوت کرد و فرمود: این خبر را آشکار مکن و چیزی مگو تا خبر به والی برسد. (نک: همان، ص 381 – 382)
محمد بن فضل هاشمی، از سوی امام کاظم (علیه السلام) مأموریت یافته بود تا او بعد از شهادتش خبر شهادت را به فرزندش رضا (علیه السلام) برساند و امانت هایی به او سپرد تا به امام رضا (علیه السلام) بدهد. او نیز دستور امام کاظم (علیه السلام) را اجرا کرد.
همین که خبر شهادت امام کاظم (علیه السلام) در میان مردم مدینه منتشر شد، پیروان و محبان اهل بیت (علیه السلام) بر در سرای ام احمد (همسر امام کاظم علیه السلام) گرد آمدند و با «احمد بن موسی علیهما السلام»[1]– 308) دیدار کردند. احمد، آنان را به خانه برادرش امام رضا (علیه السلام) برد و آنان با آن حضرت به عنوان امام بیعت کردند. (نک: بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 48، ص 307
شیعیان بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) به همراه «احمد بن موسی علیهما السلام» به خانه برادرش امام رضا (علیه السلام) رفتند و با آن حضرت به عنوان امام بیعت کردند.
|
همان گونه که امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) فرموده بود، امامت امام رضا (علیه السلام) مدت چهار سال از اغیار پنهان ماند و در این چهار سال امام رضا (علیه السلام) امامت خود را، آشکار نکرد؛ چرا که شرایط مناسب نبود و امام، اعلان رویارویی با حاکمیت را مصلحت نمی دید.
فضای باز نسبی در روزگار هارون
امام کاظم (علیه السلام) در سال 183 ق، (نک مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 355) به فرمان هارون مسموم و به شهادت رسید. هارون الرشید که از انتشار خبر به شهادت رساندن امام کاظم (علیه السلام) در میان مردم بیمناک بود، طرحی تدارک دید تا دامان خود را از این جنایت پاک کند و خود را بی خبر از این امر نشان دهد. از همین رو سرداران، دبیران، قاضیان و بنی هاشم را گرد آورد، چهره امام را باز کرد و به آنان گفت: آیا نشانه ای از قتل در او می بینید؟ آنان پاسخ دادند: نه. (نک: تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج 2، ص 414)
از دیگر سو، سندی بن شاهک با اقدامی سالوسانه، پرده آخر این نمایش را اجرا کرد. او فقیهان و بزرگان بغداد را به زندان برد تا از نزدیک پیکر امام کاظم (علیه السلام) را وارسی کرده، ببینند که اثری از جرح و خفگی بر کالبد امام وجود ندارد. آنگاه از آنان خواست تا گواهی دهند که او به مرگ طبیعی مرده است و آنان گواهی دادند، سپس به دستور سِندی، پیکر مطهر آن حضرت را بر پل بغداد گذاشته، ندا دادند: این پیکر موسی بن جعفر (علیهما السلام) است، در او بنگرید که او به مرگ طبیعی مرده است. (نک: الارشاد، شیخ مفید،ج 2، ص 242؛ کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج 3، ص 24)
احتمال انفجار و شورش مردمی علیه حکومت هارون، او را دستخوش بیم و نگرانی کرده بود. از این رو برای جلوگیری از چنین رخدادی و نیز زدودن خشم مردم و کاستن واکنش ها، در تنگنا قرار دادن امام رضا (علیه السلام) و خاندانش را کم رنگتر و محدودتر کرده و از به کار بستن اقدامات سخت گیرانه علیه آن حضرت خودداری نمود و پیشنهاد کسانی که از او می خواستند تا امام رضا (علیه السلام) را به قتل برساند، رد میکرد.
هارون بعد از به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام از شورش مردم ، نگرانی بود و برای کاستن واکنشها، از به کار بستن اقدامات سخت گیرانه و در تنگنا قرار دادن امام رضا (علیه السلام) خودداری نمود.
|
از جمله این پیشنهاد دهندگان «عیسی بن جعفر» بود که با پاسخ تند هارون مواجه شد. او به هارون گفت: سوگندی که درباره خاندان ابوطالب (علویان) یاد کرده ای به یاد آور. تو سوگند یاد کردی که اگر کسی پس از موسی بن جعفر (علیهما السلام) مدعی امامت شد در اسارت و بند گردنش را خواهی زد. اکنون فرزندش علی مدعی امامت است و آنچه درباره پدرش گفته می شد، درباره او نیز گفته می شود.
هارون خشمگینانه در او نگریست و گفت: چه می گویی؟ می خواهی این خاندان را همگی از دم تیغ بگذرانم؟. (نک: عیون الاخبار، شیخ صدوق، ج 2ع ص 226)
و زمانی که «خالد بن یحیی برمکی» هارون را به کشتن امام رضا (علیه السلام) تحریک و تشویق می کرد، هارون می گفت: آنچه با پدر او کردیم ما را بس است، آیا می خواهی همه آنان را بکشیم؟ (نک: الفصول المهمه، ص 245)
البته باید دانست، این انعطاف و تغییر موضع هارون نسبت به خاندان رسالت، به معنای پشیمانی او از اعمال گذشته و نتیجه خداترسی او نبود، بلکه می خواست با این شیوه، خشم مردم را فرو نشاند. از سوی دیگر، کوچکترین گزارشی یا دلیلی بر فعالیت امام رضا (علیه السلام) بر ضد حکومت هارون ارائه نشده بود که آن را بهانه کرده و دست به جنایتی دیگر بزند.
چهار سال آغازین امامت امام رضا (علیهما السلام) (183 – 187 ق) با سکوت همراه بود و فعالیتهایی همچون، اعلان امامت، ایراد خطبه، دیدارهای عمومی یا حضور در مجامع عمومی از سوی امام رضا (علیه السلام) دیده نشد.
|
امام رضا (علیه السلام) و هارون در دوران امامت
چهار سال آغازین امامت حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) یعنی سالهای 183 – 187 ق با سکوت و رکود کامل گذشت و فعالیتهایی همچون، اعلان امامت، ایراد خطبه، دیدارهای عمومی یا حضور در مجامع عمومی از سوی امام رضا (علیه السلام) دیده نشد. البته این وضعیت از نگاه جاسوسان هارون که تمام حرکات و سکنات امام را زیر نظر داشتند دور نبود و آنان هارون را از این امر که امام رضا (علیه السلام) هیچ فعالیتی ندارد، آگاه می کردند. روایت زیر مؤید این مطلب است:
روزی آن حضرت وارد بازار شد، سگی، گوسفندی و خروسی خرید. جاسوسی که آن حضرت را زیر نظر داشت، هارون را از این اقدام امام آگاه ساخت. هارون با شنیدن این خبر گفت: از او ایمن شدیم و دیگر از او گزندی به ما نمی رسد. (نک: عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 226)
سکوت و عدم فعالیت علنی امام رضا (علیه السلام) هارون را نسبت به گزارشهای جاسوسان بی اعتماد کرده بود. زمانی یکی از زبیریان به هارون گفت: امام رضا (علیه السلام) درب خانه خود را گشوده، مردم را به خویش دعوت می کند.
هارون گفت: این شگفت انگیز است. یکی می گوید: او گوسفندی، خروسی و سگی خریده و دیگری می گوید: چنین و چنان. (نک: همان)
چهار سال از شهادت امام کاظم (علیه السلام) گذشت و هارون الرشید در این سال بر جماعت برمکیان خشم گرفت و آنان را به دست جلاد سپرد.
|
بدین ترتیب، هارون گفته آن مرد زبیری را درباره امام رضا (علیه السلام) نادیده گرفت، بدون اینکه امام را مورد تعرض قرار دهد و او را به حال خود وا گذاشت.
چهار سال از شهادت امام کاظم (علیه السلام) گذشت و هارون الرشید در این سال بر جماعت برمکیان خشم گرفت، آنان را به دست جلاد سپرد. کشته شدن برمکیان نقش به سزایی در دگرگونی و انعطاف اوضاع سیاسی داشت، چرا که اینان ارکان حکومت عباسیان را قوام بخشیده، آن را تحکیم کرده بودند و بیشترین تلاش برای از بین بردن خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند. با حذف برمکیان از عرصه سیاسی آن روز و خالی شدن دستگاه حاکمیت از آنان، سعایت ضد امام رضا (علیه السلام) نیز کمرنگ شد و شرایط برای آن حضرت فراهم گردید تا وصیت پدر بزرگوار خود را عملی کرده و امامت خویش را آشکار کند. برخی از یاران آن حضرت، او را از این کار بر حذر داشته، گفتند: تو امری بس بزرگ بر ملا کردی و ما بیم آن داریم که این طاغوت به تو گزندی برساند.
امام که مطمئن بود آسیبی از هارون نخواهد دید، فرمود: هرچه می خواهد و هرچه می تواند بکند که نمی تواند گزندی به من برساند. (نک: اعلام الوری، ج 2، ص 60)
امام در پاسخ یاران خود که او را از آشکار کردن امامت بر حذر می داشتند فرمود: اگر هارون خراشی و آسیبی هر چند کوچک بر من وارد کند، امام نباشم. (نک: عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 213)
از بین رفتن برمکیان نقش عمده ای در انعطاف اوضاع سیاسی داشت، برمکیان ارکان حکومت عباسیان را تحکیم کرده بودند و بیشترین تلاش برای از بین بردن عصمت (علیهم السلام) داشتند.
|
هارون نیز که امام را دور از عرصه سیاست می دید، نسبت به او واکنشی نشان نمی داد.
رفتن هارون به ری (در سال 189 ق) و از آن جا به خراسان (در سال 192 ق) و در نهایت مرگ او در سال 193 ق از دیگر عوامل فراهم شدن آزادیِ نسبی برای امام رضا (علیه السلام) بود.
جمع بندی:
زندگی امام رضا (علیه السلام) در مقطع تاریخی سال 148 تا 183 هجری قمری، در کنار امام کاظم (علیه السلام) همزمان با پدیده هایی بود که تأثیری قابل توجهی بر اوضاع اجتماعی و سیاسی داشت؛ برخی از این پدیده ها عبارتند از:
1. انحراف فکری و دینی مانند: «مشبِّهه»، «مجسِّمه»، «مجبِّره»، «مفوِّضه» و جریانهای «قیاس»، «استحسان»، اختلافهای فقهی و تنشهای کشنده سیاسی
2. فساد اخلاقی و مالی حاکمان آن زمان که اموال مسلمانان را ملک خود دانسته، هرچه و هرگونه که می خواستند در آن تصرف کرده و هزینه می کردند.
3. فساد سیاسی حکّام عباسی که دین را به عنوان پوششی برای فریب مردم به کار گرفتند و با همین ابزار، میان مردم چنان ترویج کرده بودند که آنها برگزیده خداوند در امر حکومت بر مردم هستند، از این رو تلاش می کردند تا به مردم بفهمانند که مجاز نیستند این خاندان را مورد انتقاد و حسابرسی قرار دهند.
4. قیام های مسلحانه علیه عباسیان که عکس العمل طبیعی نسبت به سیاستهای ستمکارانه و جابرانه عباسی بود.
امام کاظم (علیه السلام) در این دوران زمینه امامتِ امام رضا (علیه السلام) را به فراخور شرایط فراهم آوردند حضرت گاهی به اشاره و گاهی صریح فرزندش علی الرضا (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود به اصحاب خاص خود معرفی می کرد تا در زمان مناسب، امامت آن حضرت را در میان مردم نهادینه کنند. هارون الرشید که به ارتباط عمیق و ریشه دار میان امام کاظم (علیه السلام) و مسلمانان پی برده بود و در موارد مختلفی نقشه هایش بهم خورده بود با احساس خطر از جانب حضرت درصدد برنامه ریزی برای زندانی کردن آن حضرت و کنترل فعالیتها و پیشگیری از تأثیر او بر مسلمانان برآمد و بعد از آنکه حضرت را مدت ها در زندان حبس کرد ایشان را مظلومانه به شهادت رساند.
با حذف برمکیان از عرصه سیاسی و خالی شدن دستگاه حاکمیت از آنان، شرایط برای آن حضرت فراهم گردید تا وصیت پدر بزرگوار خود را عملی کرده و امامت خویش را آشکار کند.
|
امام رضا (علیه السلام) طبق وصیت پدر بزگوارشان امام کاظم علیه السلام امامت خودشان را مدت چهار سال از اغیار پنهان نگاه داشتند زیرا که شرایط مناسب نبود و امام، اعلان رویارویی با حاکمیت را مصلحت نمی دید, تا آن که برمکیان که از دشمنان اهل البیت علیهم السلام بودند از عرصه سیاسی آن روز حذف شدند و با خالی شدن دستگاه حاکمیت از آنان، سعایت ضد امام رضا (علیه السلام) نیز کمرنگ شد و شرایط برای آن حضرت فراهم گردید تا وصیت پدر بزرگوار خود را عملی کرده و امامت خویش را آشکار کند.
هارون نیز که امام را دور از عرصه سیاست می دید، نسبت به او واکنشی نشان نمی داد.
رفتن هارون به ری (در سال 189 ق) و از آن جا به خراسان (در سال 192 ق) و در نهایت مرگ او در سال 193 ق از دیگر عوامل فراهم شدن آزادی نسبی برای امام رضا (علیه السلام) بود.
فهرست منابع
قرآن کریم
عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق
اصول کافی، کلینی
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی
الارشاد، شیخ مفید
کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی
الفصول المهمه
اعلام الوری
مروج الذهب، مسعودی، بیروت، دارالندلس، چاپ اول، 1385 ق
تاریخ طبری، این جریر طبری، محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988 م
مسند احمد
سنن ترمذی
تذکره الخواص
البدایه و النهایه
تاریخ یعقوبی، یعقوبی
مروج الذهب، مسعودی
پی نوشتها
[1]- حرم احمد بن موسی (علیهما السلام)، معروف به «شاهچراغ» در شیراز و مطاف دل دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) است.